در بین ازدواج هایی که به طور غیرسنتی انجام می شوند، تعداد زیادی دختر و پسر هستند که به دلیل ناتوانی در قطع رابطه دوستی شان، آن را ادامه می دهند. در واقع ازدواج می کنند، چون از ابتدا هدف آشنایی شان ازدواج بوده و با وجود تمام مشکلات و ناهماهنگی هایی که در رابطه شان احساس می کنند، به خاطر عادت به یکدیگر رابطه را تا مرحله ازدواج ادامه می دهند. برای آنها جدا شدن از یکدیگر غیر ممکن است حتی اگر زندگی در کنار همدیگر هم غیرممکن باشد!
منطقی صحبت کنید
در چنین شرایطی، واکنش احساسی حکم به ادامه دادن رابطه می کند و دختر و پسر مدام خود را قانع می کنند که شاید در آینده همه چیز تغییر کرد و این رابطه بهتر شد. اما بخش منطقی ذهنشان به آنها می گوید که این رابطه سرانجامی نخواهد داشت.
اگر شما هم جزو این دسته از افراد هستید، باید بدانید که مهمترین قدم در قطع رابطه این است كه با موضوع منطقی برخورد كنید. در واقع بخش احساسی وجودتان را تا مدتی خاموش کنید ( اگرچه بسیار دشوار است اما غیرممکن نیست ) و بعد با بخش منطقی وجودتان به خود، طرف مقابل و رابطه تان نگاه کنید.
مطمئن باشید یک رابطه طولانی را که برای آن اهداف بلندمدتی تعریف کرده بودید، نمی توانید با احساسات خاتمه دهید. اگر بتوانید تكلیف تان را با خودتان روشن كنید و به قول معروف با خودتان كنار بیایید خواه ناخواه طرف مقابل را هم وادار می کنید که از فاز احساسی فاصله بگیرد و منطقی تر فکر کند.
آخرین دیدار را برنامه ریزی کنید
برای خاتمه دادن یک رابطه، موضوع را به صورت حضوری یا تلفنی مطرح کنید. اما اگر می دانید تاب تحمل اصرارهای طرف مقابل برای حفظ رابطه را ندارید، قبل از حضور در محل قرار، همه واکنش ها و پاسخ ها و اصرارهای احتمالی او را پیش بینی کرده و برای آن جوابی آماده کنید. این طور هم ذهن خودتان آماده تر است هم راحت تر او را قانع می کنید که این رابطه سرانجامی نخواهد داشت.
به او بگویید که فکر می کنید آینده مطلوبی در كنار هم نخواهید داشت و خوشبختی و آرامش را در آینده از هم دریغ خواهید کرد. بگویید این تصمیم به نفع هر دو شماست و امیدوارید سرنوشت خوبی در انتظارش باشد.
یک باره ببُرید
هر هدیه و یادگاری كه از او دارید برگردانید. اگرچه نگه داشتن یادگاری ها درخواستی است که او از شما خواهد داشت اما به یاد داشته باشید همین یادگاری های کوچک و به ظاهر کم اهمیت می توانند در دوران تنهایی و روزهایی که شما از بهم خوردن رابطه تان غمگین هستید ( و البته واکنش طبیعی هر جدایی هم غمگینی است ) شما را وسوسه کند تا رابطه را از سر بگیرید.
اگر ایمیل و پیامكی رد و بدل شده آنها را پاك كنید و هیچ تلفنی را از طرف او یا واسطه هایش نپذیرید. یک رابطه برای تمام شدن به قطع ناگهانی نیاز دارد. قطع ذره به ذره رابطه هر دو شما را زجر خواهد داد و احتمال برقراری مجدد رابطه را بالا می برد.
بی خبر نروید
معمولا حتی اگر وابستگی و علاقهای هم شكل گرفته باشد، میبیند كه بعد از 2 یا 3 ماه کم کم به راحتی با مسئله كنار می آیید. اگر رابطه تان رسمی شده و خواستگاری با حضور خانواده ها انجام گرفته است هم بهتر است به همین شكل به خانواده طرف مقابل اطلاع داده شود. هرگز طرف مقابل را در بی خبری نگذارید. یک دفعه نروید و خود را گم و گور نکنید. دلایلتان را بگویید و شجاعانه با ماجرا رو به رو شوید.
بعد از جدایی چه کنید؟
بعد از جدایی تا مدتی غمگین هستید، پشیمان می شوید، احساس تنهایی می کنید، دوست دارید به خاطرات دو نفره تان مراجعه کنید و به تمام مکان هایی که با هم رفته اید سر بزنید. آهنگ های غمگین گوش دهید، رمان های عاشقانه بخوانید و گریه کنید… این ها همه طبیعی است.
اما نباید اجازه دهید این رفتارهای طبیعی، شما را از ادامه زندگی باز دارند. رابطه ای که سرانجامی ندارد، باید در نطفه خفه شود. این بزرگترین لطفی است که شما به خود و طرف مقابل می کنید.
بگذارید از او فقط خاطره ای باقی بماند، مثل دوستی که یک روز در قطار ملاقات کرده اید و مسیر هر دو شما بعد از چند ساعت از هم جدا شده و به سمت مقصد متفاوتی رفته اید.
عالی بود فکر میکنم همه درگیر این موضوع باشند
ألا یا أیها السّاقی! أدر کأساً وناوِلها! که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
قیمت اشک مرا یار ندانست،دریغ . . .
من با یک آقای دکتر محترم خوش چهره ای دوست بودم که خیلی پسر خوب و مهربون و احساساتی بود. مادرم محل سکونت رو بهانه کرد منم نتونستم حرفی بزنم. خلاصه دلشو شکستم و خیانت کردم با یک احمقی به اسم پ . م ازدواج کردم که خیلی از اون اقا پایین تره و هم زشته قیافش و تقریبا کچله هم احساسات رو نمی تونه بروز بده و از طرفی نگران آه و نفرین های دل شکسته اون آقا هستم یعنی نفریناش میگیره؟ التماس می کنم راهنماییم کنید
سلام
من مرد متاهلی هستم به دلایلی در فضایی مجازی با دختری اشنا شدم مجرد بودن بعد از چندی ازدواج کردن رابطه ما خیلی خوب بوده وهست الان هر دو متاهل هستیم ولی با هم دیگه هم ارتباط تلفنی و چت داریم ونمیتونیم جدا بشیم تو زدندگی جفتمونم مشکلی تا به حال نگذاشته ایم به وجود بیاد حالا میخوام ببینم چطور میشه از هم جدا بشیم که روزی مباد مشکلی برا زندگی هر کدوممون به وجود نیاد برا هم کمک میکنیم فکر هم هستیم انگار مث زن و شوهر ولی جدا از هم هر کدوم یک شهر دیگه ……
من ۱۸سالمه ی مدت پیش توی ی برنامه چت با ی پسرخارجی خیلی خوش چهره اشنا شدم از اونجایی ک من ب زبان انگلیسی مسلط نیستم چت کردنم باهاش خیلی سخت بود بعد یمدتی فهمیدم ایشون ی مدل برجسته انگلیسی تبار اوایل فک میکردم ک صفحه ای ک باهاش حرف میزنم فیکه کلی باهاش دعوا کردم اونم اتا اونموقع ب روم نیاورده بود ک همچین کسیه خلاصه تا اینک بهم ثابت کنه تو پیج اینستاشون پستی مبنی ب علاقه ب ی دتر ایرانی ک من باشم کرد از اونجایی ک ایشون خیلی معروفه گزارشی هم ازشون شد من اصن باوررنمکردم همه دوستام تو بهت بودن من ک خیلی وضعم خراب بود چون ی جورایی وابستشون شده بودم ایشون حتی ب ایرانم اومد ینی تهران برای ی قرارداد کاری ولی من چون تهران نیستم نتونستم ببینمشون اون خیلی اصرار داره برم ب دیدنش ولی وضعیت مالی ما جوری نیست ک سفر خارجه بریم من حتی اینم بهش گفتم شاید باورتون نشه ولی بخدا اون ازم شماره حساب میخواس اون دو ماه دیگ بازم میاد ایران اون خیلی جدیو مغروره و ۲۸سالشه من اصن نمیدونم چیکارکنم اونم دوستم داره البته خییییلی منطقیو خونسرده و من نمیدونم چیکار کنم دوستام خیلی سرزنشم میکنن میگن احمقم اون ی فرد خارجیه باروابط تعریف شده و من…. البت ایشوون چندین بار بهر نحوی تو طرفداراشون ازم تعریف کردن بخدا همش حقیقت محضه میدونم ک باور نمیکنید مثل خیلیای دیگ ولیمدیر سایت عزیز بگید دقیقا چ غلطی کنم؟
البته میدونم این پیام خیلی جوابش دیره ولی خ. نظرمو میگم :////////// عزیزم من خودم تو اون برنامه چتی که میگی بودم :////ولی کلی بگم اگه بخوای عاقلانه بنگری اولن این عشق شاید هوس باشه دومن ادمی که نمیتونه تو کشوره خودش عاشق شه چجوری عاشق یه مرده خارجی که اصن معلوم نیس توی افکاره مسخرش درباره تو چیه بشه ://///////در ضمن تو خارج واسشون فرقی نداره با کی هستن ://// مطمعن باش اگه معروف نبود یه ادم عادی و عاشق تو بود تو هرگز قبولش نمیکردی :///////چون معروفه یه حسی تو دلت هس که روت تاثیر میزاره مخصوصا رو ما دخترا ://// ولی هیچ وقت یادت نره گرگ زیاده حتی اون پسری هم که عاااشق و پاک باشه یه روزی تحریک میشه :/// ما ها انسانیم نه خدا و حضرت یوسفو زلیخا ://///عقلم خدا بالاتر از احساس قرارداده ….:////مثل من که بی عقلی کردم :///و ترجیحا به حرف پدرو مادرت عمل کن بخدااوندی خدا این پدر و مادر واسه خودشون حرف نمیزنن من بشخصه میگم اگه یه اپسیلم حرفای مادرو پدرمو گوش میکردم الان تیزهوشانم قبول میشدم ولی گووووش نکردم بازگوشییی کردم شیطنت کردم الان پشیمونم ://///هعی خدا
اگه داستانت حقیقت داره اسم پسره رو بگو تا ببینیم چقدر معروفه و اون مدل برجسته انگلیسی تبار کیه
بعد یه چیز دیگه شما که نه انگلیسی بلدی و هم کشوری نیستی چرا بخواد شما رو ملاقات کنه://///////////////////////////////////////////////////////////////
واقعا حرفی برای گفتن ندارم ://///////////////////////////////////////
به نظر من عشق ربطی به اصالت و ایرانی و خارجی بودن شخص نداره بنظرم بهتره با خانوادت مشورت کنی
راسی الان در چه حای\\\\\\\\:
اسم برنامه چیه
یا اسم مدله
یک راه دارد بهش خیانت کنیم بهش توجه نکنیم کتک بزنیم دیگه اسم نیماره
من نمیتونم از ش بگذرم
آره نمیشه جداشد.اما کم کم خود را بطه یا طرف مقابل که همون پسرا ن خودشون ثابت میکنن که لیاقت احساسه دلبستگی ما دخترارو ندارن این احساسات ماس که بعضی وقتا خیلی قوی تر از عقلمون عمل میکنه اما اشتباه ما دختر فک میکنیم اگه مهربون تر باشیم اونا بیشتر کنار ما میمونن اما سخت در اشتباهیم اونا تا بفهمن کمی بهشون دلبستیم مارو میزارنو میرن چون میدونن ما بهشون دلبستیم پس هر وقت که دلشون میخواد میان با ما سرگرم میشنو بازم میرن و این میشه 2 ضربه از کسیکه واقعا دوسش داری و این باعث میشه نسبت به همه رابطه ها بدبین بشین و نتونین نسبت به همسر آیندتون خوب تصمیم بگیرین.عزیزم خودتو هیچ وقت بازیچه دست پسرا نکن ..
