تماس با ما خانه
RSS

en5398

اشعار شهادت امام سجاد

بیمار غیر شربت اشک روان نداشت
بودش هزار درد و توان بیان نداشت

دانی چرا ز آل پیمبر کشید دست
نقشی دگر به کار ستم آسمان نداشت

تنها زمین نداشت به سر دست از فلک

پایی به عزم پیش‌نهادن، زمان نداشت

یکسر به خاک ریخت گل و غنچه، شاخ و برگ

آمد ولی زباغ نصیبی خزان نداشت

دانی به کربلا ز چه او را عدو نکشت

تا کوفه زنده ماندن او را گمان نداشت

از تب زبس که ضعف بر او چیره گشته بود

می‌خواست بگذرد ز سر جان، توان نداشت

یک آسمان ستاره به ماه رخش ز اشک

می‌رفت، یک ستاره به هفت آسمان نداشت

در ترکش دلش که دو صد تیر آه بود
می‌برد و غیر قامت زینب کمان نداشت

اشعار شهادت امام سجاد, شهادت امام سجاد

اشعار شهادت امام سجاد

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد
هیچ عقده ای از این گلوی بسته وا نکرد

آنچه که آرزوی من آن بود آن نشد
سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد

طوفان گرفت و دار و ندارم به باد رفت
روزی که غم وزید و به ما جز جفا نکرد

غم های من ز عصر مصیبت شروع شد
وقتی که دشمن آمد و رحمی به ما نکرد

در گیر و دار غارت معجر ز دختران
خلخال و گوشواره ای آرام وا نکرد

عمه رسید و گفتم “علیکن باالفرار”
یعنی کسی ز آل پیمبر حیا نکرد

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
دشمن ز بی حیایی و ظلمی ابا نکرد

اما میان این همه رنج و غم وبلا
جایی تلافی ستم “شام” را نکرد

بازار داغ برده فروشی شامیان
داغی به دل گذاشت که کرب و بلا نکرد

در بین کوچه های یهودی نشین شهر
ما را کسی به اسم مسلمان صدا نکرد

دیدم میان بزم شراب حرامیان
چوبی که دو لب پدرم را رها نکرد

عمری به یاد این همه غم سوختم ولی
این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد

امتیاز شما به این مطلب :

comment rss - Trackback

  1. مرسیییییییییییییییییییییییی

  2. رم کورسیر گفت:

    بسیار عالی

» ارسال نظرات

کلیه حقوق این سایت ، متعلق به نازخاتون می باشد و استفاده از مطالب و تصاویر این سایت با ذکر منبع بلامانع است .
طراحی سایت : بلاگ اسکین