از بس کف دست بر جبین کوبیدم
شعر زیبای از بس کف دست بر جبین کوبیدم
از بس کف دست بر جبین کوبیدم تا بگذرد از سرم، پریشانی من نقش کف دست! محو شد، ریخت به هم شد چین و شکن، به روی پیشانی من *** او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ وقتی که فشردمش به آغوشم تنگ لرزید دلش، شکست و نالید که: آخ… ای شیشه چه میکنی […]
x