چرا میگی پسرا…
پس اون دختری ک منو وابسته ی خودش کرد و رفت چی ؟؟؟
بابا ایول به دختره
دمش گرمممم
دستش طلااااا
بس ک شنیدم این دخترا رو پیچوندین خسته شدم. حالا یبارم شما پیچیده شین…
حقیقتش پسرا توی رابطه خیلی بی رحمند. حداقل با دوستان من که خیلی بی رحم بودن.
به نظرم فرقی نداره دختر یا پسر، اگه طرف محالت نکنه دنبالشی تا محالت میکنه فکر میکنی از دماغ فیل افتادی… خلاصه بگردین ببینین کجا زدین که الان پاشو خوردین.
اقا من به این نتیجه رسیدم که به دختر هرکی دل ببنده از خرم کمر تره
khili sakhte vali az kasi ke doshesh dari joda shi vali baid manteghi bashim na ehsasati.
khili matale be khobi bod mamnun.
میخوام عاقبت به خیر نشه.
سلام.من 1ساله با ی دختر رابطه داشتم ولی بخاطر ی سری غرور پسرونه ازم دلخور شده و حدود4ماهه همدیگرو ندیده بودیم بعد 4ماه رفتم ازش معذرت خواهی کردم ولی حرفاش باهام خیلی سرد بود و از طرفی بهش علاقه پیدا کردم الانم نمیتونم باهاش حرف بزنم ینی نمیدونم چی بگم چند بارم کات کردیم ولی دوباره دوست شدیم ولی این بار طولانی شده راهنماییم کنید دانشجو هستیم از شهرای مختلفم هستیم
نه نمی خوام ازش جدا شم هرچی می خوات بشه بشه هرچن اونم منو نمی خوات ولی من چیزی واسه از دس دادن ندارم
باسلام
من سی و هشت سالمه..هفت سال بپای کسی نشستم که توی این مدت بیست و شش بار خیانت کرد و من نادیده گرفتم میترسیدم بهش بگم و بفهمه که میدونم خیانتش رو یه وقت بترسه…اما هشت ماه میشه بهم یهویی گفت ازت سیرشدم،تو زیادی خوبی و مهربون دیگه برام جالب نیست اینهمه بهم میرسی و قربون صدقم میری.منم دیگه هیچوقت سرراهش قرار نگرفتم اما هرثانیه میلیاردبار یادشم تک تک خاطراتم رو مرور میکنم و به هیچ قیمتی راضی نیستم بعداز اون کسی رو تو دلم راه بدم..اگر عشق من واقعی بوده پس تا ابد بپای عشق قشنگش میشینم چه اون منو بخواد یا حتی اسمم رو فراموش کرده باشه
من واقعا بدون یادش هیچی نیستم،هیچی
وبا یادش قدرتمندترین مرد دنیام..باهمه مردانگی و دار و ندارم مواظب و عاشقش میمونم تا وقتیکه اون دنیا بهم برسیم و تا ابد مال هم بمونیم..این دنیا جای خوبی برای عاشقی نیست،اما یقین دارم اون دنیا سهم عاشقای راستینه..خصوصا اوناییکه عاشق اهل بیت پیامبر هستن
منم عاشق کسی شدم که یهو نفهمیدم چرا اما تمام کرد دارم دق میکنم اما مطمئنم پایه کسی درمیان نیست واسه اونم سخت بود الان بهم میگه باهم هستیم اما ازدواج نه چی کنم
من تمام کامنت هارو خوندم…
خب راستش هم یکم نظرم در مورده پسرا عوض شد و هم در مورد رابطه ها….
راستش من خودمم بعد از یکسالو نیم تنهایی با یکی دوست شدم…
البته بعد از 7 ماه شناخت و آشنایی باهم دوس شدیم واقعا پسر خوبیه همه جوره امتحان پس داده امااااااا من مشهدم و اون گیلان…
همین باعث میشه من هر شب ب جدایی فک کنم و ازون جایی ک هر روز علاقه این اقا پسر بمن بیشتر میشه و منم وابسته ترمیکنه از ادامه رابطه میتدسم اما ا جدایی هم میترسم چکار کنم؟
بابا تو دیگه کی هستی. پای کسی با این خصوصیاتی که گفتی موندن، در وهله اول خیانت به خودته. عشق واقعی دو طرفه است !!!
من 4 سال یه پسری رو میخواستم با هم خوب بودیم ارامش داشتیم یهو بهم گفت بهت احساسی ندارم داغون شدم طوری زمینم زد که نمیتونم بلند شم ..رفت ……بعد چند روز به بهترین دوستم پیشتهاد داد بهش گفت من بخاطر تو با اون بودم…یخ زدم …اون همون پسری بود که واسم میمرد دنیاش بودم ….ولی …ازش گذشتم ..زندگیم واسم بی بهانه بود ..من از هیچ لحاظ مشکلی ندارم با خیلیا دوست بودم ولی با اون یه جوره خاصه. انتخابش کرده بودم واسه زندگیم..دیر فهمیدم سهم من نبوده… عشق اولش بودم ..هه..دلم واسه دله هوس بازش میسوزه….الان خدا یکی بهتر از اون قرار داده تو زندگیم ولی چه فایده اعتمادمو با خودش برد من دیگه به هیچ پسری اعتماد ندارم ….راس میگن پسرا گنجایش محبتو ندارن ..
کاش می شد بهمون یاد بدین چه جوری بهش برسیم نه جدا شیم به خداوندی خدا حاضرم زندگیمو بدم ولی جدا نشم
واقعا…من هم طرفمو دوست دارم..ولی نمیدونم چجوری بگم،حس میکنم اون منو فقط واسه یه دوست و همدم خوب و ساده میخواد این موضوع خبلی زجرم میده
می توو 🙁
Bazi mardha namardi ra dar kamale namardi beja miyaran.pas onaie ke varede ye rabete asheghane mishano kheyli chizaro zire pa mizaran vase kasi ke eshgho behet yad mide vali ye roz bi hich dalilo khabari hata namo neshoneshonam mahv mishe che tosiyeie darin.injor zakhmha chejor bayad marham peyda kone?har roz az khodet beporsi chi shod bi khabar raft aslan vase chi raft.hich farghi ba az dast dadan ye aziz nadare.har dotash ye andaze misozonatet…
فقط وقتی از کسی که دوسش دارم جدا میشم که بفهمم اون منو دوسم نداره وگرنه اگه واقعا دوسم داشته باشه جونمو هم بخاطرش میدمو پایه همه سختی ها و مشکلاتشم میمونم
من هشت ماه پیش توی یه سایت همسریابی با یه پسری هم سنو سال خودم آشنا شدم روز اول همه چیزو نرمال جلوه داد و ادعا کرد شرایط ازدواج رو داره وعید امسال میاد خواستگاریم..توی این مدت اصلا در پی شناخت از من نبود و اینکه خانوادم کیه و….من هم که اصرار میکردم منو سر میدووند..الانم که بهش با قاطعیت گفتم باید بیای میگه موقعیت مالیشو ندارم بیست میلیون بدهی دارم..خرج خونمونو میدم چون پدرم تریاکیه و….چیزایی که اصلا بهم نگفته بود..یه هفته است نه بهم زنگ زده نه اس داده هیچ خبری ازش ندارم..جواب اس منم نمیده…خدا لعنت کنه ادمای بیشرف و بی وجدان رو که با زندگی و احساسات دیگران بازی میکنن..از شدت ناراحتی خواب و خوراک ندارم.
مه هم مثل تو در زندګی خود سخت شکست خوردیم ،،
ali.esf میدونی! اینا همش فقط حرفه!
