چنان عشقش پریشان کرد ما را
چنان عشقش پریشان کرد ما را از سیف فرغانی
چنان عشقش پریشان کرد ما را که دیگر جمع نتوان کرد ما را سپاه صبر ما بشکست چون او به غمزه تیر باران کرد ما را حدیث عاشقی با او بگفتیم بخندید او و گریان کرد ما را چو بر بط برکناری خفته بودیم بزد چنگی و نالان کرد ما را لب چون غنچه را […]
x