تماس با ما خانه
RSS

z (1) 

دل وحشت زده در سينه من مي‌لرزيد
دست من ضربه به ديوار زندان كوبيد
آي همسايه زنداني من
ضربه‌ي دست مرا پاسخ گوي
ضربه دست مرا پاسخ نيست

 

تا به كي بايد تنها تنها
وندر اين زندان زيست
ضربه هر چند به ديوار فرو كوبيدم
پاسخي نشنيدم

 

سال ها رفت كه من
كرده‌ام با غم تنهايي خو
ديگر از پاسخ خود نوميدم

 

راستي هان
چه صدايي آمد؟
ضربه‌اي كوفت به ديواره زندان، دستي؟
ضربه مي‌كوبد همسايه زنداني من
پاسخي مي‌جويد
ديده را مي‌بندم
در دل از وحشت تنهايي او مي‌خندم !!

 

 

امتیاز شما به این مطلب :

» ارسال نظرات

کلیه حقوق این سایت ، متعلق به نازخاتون می باشد و استفاده از مطالب و تصاویر این سایت با ذکر منبع بلامانع است .
طراحی سایت : بلاگ اسکین