سلام من با قطع رابطه یه هویی مشکل دارم . چون هر دومون تو یک دانشگاه درس می خونیم و خواه نا خواه با هم رو به رو میشیم. باید چی کار کنم؟؟
واقعا می خوام تموم شه. راهی نیست که انو دل بکنه و بره؟
هرکس هر راهی داره خوش حال می شم بشنوم. negin_m93
مرسی.
khoda ro yadet bashe az tahe dell az khoda bekhah har chi bekhay hamoon mishe
سلام.۴ساله با پسری دوستم ازهمون روز اول بخاطر شناختی ک داشتیم قول ازدواج داد هر دفعه ک این مدت برام خواستگار اومد همش التماسم میکرد ک به خواستگارام جواب رد بدم بعدش میاد خواستگاریم اما این مدت حتی یکبارهم پاپیش نذاشته از بعضی ذوستام شنیدم ک دوست پسرم نامزد داره اما من از این موضوع بی خبر بودم ازخودش حقیقت و پرسیدم گفت نامزدنداره این حرفادروغه اما به بهانه اینکه شناسنامش محل کارشه نیاورد نشونم بده،نمیدونم چجوری بهش بفهمونم ک از اینکه من و بازی گرفته خسته شدم ،الان برام موقعیت مناسبی پش اومده ک ازدواج کنم اما دوست پسرم تهدیدم کرده اگه با هرکس ازدواج کنم آبرومو میبره،توروخدا کمکم کنین بگین چیکارکنم یا بیاد خواستگاریم یا ازم جدابشه ،از بلاتکلیفی خسته شدم
سلام .من یه پسری رو دوست داشتم .درواقع اون شمارمو گرفته بود وبعد دوست شدیم اولین بارم بود عاشق شم برا همین خیلی بش دل بستم .بعدش فهمیدم ادم متاهلیه تازه .بم گفته بود ۲۶ سالشه اخرش فهمیدم ۳۲ سالشه بم گفته مجردهه اما او متاهله دوتابچه داره بچه اش ۶ سالشه من دختری ۱۵ سالمه بعد از اینکه فهمیدم هیچی بش نگفتم کلا شماره عوض کردم امل خیلی ناراحت بودم برای جبران این شکستم وارد یه رابطه ی دیگه شدم پسره ۲۰ سالشه خیلی پسر خوبیه باش موندم اما بعد که کلا اون دوست پسر اولم رو فراموش کردم وبه طبیعت خودم برگشتم .الان حس میکنم من به دوست پسر احتیاج ندارم .ومیخوام با این پسر کات کنم .میدونم خودم اشتباه کردم .سر کار گذاشتمش .هر بار بحث جدایی رو میارم خیلی ناراحت میشه .کلا پسره بچه است اولین عشقش هستم .راهنمایی کنید چجوری بزارم ولم کنه
هميشه گفتن خيلي اسونه
كجاس عمل؟؟؟
راستش خيلي دلكندن سخته
يا بهتره بگم اصلا نميشه!بخدا نميشه
به كي بگم اخه…..
باور کنید خیلی خیلی سخته…………………………….اصلا غیر ممکنه
valla joda shodan besh fk mikoni sakhtee ,! BAd az ye moddati ham depres mimooniyo daghooni , ! Vali miyarze bekhodaa …adam ye mah daghoon bashe vali ayandasho nabood nakone ! TahE inkara man joz badbakhti nadidam … Vali inam ke ye dafeyi begin mikham beram dorosesh niiii…
Bayad ye kari konin ke doos dashtanesh va … Kam beshe ! A ya hatta motonaffer beshe ….
Badesh raftan ya naraftanet barash yekkiye !!!!!
ولش کنی بهتره چون سودی برا ت نداره وقتی عمیق تر بشه ازت رابطه غیر نامعقول میخواد و تهدیداش شروع میشه
من اصلا نمیتونستم ازش جدا شم.الانم نمیتونم.اما وقتی واست ارزشی قائل نیست.همون بهتر جداشم.آداما لیاقت ندارن.عشق بهشون بیخود فک میکنن کی هستن؟انقد بی احساسن که باکلمات نمیشه گف.خیلی سخته اماچاره ندارم جاده اسم منو فریاد میزنه
خیلی سخته ایناهمش حرف
hazeram bemeram ama azash joda nashammmmmmmmmmm
Man ashege ye dokhtaram ke kheli dooosesh daram az zendegimam hazeram begzaram narrahat nashe inam besh sabet kardam man midooonam khanevadam oono gabool nemikonan har saniye be in mooozoo fek kardan mano pir karde be khoda nemishe az fek kardan be in mozoo khaste shadam chi begam hazeram bemiram ashkasho nabinam kash bash ashna nemishodam kash ashegam nemishod az khoda mikam komakam kone kheli sakhte mooondam be khoda toro khoda doa konid!
من امروز (٤/١٢/٩١) اين مطلبو خوندم كاش زودتر مي خوندم مدتهاست رابطه ي بي فرجامي رو شروع كردم هر دفعه تلاش مي كنم بهم بزنم نمي شه ما اصلا به درد هم نمي خوريم توي ٢ تا دنياي جدا زندگي كرديم.
مامانم از اولش مخالف بود كاش همون اول حرفشو گوش مي كردم الانم عادت كردم برام سخته اين كار اما تمومش ميكنم.
تصمیم به جایی گرفتی. امیدوارم در همه مراحل زندگیت موفق و پیروز باشی
سلام ای خدا یعنی میشه از اونی که انقد دوسش دارم جدا شم.
بعضي دخترا خيلي عوضي تر از اين حرفان
بعد دو سال فهميدم كه با دو نفر ديگه هم دوسته
حالا جالبه ميگن شما پسرا احساسات ما رو زير پا ميذاريد
ديگه تو دنيا به هيچ دختري فك نميكنم
نمیدونم بتونم جدایی از عشقمو قبول کنم و فراموشش کنم -الان که میگم یه روزم نبودنش و نمیتونم تحمل کنم دیوونه میشم،عااااششقشممممم اخه
سلام.
خیلی هم آسونه!من 2هفته ای میشه که ازدوس پسرم جداشدم هرچنددوسش داشتم ولی چون سرانجام خاصی نداشت منطقی وعاقلانه فک کردم وجداشدم!
مگه میشه کسی که رفته تو خونت رو ازش جدا شی.گیرم جدا شی گیرم بره بری…با دلت چیکار میکنی که توش سخت مونده و با هیچی نمیره…عشق هیچ وقت نمی میره..هیچ وقت…
من میخوام ازش جدا بشم اما اون میگه صبر کن تا بتونم بیام خواستگاریت.الان بیشتر از دوساله باهمیم.نمیدونم چیکار کنم؟اون خیلی منو دوست داره بنظر اما نمیدونم چرا نمیاد!!!!خودش میگه کار درست حسابی ندارم.چیکار کنم؟
بقران خیلی سخته از عشقت جدا شی وقتی خانواده طرف راضی نباشن و اونم یک دفعه بهت بگه ما به درد هم نمیخوریم و جواب گوشیمو درست و حسابی نده باورش سخته اشکم دراومد خدا از کسی که مارو ازهم جدا کرد نگذره امین
عزیزم ناراحت نباش سخته آره ولی اگه اون دوست داشت تورو به راحتی با یه حرف دیگری حالا مادر خواهر یا هرکی ولت نمیکرد میدونم الان خیلی سخته شرایطت هیچ دلیل قانع کننده اییم برات نیست ولی سعی کن خوش بین باشی اگه یک ماه گریه کنی خیلی بهتر تا یه عمر گریه کنی عزیزم به خودت ایمان بیار که قوی هستی …
منم با سارا موافقم. محکم باش و بخودت ایمان داشته باش.
ممنونم من عشقمو دیگه باحرفاتون تونستم جداش کنم ممنونم که کمک کردید سخته
من عاشقش بودم خیلی لتماس کرد که برگردم ولی نتونستم
هنوزدلم پیششه
باسلام
وضعيت من دقيقا برعكس اين مطلبه . منطقم ميگه آره و احساساتم نمي زاره.
با پسري دوست ام كه خيلي دوسم داره و مي دونم عشقش واقعيه اما دلم پيش كسي گيره كه دوسم نداره . نمي دونم به حرف كي كنم؟ دلم يا عقلم. كمكم كنيد
ممنون
دقیقا این وضعیت حالای منه. دلم پیششه و بیشتر از جونم دوستش دارم.اما نمیتونم نمیشه خودمو بدبخت کنم.با بدبختی زندگی کنم.آخرش هم مثل دخترای اینجا یه روز بهم بگه سیر شدم.میدونم اینطوری نیست توی این سه سال شناختمش.قرار نبود اینطوری بشه.برای همه چی برنامه ریزی کرده بودیم.اما نشد.نشد که نشد.میتونم خودمو بدبخت کنم و به پاش بشینم تا احساس عشقمو قانع کنم.اما عشق به تنهایی کافیه؟!تقریبا یه هفته س جدا شدم و میدونم هنوزم منتظره برگردم.
منم دقییییییقا همین مشکلو دارم…یه هفتس تموم کردم
من 9ساله عاشقم میدونم عاقبت خوشی ندارم ولی حاضرم بدبختی آیندمو به جون بخرم چون جدایی سخته همیشه تو فکرشی هیچ چیزی در آینده بهت بدون او مزه نمیده
سلام
نزدیک 2ساله دوستیم.دوسش دارم اونم دوسم داره
ولی نمیتونیم باهم بسازیم . همش باهم بحث میکنیم .بهم اعتماد نداریم . خسته شدم دیگه میخام از دستش فرار کنم نمیدونم چیکار کنم؟ باهام کات نمیکنه. کمکم کنین
چهار ساله که باهاشم دوسم داره و دوسش دارم.ولی نمیتونه منو واس ازدواج بخواد .چهار ساله شبو روز با همیم ولی دارم میمیرم.چون میگه من و اون اینده ای نداریم.خدا کمکم کنه
من میتونم ولم نمیکنه
تک پر با توام دیوونه شدی ولش کن بره
رها خوشبحالت
سلام من دیشب تمومش کردم ولی خیلی حالم بده .خیلی خیانت دیدم ازش ولی هر دفعه بخشیدم .ولی الان خودم خیلی ناراحتم .چیکار کنم دوستان.خیلی هم براش خوب بودم ولی یه مرضی داره وددست رد به هیچچکی نمیزنه.چیکار کنم
من حدود یه ساله با یه دختر اشنا شدم بعد از شش ماه متوجه شدم که دختره قبلا با دوستای نزدیکم رابطه داشته دختره هم بدجور وابستم شده حتی چندبار که باهاش دعوا کردم منو تهدید کرد که خودشو میکشه مطمعنم که این کارو هم میکنه……. تورو خدا بهم راهی نشون بدید که ازش خلاص شم خواهش میکنم
شما باید محکم و قاطع برخورد کنید. در ضمن از یک روانشناس برای کمک به اون دختر استفاده کنید. موندن شما کنار اون خانم وابستگی را بیشتر میکنه. شما باید رابطه تون را قطع کنید و اون خانم با کمک یک مشاور با این مساله کنار بیاد.
چه زندگیای داغونی داریم هممون
مرسی از راهنمایی تون ازش به راحتی جدا شدم واقعا سایت جالبی دارین
Mamnoonam
خیلی همدیگرو دوست داریم فردا میاد خواستگاریم.2ساله با همیم. هیچیمون ب هم نمیخوره.میخوام فردا اگه ج بابام نه بود ازش جداشم. اما چ جوری؟؟؟….
درضمن اگه بتونین جوابوبه ایمیلمم بفرستین فراوان ممنون میشم
سلام من4سال بودبادختری رابطه داشتم.دوسه ماه بعدم قراربودنامزدبشیم.بقدری همدیگرودوسداشتیم که تصورشم نمیکنین.چندماه پیش یه دختردیگه اومدبهم پیشنهادازدواج دادومجبورشدم یکی دوساعتی بااین دختره حرف بزنم آخرشم ردش کردم رفت ولی ازوقتی خانومم ازین قضیه باخبرشده پاشوکرده تویه کفش که بهش خیانت کردم الان2ماهه ازم جداشده بخداشبوروزندارم دارم دیوونه میشم.الان هیچ ارتباطی باهاش ندارم بهترین راه ممکموبرام بگین.تشکر
با توجه به اینکه دوران نامزدی و آشنایی زمان مناسب برای ایجاد حس اعتماد و اطمینان است، بهتر بود که شما همراه با نامزدتان به دیدن این خانم میرفتید و در حضور ایشون باهاش صحبت می کردید. در حال حاضر برگرداندن اعتماد کار ساده ای نیست اما غیر ممکن هم نیست. به یک مشاور خوب و ترجیحا آقا مراجعه کنید تا بهتر شما را راهنمایی کند.
سلام من 1 ساله با یکی دوستم خیلی دوستش دارم اونم با کاراش نشون داده دوسم داره ولی میخواد بره خارج چطور راضیش کنم نره و کنارم بمونه
سلام به همگی. به عنوان یه پسر که 29 سالمه به تمومه دخترا میگم پسری که شمارو واقعا بخواد و سنش هم تقاضا بده هیچ وقت دوستی طولانی و روابط خیلی نزدیک رقرار نمیکنه ……روی خاطرات حساب نکنید
چچچیی؟ من متوجه نشدم جملتونو میشه توضیح بده یکی؟!
هر چی خدا بخواد همون میشه قسمت انسان ها یا طلاق هست یا خوش بختی یا مرگ پس بجنگید برای خواسته هاتون حتی وقتی سنگ جلوی پاتونه البته لیلی و مجنون واقعی باشید
من باید بهش برس.
نمیذارم کسی یا چیزی رابطمونو خراب کنه.
آخه مگه مشکلش چیه ک قبل ازدواج باهم باشیم.
بهم اعتماد داریم. دوسش دارم و میدونم دوسم داره…
اما بازم میگم هرچی خدا بخواد
من همه تلاشمو میکنم
ما 4 ساله به همیم.چون شرایط ازدواج نداره پا پیش نمیذاره یکبار با خانواده در میون گذاشته گفتن حالا زوده الان 26 سالشه من 23 سالمه
میخواییم جدا شیم
منطقیه….ولی وقتی احساست داره خفت میکنه چه فایده
خیلی سخته … دوستای گلم هیچکس و امیدوار نکنید چون جدایی واقعا سخته آدم و پیر میکنه
توکلم به خداست
برام دعا کنید
be nazare man adam bayd hamechiyo bespare daste khodaa… nabyd be chizi fkr kone ,, va bayd afkare manfi dor kone az khodesh,,,, chon adam be harchi fekr kone hamon mishe,,, che fkeret manfi bashe che mosbat… dostaye golam ke in payaamro neveshtan say konid haamishe mosbat fekt konidddd,,,,,,
آیا اگه با این آدم تموم کنیم امیدی به یافتن کسی که کمتر باهاش جر و بحث و گلایه کنیم هست؟ هر آدمی بالاخره یه سری خصوصیات داره که ممکنه ما رو آزار بده؟ آیا تنهایی رو انتخاب کردن راه حله؟ من عشق برام در اولویت اوله… اینکه هردومون عاشق هم باشیم… ولی اینو وابستگی منفی تعبیر میکنند… فکر کنم شاید بهتر باشه یاد بگیریم نیازهامون رو در آرامش بگیم و به هم و خواسته های یکدیگر احترام بزاریم و شاید این نیاز به زمان داره و باید به هم یاد بدیم …. شاید هم دارم خودم رو گول میزنم.
من الان دو روزه که از دوست دخترم جدا شدم خیلیم افسرده بودم و چند باریم میخواستم باش دوست بشم ولی وقتی اینارو خوندم پشیمون شدم
هیییییییییییییییییییییی همتون مث همین این حرفا بهانس
حالم اصلا خوب نيست يکی رو دوست دارم که دوسم ندره ميدونه دوسش درم
یه جمله میگم آویزه گوشتون کنید!سعی کنید همیشه عاشق کسی بشین که نخواید واسه جا شدن تو قلبش خودتونو کوچیک کنید و این کس هرگز نمیتونه دوستتون باشه!خوبه که به این فک کنین که این همه آدم عاشق بودن که به عشقشون نرسیدن ولی دارن به زندگیشون ادامه میدن پس ما که وابسته ایم قطعا میتونیم یه زندگیه دوباره رو شروع کنیم!بیاین خودمون و گول نزنیم!!!!!!!! ما همه وابسته ایم نه عاشق واقعی و نقش بازی کرن هم خوب نیس!وارسته بودن از همه چی بهتره!پس رها و وارسته باشین
اره درسته نباید خودتو کوچک کنی. این ظلم بزرگیه درحق خودت. عشق واقعی بعد ازدواجه اینها همش هوسه و وابستگی. اینکه بره اون ک بیاد جاش قبلیه فراموش میشه. پس الکی بنام عشق سخن نگین.
سلام دوستان نظر همتون رو خوندم.ولی ب جای اینکه از عشقم جدا بشم بیشتر بهش علاقه پیدا کردم دختر بسیار خوب سر ب زیریه پاک و با خداست.ولی شرایطش رو ندارم برم خاستگاری منم کلافم خستم از خودم و زندگیم .بیزار شدم از خودم. چکارکنم باهاش باشم یا تمومش کنم خواهش کمکم کنید
مطلبت خوب بود
امشب میخوام بهش همه چیو بگم و تموم کنم
واسم دعا کن
man manteghi raftar kardam
hala az eshgham joda hsodam ..
chon midonestam akhar aghebate khoobi nakhahm dasht
مریم جان چقدر خوش بخت استی ای کاش مه هم مثل تو بتونم عشق خوده فراموش کنم . منم از افغانستان
جمشید عزیزی
من ۱۰ ماهه که پسری دوست هستم که بوتیک داره ، شلوار جین دخترونه و پسرونه … دیشب فهمیدم با یکی از مشتریاش دوست شده ، بهم خیانت کرده ! دلم میخواد بمیرم چیکار کنم که فراموشش کنم ؟
بنظرم کسی ک خیانت میکنه خاطراتش هم نباید بمونن چه برسه به خودش
دقیقا !
کسی که در مقابل خوبیهات بهت خیانت میکنه باید روزگارشو نابود کنی .نفرت و حس تنفر را نسبت بهش قوی کن و اگه توانشو داری و درتوانت هست نابودش کن. سزای خیانت کار نابودیه
slm be hamegi faghat va faghat manteghi bashid.mn alan ye roze joda shodim.on eshghe pake mano ba polo kharj kardan dos pesare refighash moghayese mikard vaghean eshgho zire soal bord.ina hamash va3 ghesse hast.ye hafte tahamol konim khodesh khob mishe albate ghablesh rabetato bahash kam kon.az dorogh az maghayese az hegharat motenafferam.ye jomle migamo bye:aghelane tasmim begir ta asheghane zendegi koni..
ایکاش اونقدر محکم بودم ک همون اول جلوش مث کوه می ایستادم و ردش میکردم ک الان مجبور نشم بخاطر علاقه سازش کنم.
خدایا خودت ب هممون کمک کن
آخه مگه میشه دل بست؟؟؟؟چرا آخه من به کسی دل نمیبندم؟؟؟؟همون جوری که دوست شدین همونجوریم جدا بشین دیگه…خودتونو درگیر کسی نکنین ، آدما میان که برن
راجع به چیزی که درک نمیکنی اضهارنظر نکید لطفا.
با تشکر
سلام.1 ساله باهمیم دوسش دارم اونم همینطور به خاطر من از همه چیزش گذشت درساشو افتاد با اینکه همیشه تو درس اول بود کنکورش رو خوب نداد و میخواد بره یه شهر دیگه چند بار به من گفته به خاطر تو آیندمو خراب کردم از شنیدن این جمله ناراحت میشم ولی فک نمیکنم مقصر منم و الان بیشتر از اینکه میخواد بره ناراحتم خیلی دوسش دارم لطفا راهنمییم کنید جدا شم یا صبر کنم همه چیز مثل اول خوب بشه؟
منم با یکی یک سال دوس بودم،به خاطرش شیش ماه با خانوادم جنگیدم تا مگه اینکه بهش برسم،کنکورم خراب شد،ولی بالاخره جدا شدیم.با اینکه هیچکدوممون دوس نداشتیم.اما جفتمون صلاح همو میخواستیم.این رابطه به جایی نمیرسید.جاده تهش معلوم بود.اگر دوسش دارید رهاش کنید.من فقط غصه احساس پاکشو میخورم.احساس پاک یه دختر معصوم.غصه احساس خودم
آقای بدری چطوری وقتی دوسش دارم جدا شم
جدایی دو عاشق واقعی آخر خط نیست بعضی وقتا جدایی مدتی برای استراحت و آزاد بودن طرفین هست اگه هنوز دوسش دارید و دوستون دارن بهم بر گردید حیف بخدا هیچ کس مث عشق اول نمیشه
slm…mn y dokhtar 15 sale am…ta hala ba kheyli ha budam…sar kesafat kari haye mn ya taraf b ham zadim….hala bargashtam pish bf avalim….uno kheyli azyatesh kardam…ama hala mikham dg ba hich kas nabasham..eshgh vojud nadare…mamanam gushimo gerefte ertebart bar qarar kardan ba un vasam mahi y bare….nemikham ayandam kharab beshe…darsam alieeeeeeee …y rah begid k azash joda sham…vas khodam sakht ni har chnd ashgham ama faramush mikonam …kheyli ino zajr dadam rum nemishe begam mikham joda sham azat !!!!!!!!!!!!!! ))))))))
دوستش دارم..
اونم دوستم داره..
نزدیک به سه ساله ک باهمیم، هیچ دلیلی ام برای جدایی نمیبینم!
ولی
نمیدونم چرا یک دفعه احساس کردم باید رابطمون تموم شه!
نمیدونم چرا؟
فقط میدونم ک خیلی سخته و اصلا نمیشه کسی رو ک سه سال همه ی امیدت بوده رو در طول سه تا چهار ماه فراموش کنی!
فراموشی یک نفر نیاز ب رابطه ای جدید داره.. ک اونم حوصله میخواد و ی ادم ساده..
درسته منطق شرط اوله ولی وقتی ی نفر هزار تا بدی داشته باشه، فقط ی بهانه بره موندن کافیه، چ بسا این ک بدی ام نداشته باشه
این حکم دله!
____________________________________
با همه این حرفا لطفا بیشتر راهنماییم کنید اگر امکانش هست برام میل کنید..
ممنون !
.:کیانا:.
سلام
قطع ارتباط نیاز به یکم شهامت داره
یکم گذشت میخواد
جنس احساسات زود گذره
باید عمل خودمون را از احساسات خودمون جدا کنیم
راهکارهای ذکر شده کاملا عملی است
تشکر
من دو سال است كه باهش هستم همديگر را خيلي دوست داريم ولي فاميل هاي مان مخالف است نمي دونم چي كنم كمكم كنين
سلام من دو سال با اقایی اشنا شدم و نامزد کردیم اما بعد مدتی باهم مشکل پیدا کردیم سر بیشترچیزا بامن تفاهم نداره یعنی من با کاراش مخالف نیستم اما اون سر بیشتر چیزا بامن مخالفه مخصوصا با دانشگاه رفتن و روابط اجتماعی .من ازتون خواهش میکنم راهنمایی کنید چطوری بتونم قانع اش کنم لطفا راهنمای هاتونو برام ایمیل کنید اگه امکانش هست مرسی
به قول انیشتن ؟یک تلخی موقت بهتر تا تلخی بی پایان . قبول دارم سخت ولی اگه کسی بخواد میشه چون چارلی چاپلین میگه اگه میدونستید ذهن انسان چقدر قدرت داره هیچوقت نمیگفتید نه من نمیتونم اینکار انجام بدم
چند بار امتحان کردم نشد خیلی سخته 15ساله باهاشم اصلا هنوزم نمیدونم منو میخواد یا نه آره باید با قدرت جدا بشی ولی بازم نمیشه
سلام من حدود 9 ماه با یکی دوست شدم ی بار باهاش یک ماه کات کردم ولی دوباره اومده سراغم الان باهم هستیم رابظه مون بیشتر تلفنی هست چون تو دو تا شهر متفاوت هستیم ولی چند بار همدیگر رو دیدیم ولی من اونو نمیخوام ،میخوام جدا شم ولی میترسم چون گفته خودشو می کشه آدم کل شقیه کمکم کنید جدا شم حتما دوسش ندارم ولی اون منو خیلی دوست داره پسر بدی نیست ولی به هم نمیخوریم دوست ندارم به خاطر من آینده اش خراب بشه کمکم کنید
من هم شرایط تو رو دارم واسه دوتا شهر مختلفیم انقدر همدیگرو ندیدیم ازش سرد شدم دوسش دارم ولی دلم میسوزه براش میخام کات کنم ولی نمیشه
سلام
من حدود یک ساله با دختری دوست هستم
اون اوایل خیلی دوسش داشتم براش میمردم و فقط برا ازدواج میخواستمش ولی اون اوایل آشناییمون منو دوس داشت ولی یه جوری بود که انگار عاشق نیست و فقط میخواد وقت بگذرونه
اون اوایل که بهش میگفتم عاشقتم ..باور نمیکرد.. میگفت باورش برام سخته ..
یعنی منو باور نداشت
منم کم کم ازش دل سرد شدم .. یعنی علاقم بهش مثل اون اوایل نیست.. اما بازم دوسش دارم
حالا جالبه که اون برعکس منه یعنی هر روز داره بیشتر به من وابسته میشه
منم بخاطر این کاراش دیگه قرارایه حضوری باحاش نذاشتم فقط باهم چت میکنیمو بهم اس میدم
الان نزدیک 2 ماهه ندیدمش ..واقعا برام خیلی سخته که نبینمش ولی بخاطر خودش این کارو کردم…میخواستم بدونم میشه اینجوری علاقشو کم کنم؟؟.. به خدا دلم نمیاد وقتی بهم پیام میده جوابشو ندم …
یه چند بارم حرف جدایی که دیگه هیچ کاری باهم نداشته باشیمو بهش زدم .. اون خیلی ناراحت شد زنگ زد بهم گریه میکرد میگفت خودمو میکشم…
من واقعا عاشقش بودم .. بخدا دلیلشو نمیدونم ولی تمام قلبمو گرفته بود..اما یکاریو کرد ویه حرفایی بهم زد که فهمیدم بدرد ازدواح باهام نمیخوره..و ف
الان اونو فقط به چشم یه دوست میبینم نه همسر…
بابا شما دخترا چرا اینجوری هستید؟؟بخدا ما پسرا هم دل داریم . احساس داریم..
خودتون یکارایی میکنید که ….
حالا ازتون میخوام راهنماییم کنید..اخه میترسم باهاش کات کنم بره یه بلایی سره خودش بیاره..یعنی الکی میگه یا راست؟؟ باهاش کات کنم یانه؟؟کلا من چی کار باهاش کنم؟؟خیلی دوسم داره…اخه من برا ازدواج میخواستمش اما الان…
لطفا راهنمایی کنید ممنون
چرا اینجوری میکنی خو باهاش بمون دیگ…هم تو اونو دوست داری هم اون پس مشکل دیگه ای هم نیس!
chera shoma pesara enghadr be marefated ta yeky behetoon del mebande velesh mekoned halam azatoon beham mekhore
من چند ماهه با یه پسر دوستم وضع مالیش خوبه از لحاظ شغلی هم مشکلی نداره درس خونده هم هست خیلی دوسش دارم ولی احساس میکنم یکی دو هفتست خیلی بی ادب شده و یه بار هم منو جلوی دوستم سنگ روی یخ کرد
واقعا نمیدونم باهاش ادامه بدم یا نه در صورتی که هم دوسش دارم و هم مطمئنم دوسم داره ولی این رفتارش داره منو آزار میده چون چند روزه که همش میگه درگیر کاره و زیاد برای من وقت نمیذاره
بهم بزن
من همسرم رو دوس دارم اونم منو دوس داره .حتی یه بار که مریض شدم بعدش بهم گفت کلی نذر و نیاز کرده که چیزیم نشه.ولی بد اخلاقش یه جوریه بعضی موقع از کوره در میره و هر چی از دهنش درمیار بهم میگه و احتراممو نداره . به طوریکه قرب و عزتم پیش بچه ها از بین رفته و اصلا حس خوبی ندارم. میدونی احترام گذاشتن مرد به زن خیلی مهمه شاید بگم همه چیزه .درواقع موقعیت و جایگاهت رو معین میکنه. همیشه ترسم اینه که پیش خانواده . فامیل یا همکار و دوست همین کارو بکنه . خیلی بده و اصلا حس میکنی بی ارزشی. تو دوران نامزدی بارها تکرار میکرد ولی توان جدا شدن نداشتم حالا میفهمم خیلی اشتباه کردم کاش میشد برگردم . خوش بحالتون تو این دورانید هنوز فرصت دارین ولی دیگه از ما گذشته . بارها شده خواستم طلاق بگیرم ولی بخاطر بچه هام نشد. تورو خدا اشتباه نکنید.
ﻋﺎﻟﻲ ﺑﻮﺩ
salam.mn mikham ezdevaj konam ama az inke ghbln ba pesara ravabete atefi dashtm ama una ya khianat krdn ya mn nakhastm ya azam sex khastn o ina b har hal ya cut shode ya hnuz shomaramo drn o s midn ama mn j nmidm. alan mikham b y khastegaram j bedam ama mitarsam age bash birun brm y pesara mno bbine moshkeli pish biyad vasam ya inke tahdidam konan ya inke be shohare ayandam began o moshkeli pish biyad.khaheshan komakam konin 🙁 khili mitarsam
دوستان گلم این حرفا من خیلی شنیدم
ولی بخدا باور کنید که این دسیسه شیطان است الکی هوس رو طوری نمایش میدهد
که واقعا فکر میکنی عاشق اونم عاشقی که دیگه ته دنیا است
سلام
من زنی 35 ساله هستم و یک فرزند پسر دارم
مدت 10 سال است طلاق گرفته ام
مدت 7سال با پسری که از من کوچکتر است رابطه دارم
به نظر شما هدف ازرابطه صرفا ازدواج است و این رابطه ها درست است
هدف رابطه چه چیزهایی میتواند باشدکه اشتباه کنم
سلام من ٢سالو ٦ ماهه كه با دختري اشنا شدم بعد از مدتي كه از دوستيمون گذشت اون بهم خيلي وابسته شد و من استرس اينو داشتم كه اگه تنهاش بزارم داغون ميشه هر روز به خودم قول ميدادم كه تحت هيچ شرايط نبايد تنهاش بزارم تا اينكه٦ ماه پيش براي پدرش مشكلي پيش امد كه من خيلي بهشون كمك كردم وقتي باباش نبود كمك مالي كردم همجوره حمايت كردم كم كم منم بهش وابسته شدم بدجور تا اينكه چند روز پيش بهم گفت از چشم افتادي ديگه اگه ولت كنم ميميري بهم فوش داد بعد بهم گفت اگه ميتوني كم باهام در ارتباط باشيم بمون اگه ن تموم كن من واقعا دارم داغون ميشم تو رو خدا كمكم كنيد
من میخوام ازش جدا شم
امید وارم که بتونم
فقط میتونم بگم معلق موندم بین این همه استدلالات از رابطه عشق جدایی نفرت احساس و این همه نظریات و این همه تجربیات ….. کسی میتونه جدایی رو تحمل کنه و کسی میتونه احساس و دلبستگی شو رها کنه مه تمام راهها رو برای وصال به عشقش پیموده باشه اونجاست که واقعا اگر چه سخت هست اما راحت تر جدا میشه . و ما ادمها نا زمانی که به یقین نرسیم که دیگه راهی نیست دست از عشق و دوست داشتن یه نفر نمیکشیم . تنها چیزی که میتونه توی این راه کمکتون کنه اینه که از خدا بخواهید و بگید خدا جون میدونم از فردای من تو خبر داری تو همه چی رو میدونی ..الان که داغونه عشقم …الان که واسش میمیرم تنهام نذار … آرومم کن… بگو خدا جون منو به آغوشت بکش و آرومم کن فردای من در دستان توست.. آره اون لحظه که دلت شکست یا آرومو قرار نداره بی آنکه خودتو از بین ببری داغون کنی چشمای قشنگتو اشک بارون کنی خدا رو صدا بزن .. ببین چقدر آروم میشی.. امتحان کن ….
خواش میکنم کمکم کنید.من 24سالمه دوتابچه دارم وازهمسرم جداشدم.حدودهشت ماه پیش باپسری اشناشدم ک خیلی اقاس.قصدش ازدواجه حتی بچه هاروهم قبول داره امامن مطمینم ک خانوادش مخالفت میکنن وبهشون حق هم میدم.خیلی همدیگرودست داریم اماوجدان من راضی نمیشه اون ایندشوبخاطرمن خراب کنه.دارم دیونه میشم ی هفتس خواب ندارم کمکم کنید
سهیلا خانم پسره شغلش چیه چی کاره هس سنش چقدره؟؟دوست دادن شرط نیس از عهده و مسئولیت زندگی اومدن شرطه…
دوست عزیز دقیقا وقتی که یه مدت از زندگی مشترک میگذره مشکلات پدیدار میشوند دوست عزیز هرچه سریعتر پایان بده اون دو تا طفل معصوم الان به عنوان مشکل دیده نمیشن ولی توی زندگی مشترک یکی از مشکلات بزرگ به حساب میان . عزیزم اگر میتونی با یه مشاوره صحبت کن
اگه دل کندن راحت بود فرهاد ب خاطر شیرین دل میکند نه کوه…..واسه همه سخته دل کندن از کسی که با اون زیاد خاطره داری و از ته دل میخای…هیچ کس نمیتونه…
خب همه چی خیلی خوبه پرستاره.درامدش کارش خونه اش همش ok. همه شرایط منم باجون و دل قبول کرده.نتونستم متقاعدش کنم ک بیخیال هم بشیم و دوباره برگشتیم ک باهم باشیم.واقعاعاشقی بددردیه….
اگه نمیتونید جدا شید.ولی اگه واااقعا همو دوست دارید کنار هم بمونید..من به عشقم نرسیدم و با ی غریبه ازدواج کردم و الان نه راه پس دارم نه راه پیش..خیلی دلتنگشم…
سلام..منم یه دختر رو دوست دارم که سر هر حرفی قهر میکنه و میگه باید جدا شیم..چند بارم خودم رابطه رو جوش دادم..ولی هر بار اون قهر میکنه…بهش میگم اگه کس دیگه ای تو زندکیت هست و یا از من خوشت نمیاد بهم بگو..میگه کسی تو زندگیم نیست و تورو دوست دارم…منم میگم پس چرا اینجوری میکنی هیچ جوابی نمیده…و الان دو روزه که بخاطر یه حرفه مادرم عصبانی شده و بازم خداحافظی کرده..هرچقدم تلاش کردم دیگه فایده ای نداشت…به نظرتون چیکار کنم؟؟
سلام من16سالمه 2سال ی پسری میشناختم ولی باش دوست نبودم بعدازمدتی باش دوس شدم میگفت خیلی دوسم داره ولی بعدازچن ماه رفت با ی نفردیگه منم ولش کردم ولی نتونستم فراموشش کنم الان بااون شخص کات کرده و من دوباره باش رابطموبرقرارکردم باهم رفیق نیستیم ولی باهم رابطه داریم خیلی سختمه ک بتونم فراموشش کنم لطفاکمکم کنیدچون میدونم هیچ اینده ای باش ندارم خواهشا کمکم کنید
خیلی دوسش دارم ولی من دانشجوی پزشکی هستم و ایشون کارمند.3ساله باهم رابطه داریم ولی مطمئنم خونوادم راضی نمیشن.چون یه بار اومدن خواستگاری و خونوادم قطعی گفتم دخترمون باید با یه پزشک ازدواج کنه.میخوام باهاش قطع رابطه کنم هیچجوره توان ندارم.پاک ترین ومهربون ترین پسر دنیاس.لطفا یه باتجربه راهنماییم کنه
سلام .من چار ماه و نیم پیش با یه نفر اشنا شدم و بدون اینکه بخوام ب خودم اومدم دیدم بینمون ارتباط دوستی شکل گرفته.تو این مدت هیچ موقع طوری رفتار نکردم که وابستگی ایجاد شه ولی با این حال این اتفاق برای اون افتاد…سعی داره رابطمونو رسمی پیش ببره ولی من نه حس خاصی دارم نه به آینده فک میکنم نه تو سنیم ک بخوام این کارو بکنم ! فک کردم هرچی زودتر تموم کنم همه چیزو راحت تر میتونه کنار بیاد ولی واکنش شدید نشون داد…خیلی پسر خوب و با شخصیته ولی من اون مدلی ک ازم توقع داره دوسش ندارم.نمیخوام اذیت شه…چجوری تموم کنم که براش آسون باشه. آخه کی تو 4 ماه وابسته میشه… 🙁
اگر نظرات رو از بالا تا پایین بخونین ، متوجه هر دو نوع برخورد احساسی و منطقی میشین.
اما واقعا توی یه رابطه ایی که راه به جایی نداره و نخوایم هم که خودمون رو گول بزنیم ، هر 2 طرف و مخصوصا دخترا بیشتر صدمه میخورن خیلی جدی … ای کاش واقعیت رو راحت میپذیرفتیم.
سلام
من نوزده سالمه و همیشه فکر میکردم که راحت وابسته نمیشم …
اما فکرم اشتباه بود….
من یک سالو چند ماهه که با یک پسر خارجی صحبت میکنم اوایل فقط انگلیسی باهم کارمیکردیم و میشد تا دوهفته از هم خبر نداشتیم چون صمیمی نبودیم اما بعد از چند ماه خیلی ناگهانی در عرض یک هفته با هم صمیمی شدیم و در عرض یک ماه عاشق!!!!
میدونم احمقانست اما به هم وابسته شده بودیم بعد از گذشت دوماه یه سفر با هم داشتیم به ترکیه که بتونیم همدیگرو ببینیم و این از اصرار زیاد اون بود …تو سفر با هم خیلی صمیمی بودیم و حتی به مرز رابطه هم رسید که من اجازه ندادم …از اون سفر گذشت و بعد از سفر تا چند وقت همونطور گرم میگرفت باهام….اما بعد از مدت کوتاهی باز به طور ناگهانی خیلی باهام سرد شد خیلی هم بهش اعتراض کردم اما اون بهونه میاورد و میگفت وقت ندارم …الان یک ماهه که اینطور شده روزای اول اعتراض زیادی کردم و خیلی ناراحت بودم اما بعد گفتم بزار مثل خودش رفتار کنم …اما اون روز بروز بدتر شد و من همونطور وابسته ….امروز بهش گفتم دلم برای صدات تنگ شده میدونم نمیتونی حرف بزنی…چند دقیقه بعد زنگ زد و جواب دادم گفت فقط چند ثانیه میتونم صحبت کنم و بعد از چند ثانیه صحبت با لحن بشدت سرد …..گفت باید برم و بای…خیلی بهم برخورد واقعا حس کردم غرورم خورد شده و به ذلت افتادم در برابر پسری که هیچ ارزشی برام قائل نیست و هیچ وقتی برام نداره….خیلی بهش وابستم کارم شده گریه از زندگی افتادم دائم بهش دارم فکر میکنم توروخدا کمکم کنید ….چجوری تموم کنم …با یک پیام خداحافظی و از بین بردن تمام راه های ارتباطی …میتونم دووم بیارم داره اذیتم میکنه…..کمکم کنید
Dust daram Tajrobe khodamo begam , sale 87 ba ye dokhtare khub ashna shodam , ta hamin mahe pish ham ba ham budim 🙂 vagheanam be ham miumadim , vali kam kam akhlaghamun avaz shod , dg eyne ruzaye aval o mahaye aval dark nemikardim harfe hamo , rabete , hamash shode bud dava o fosh ye sare
shayad bavaretun nashe alan joda shodim vahshatnak rum feshare , vahshatnak be ham rikhtam , nemitunam hata nafas bekesham , har kari begid kardam , ba yeki dg raftam , safar raftam , sare khodamo garm kardam nashod ke nashod , vali bazam be ye jomel i residam ” Bazi Oghat 2 Ta Adame Khubam Ba Ham Nemitunan Kenar Bian ” Ya Ali
سلام من 4سال بای پسر دوستم خیلی هم رو میخوایم اما تو خیلی از چیزا تفاهم نداریم قراره امسال ازدواج کنیم اما. یکی ازم خواستگاری کرد که بخاطر پدرم قبول کردم چن بیان و چن بار باهاش حرف بزنم واقعا پسر خوبیه و تفاهم داریم تمام خانوادم دوس دارن با اون ازدواج کنم خودمم قبول دارم که واقعا عاله ولی گذشتن از دوس پسرمم سخته با اینکه شرایطه خوبی مثل اون نداره!آیا احساسی تصمیم بگیرم یا منطقی لطفا جواب بدید 1ماه فرصت دارم
پیشنهاد میکنیم اگر علاقه به فرد جدید در حد 0 هست ، به نفر قبلی فکر کنید و اگر کمی حس خوب به فرد جدید دارید ، ابتدا نفر قبلی رو کامل از ذهن خود خارج و از نفر جدید فرصت بیشتری بگیرید تا بیشنر بهم نزدیک شوید. توجه داشته باشید حسی که به نفر اول داشتید رو تا مدت ها نمیتونید به فرد جدید داشته باشید که این امر طبیعی خواهد بود.
چند روزه اصن حال خودمو ندارم و هرجاییم که میرم میشینم یه گوشه و سرم تو گوشیمه
اگر دل کندن آسان بود ، فرهاد به جای بیستون ، دل می کند.
اصلا راحت نیستش و واقعا بعدش آدم ضربه روحی بزرگی می خوره
من سه سال با دکتری۴۵ساله اشنا شدم خودم ۲۹ سالمهاون تو زندگیش خیلی تنوع طلب و عقیده داری که مرد می تونی همزمان زن زیاد داشته باشه این طبق اسلام جایز ولی زن حق نداره همزمان با دو نفر باشه .اون مدیرم بود و به خاطر شرایط کاری و و اخراج نشدنم مجبور شدم قبول کنم قبلا بهش حسی نداشتم ولی الان بهش علاقه دارم از لحاظ اخلاقی خیلی مرد خوبی ولی میدونم زندگی با این مرد خیلی سخت منو خیلی دوس داره و منم خیلی بهش علاقمندم میدونم قبلا ازش فرار میکردم میدونم دوس داشتن همچین ادمی حماقت محض باهاش بیشتر از صد بار کات کردم چون نمی تونستم زناش تحمل کنم هر بار که تموم کردم یا اون شروع کرد یا من نمی تونم فراموشش کنم همه خاستگارام رد میکنم نمیدونم چرا به اون برای ازدواج فک میکنم خانوادم خیلی مخالفن نمیزارن چون میشناسنش
اون میگه ازدواج نمیخوام بکنم در کل از ازدواج بیزاره خانوادشم میگن قبول نمیکنه اما میگه همینطوری باهات میمونم اما اصلا نمیخوام ازدواج کنم ادم ازدواج زن نیستم چی کنم من/
از هم جدا شدیم ولی الکی باهم حرف میزنیم
مهناز عزیز سلام. شرایطتت خیلی سخته اما می تونی مقاومت کنی. من هم مورد مشابه داشتم اما بلطف خدا خودم را نجات دادم. شاید حتی یکی دو سال اذیت شوی اما به یه عمر می ارزد. منطقی باش، به خدا توکل کن و به خودت قول بده دیگه سمتش نروی کارت را عوض کن. باور کن شرایط من هم خیلی شبیه تو بود اما بعد از این جدایی خیلی پیشرفت ها کردم
سلام .دوهفته ای هست که با دوسدخترم بهم زدم من خودم 24سالمه اون 18سالشه دوماه هست که باهم دوستیم یعنی خداییش مقصرخودم بودم یه خورده کم محلی کردم خیلی همدیگه رو دوس داریم رابطمون طوری بود که واسه هم میمردیم ولی بخاطر شغلم بعضی وقتا که اس میداد جوابشو دیر میدادم فک میکرد که با دختری دیگه هستم خلاصه بعداز اون جریان اونم باهام خیلی سرد شد ودیگه رابطمون قطع شد دارم دیوونه میشم تورو خدا شما بگییییییید چیکارکنم ؟؟؟؟؟
بهتره دوباره بری سراغش گناه داره
سلام. تقریبا تمام نظرات دخترا و پسرای محترم رو خوندم . از مدیر سایت هم بخاطر این مطلب تشکر می کنم . این صفحه رو اتفاقی دیدم و برام جالب بود. این که بسیاری از دخترا و پسرا خودشون می دونن این روابط ضربه شدیدی بهشون زده . خودشون هم می دونن وقتی وارد این روابط بشی آینده خودت رو داغون می کنی . پس حالا که این طوره مطمئن باشید همون طور که شروع نکردن چنین روابطی خیلی عاقلانه تره ادامه ندادن و تموم کردنش هم عاقلانه تره .
من خودم گاهی مشاوره می دم . موارد زیادی پیش من اومدند از دخترا و پسرایی که ارتباط داشتند و بسیار هم ضربه دیده بودند و بسیاری از اونا به ارتباطهای جنسی هم کشیده شده بودند حتی بعضی ها کارشون به خودکشی هم رسیده بود چون همه پل های پشت سرشون رو خراب شده می دیدند . همه اینها نشون میده اگر اسلام دوستی دختر و پسر رو حرام می کنه و فقط روابط رو تو چارچوب ازدواج تنظیم می کنه برای اینه که من و شما از زندگی لذت ببریم و تو چاه نیفتیم.
ممنون از راهنمایی هاتون به شما پیشنهاد میکنم به سایت های دیگه هم سر بزنید، واقعا این مسائل چیزی جز تخریب جامعه نیست
سلام.
من یه دختره 27ساله ام.می خوام از اتفاقی که برام افتادو هنوز درگیرشم بگم .. دوست دارم اگه ممکنه بقیه هم نظر بدن. من حدود 5سال پیش زمان دانشجوییم چون تنهایی و دوری از خونواده خیلی بهم فشار اورده بود و خیلی تنها بودم و از طرفی هم خیلی مخالف رابطه با جنس مخالفم و دوستیای از این قبیل بودم همیشه با خودم درگیر بود م. خلاصه یه شب که تنهایی خیلی بهم غلبه کرده بود تصمیم گرفتم شانسی یه دونه شماره تلفن بگیرم و بعدش یه دونه پیام متنی معمولی به اون شماره بفرستم …خلاصه شد و اون نفر غریبه الان شده نزدیکترین کسم تا حالا که 5سال از رابطه مون میگذره یکبارم همدیگه رو از نزدیک و رودررو ندیدیم فقط تلفنی و چندبار رهگذری.. باهم قرار ازدواج گذاشتیم پسره خیلی خوب و ساده ایه همه چیزو راجع به خودش گفته و منم کمابیش راجع بهش تحقیق کردم.ولی از شانس من یکسال پیش تصادف کردو الان رو ویلچره اما اینو خودش میگه من ندیدمش اما خیلی بابت این موضوع قسم خورده فک نمیکنم دروغ باشه . باهمه ی این وجود حاضر شدم بمونم تا خوب بشه آخه میگه بخاطر من بوده چون بخاطر من از شهرشون با ماشین اومده بوده که منو همون طبق معمول رهگذری ببینه…الان خیلی دوسش دارم … ناگفته نماند چندبار خودش بخاطر موضوع تصادفش تصمیم گرفته که از هم جداشیم اما بازم دوباره ارتباطمون شروع شد. نمیتونم ازش جداشم خیلی دوسش دارم هرچند هنوز تو درستی رابطه مون شک دارم اما رابطه ی ما نه از روی هوسه نه از روی ظاهر ما همدیگه رو فقط برا خوبیامون می خوایم … اما یه مدتیه باز دوباره میگه من نمیتونم خوشبختت کنم و از هم جداشیم … دیگه خسته شدم می خوام تصمیم بگیرم میشه کمکم کنید؟؟؟؟؟
سلام. دخترم زودتر قطع رابطه کنید. و تمام.
به نظر می رسد شخص مقابل شما به این بهانه تلاش می کند مسئولیتی که قبلا قولش را داده را لغو کند.
به جای تن دادن به این سبک رابطه ها بهتر است مهارت های شخصی خود در زمینه های انتخاب همسر و شرایط و مقررات آن را بیاموزید.
توصیه اکید دارم مطالب این سایت را که روحانی دلسوز -آقای شهاب مرادی- پاسخ سوالات جوانان به ویژه در امر ازدواج را به صورت حرفه ای دنبال کنید و یادداشت برداری نمایید.
http://www.shahab-moradi.ir/fa/message?viewtype=2
سلام.من چهارساله با یه پسر دوستم.میگه عاشقتم ولی کلن از ازدواج متنفرم.من با اینکه دوستش دارم.ولی میخام فراموشش کنم.چون از رابطه بی هدف خسته شدم.کاش زودتر جدا میشدم.بعضی از پسرا خ نامردن.
یک کم شما دخترا منتطقی باشید.فقط می گید ازدواج ولی خرتون که گذشت کاری به بقیش ندارید.عشق من نه از خانواده اش نه از پولش نه از چیزی و … حاضر نیست بگذره ولی به من که می رسه می خواد قشنگ ترین کارا بکنم.چه پولی چه … .نمیشه کارمون.خستم کرده.من که جدا می شم.
بنظرم ما دخترا نباید به هیچ سری دل ببندیم و عاشق شویم چون آخر عاقبتی نداره عشق فقطو فقط بعد ازدواجه ک میشه عشق نامیدش.
من 1سالو خورده ای با پسری دوس بودم اولین عشقم بود هیچوفت جز اون به کس دیگه ای فک نکردم اما بعدش یهو سرد شد دلیلشم میپرسیدم میگف مشغله کاری دارم میگفت تحملم کن همین کارو کردم خلاصه با همه بدیاش ساختم یبار تموم کرد سر قرار بودیم هی بهم نگاه میکرد غمگین ترین لحظه زندگیم بود یههو گریش گرفت اولش فک کردم الکیه اما دیدم چندبار دیکه هم بغض کردو…خلاصه نتونست دووم بیاره دوباره شروع کردیم تا اینکه یه روز سر مسایل نزدیکی باهام دعوای مفصلی کردو هرچی از د هنش در اومد گفت نن اون لحظه فقط گریه میکردمو اخرش ازم جدا شدو رفت هر روز میومد تو واتساپم بهم فحش میدادو میگفت چقد تو خوب بودیو قدرتو ندونستم!انگار دیوونه شده بودبعد چند وقت دیگه هی زنگو اس و پی ام میداد ک برگردم ولی دیگه قلبم شکسته شده بود بهش گفتم ازت دل خوشی ندارمو نمیبخشمت بهش گفتم منو بخاطر احتیاجات شخصیت میخواستی بازم زنگید ولی دیگه جوابشو نمیدم هیجوقتم نمیتونم ببخشمش حداقل از این خوشحالم فهمید چقد میخواستموشو قلبمو شکوند.من ب همه دختر پسرا پیشنهاد میکنم هیچوقت با کسی دوست نشن چون اخر جداییو گریه س دیگه نمیتونم ب پسری اعتماد کنم انگار همشون اندام پرستن…
من تا حالا با هر پسری که دوس شدم خیلی منطقی اخرش میگن ما به درد هم نمیخوریم یعنی وقتی ی مدت از رابطه بگذره فقط از ادم رابطه جنسی میخان و اگه به خاستشون تن ندی باهات کات میکنن
سلا من يه دختر١٦ ساله هستم،ظاهر زيبايى دارم و چند نفر بهم شماره دادن يا خواستن شماره بگيرن اما من هيچ وقت به كسى نه شماره دادم نه گرفتم تا اينكه چن روز پيش يه پسره كه قبلاً هم چند بار بهم شماره و حتى سيم كارت هم داده بود و من نگرفته بودم جلو دوستام جلومو گرفت و كلى چرت و پرت گفت كه خيلى تنهاستواز اين چيزا ولى من بهش محل نذاشتم از روز به بعد دوستام مسخرم ميكنن كه چقد ديوونه اى خوب من چيكار ميكردم تازه تو دبيرستان پخش كردن كه من خرمو …
چى كار كنم
متن هاى شمارو كه خوندم به اعتقادات خودم محكم تر شدم ولى هنز دو دلم به نظرتون كار درستيه كه اين قدر خودمو محمدود كردم؟؟؟؟
شک نکنید در این سن باید به اعتقادات تکیه کرد! گاهی این کار سخت و نشدنی است اما در نظر بگیرید در صورت جدایی که احتمال آن در این سن برای شما 99% می باشد، عواقبش تنها شما را به شدت می آزارد ، پس به توصیه های مخرب توجه نکنید و راه خطرناک رفته را دوباره نرویم !
بچه ها من بیستو دو سالمه و تا الان با شیش تا پسر دوس بودم و نکته جالب همشون اینه بعد یه مدت کاملا خودشونو تغییر میدن یعنی جوری که حتی باورش سخته سعی کنید هیچ وقت دوس پسرتون از خودتون بالاتر نباشه چون بعد جدایی نمیشه واقعا راحت باش کنار اومد اینا همش تجربس و واقعا نمیشه اون حس واقعیو روی کاغذ اورد
سلام من چند وقت پیش با یک دختر اشنا شدم اما خانواده اش مخالف رابطه مان هستند ( طبق گفته هاش ) حالا هر از گاهی بهم تماس میگیره و میگه دوستم داره و ازم میخواد منتظر بمونم تا اوضاع درست بشه راستش خیلی دوستش دارم تبدیل شده به تمام زندگیم بنظرتون میشه همش دروغ باشه و بهم خیانت کنه ممنون از وقتی که گذاشتید.
همیشه تو رابطه یکی خوب بوده یکی بد خیلی کم دونفر باهم خوب بودن من ک واقعا دیگه عشقو باور ندارم پسرا میگن دخترا پول پرستن ولی من با پسری ک هیچی نداشت یه سال موندم هی قول میداد میام خاستگاریت ولی همش دروغ بود جنس پسر خراب تر از اون چیزیه ک فکرشو میکردم هیچوقت اونو نمیبخشم با اینکه پشیمون شده دلم میخواد هر دختری ک ب پستش میخوره خراب از اب دربیاد تا قدرمو بدونه ک باهام چقد بد تا کرد….
کممممک یکی بمن کمک کنه این مرد نامرد کارش فقط تهدیده
سلام من حدود دو سال با یه دختری دوستم و مشکل خاصی هم با هم نداریم!!!،فقط از وقتی که راجعبش با مادرم صحبت کردم مادرم شروع به مخالفت کرده و اصلاا راضی نیست! راستش مادرم هم حرفاش منطقیه ولی من نمیتونم باهاش تموم کنم . خیلیی برام سخته تا حرفه جدایی میشه میزنه زیر گریه منم طاقت گریه هاشو ندارم. توروخدا اگه میتونید راهنمایی کنید.
چی شده عزیزم؟
من 24 سالمه حالا فکر کنید ازدواج کردید اخرش که چی
خودتونو مدیریت کنید از دوستستون لذت ببرید
سلام به نظرم درسته سخته ولي اكه شرايط ازدواج نيس الان تموم شه بهتره تا بعدا هم وابسته تر ميشيد هم فرصتاي ديكه رو از دست ميديد كم كنيد اروم اروم دوست منم همين مشكلو داشت هرشب اشك و اينا ولي ٢٣ روز با بسره در ارتباط نبود الان خوبه خوبه ٢٣ عدد تثبيت واسه عادت
باسلام
بسیار عالی
شایداگه اینو نمیخوندم شبیه اینو خودم مینوشتم و میذاشتم تو وبلاگم اما نه در این حد کامل و جامع نمیشد مطمئنا
بسیار سنجیده و حساب شده نگارش شده و چون خودم تجربه کردم همین حالت رو توصیه میکنم بیشتر رسانه ایی بشه… الان خودم تو شبکه ایی که هستم میذارمش.
بازم ممنون بابت مطالب زیبایی که دارین.
من 5 سال بود که با دوست پسرم بودم میخواست سه سال دیگه بیاد خاستگاریم ولی چی شد اخرش همین دیروز همه چیز تموم شد یسال اول خیلی خوب بود و فک میکردم دوسم داره ولی من دختریم که خونوادم سخت گیرن و اجازه بیرون رفتن بهم نمیدن با این که الان20سالمه یبارم تنها جایی نرفتم ولی با دعوایی که دیروز شد و ما تموم کردیم فهمیدم که اون فقط از رو عادت بود همین دیگه هیچ وقت عاشق کسی نمیشم دوستای گلم هیچ وقت به هیچ پسری اعتماد نکنین امید نداشته باشین بهشون چون همشون دنبال هوسن خدار شکر به لطف خونوادم باهاش هیجا نرفتم و بهم بارها گفت بیا رابطه جنسی داشته باشیم تا مال من بشی واسه همیشه ولی عقلم مانع شد و نزاشت بدبخت بشم من که نجات پیدا کردم شماها این اشتباه نکنین ساده نباشین
سلام به همگی منم دیگه داره میشه 6سال با یه پسرم جفتمون عاشق همیم فقط مامانمون میدونه .اصلنم به فکر جداشدن نیستیم تا ابد قراره همو بخوایم به نظر من زندگی باید کرد کسایی که تو فکر خیانت و این جیزا هستن هیچی از زندگی نمیدون.من به این معتقدم اگه راست گفتی راست هم میشنوی اگه خیانت کردی میبینی.اگه هرکاری کردی دوبرابرشو میبینی پس زندگی کن در لحظه و عاقلانه تصمیم بگیر تا عاشقانه زندگی کنی دوستون دارم براتون ارزوی خوشبختی میکنم
من پنج ساله با پسری دوستم ک از ۱۲ سالگی باهاش بودم اون الان ۲۱ سللش و من ۱۷ ….. تو این دوران شیطنت هایی کردیم ک ازش پشیمونیم و باعث شده الان بهم اعتماد نداشته باشه …..الانم دنبال فرصت برای کات کردنه ولی بهم عادت داره ..گیر کردم …..کم اوردم ….خونواده شادی ندارم بهش وابستم ولی اون منو میاد نمخاد …تو رو خداااا تو سن پاءیین ک به فکر اینده نیستید دوست نشید ….بذاریدکامل بشید بعد با هدف ازدواج شروع کنید ….
سلام…من 7..8 ماهی میشه با یه پسر رابطه ی معمولی دارم ینی دوستای عادی هستیم
از اولشم میدونستم دوسم داره منم ازش خوشم اومد ولی پایه عشق تو این وسط نیس ینی من دوسش ندارم ولی اون منو دوس داره حتی چن روزه پیش اعتراف کرد ک خیلی شوکه م کرد البته انتظارشو داشتم…میدونم ادامه دادن این رابطه درس نیس حتی خیلیا میگن مواظب خودت باش…این اونی نیس ک تو میخای تو لیاقتت بیشتر از اونه…منم ب حرفاشون حق میدم و میدونم ک راستم میگن…با اینک دوسش ندارم البته تو این وسط گیر کردم ک چ احساسی بهش دارم و مشکل من همینه …یه مدته میخام باهاش رابطه مو کم کنم چون هردومون ضربه بدی بخوریم چون هنوز چیزی شروع نشده…مخصوصا نمیخام اون ضربه بخوره اخه خیلی گناه داره…منم گناه دارم بخاطره هیچی هردومون ضربه بخوریم…از وقتی ک گفتهدوسم داره کارمو سختتر کرد…میخام باهاش کات کنم اما یهویی نمیشه چون باهم رابطه دوس دختر دوس پسری نداریم نمیخام سوال جواب بشم ک چرا و واس چی جدا میشیم….واس همین یهویی نمیشه …اما نمیدونم چرا هر دفه ک میخام رابطه مو کمتر کنم بیشتر سمتش کشیده میشم…البته قبلنم همینطور بودم اوایل دوستیمون هم خیلی سمتش کشیده میشدم نمیدونم چرا…ولی فک نکنم از رو عشق باشه….خاهشن بهم کمک کنید چطور کم کم رابطه مونو تموم کنم…در ضمن من19 سالمه
من فقط يه چيز رو ميدونم كه هيچ رابطه اى الكى طولانى نميشه پسرها الكى بهونه ميارن اگه پسرى دخترى رو بخواد ميره جلو والا بقيه كاراشو حرفاش دروغه عشق اگه عشق باشه اگر و شايد و ولى بايد و نبأيد نداره
منم همین مشکلو دارم ، ولی نمیدونم چطور به دختره بگم عاشقت نیستم
خودم هم دلم نمیاد کات کنم ، آخه دختره تکه
دقیقا منم مشکل شما ها رو دارم سه سال عاشق یه نفر بودم و تو کل این دوران به هیچ کس دیگه فکر نمیکردم حاضر بودم بمیرم ولی اونم منو دوست داشته باشه بعدش خواستم فراموشش کنم با یه دختر دوست شدم اون خیلی بهم وابسته شده چند وقته با همیم ولی من دیگه علاقه ای بهش ندارم نمیخوامم ناراحتش کنم دختر خیلی خوبیه خیلی نازه موندم چکار کنم..
با سلام من سالها کنار مردی بود که تو سخترین شرایط کنارش بودم تنهاش نزاشتم اما ناگهان بهم خیانت کردالبته مشکلاتی هم با هم داشتیم که به خاطر دوستاش و خانوادش بود دو سال از جداییمونم گذشته اما من هنوز دوستش دارم و نمیتونم اون با کسی جایگذین کنم امیدوارم به اشتباهاتش پی ببره و بر گرده به نظر شما امکلن برگشتش وجود داره
من با یه پسری ۳ ساله دوستم… میگه دوسمداره نمیدونم… اما اینم میگه که تا ۹ سال دیگه نمیتونه برای ازدواججلو بیاپ … نمیدونم باید چیکار کنم … واقعا نمیدونم. میخوام جدا شم ازش. اوا وقتی بهش فکر میکنم دیوونه میشم.
سلام منم این کارارو کردم اما ولکن نیس،خطمو عوض کردم، خونمونو عوض کردیم،خونه خالمو بلده و هرچند وقت یکبار پیداش میشه و محرم ها نذری میاره کلا سوهان روحمه،یذره دوسش دارم اما با کارایی ک که کرد ازش بریدم،هیچ رابطه خاصی باهم نداشتیم،فقط درحد اس و زنگ
فقط یبار دستمو گرفت همین…
من با کسی هستم که بعد از یک سال فهمیدم متاهله و واقعا هیچ جور نفهمیده بودم ال،الان واقعا وابستشم، ولی میخوام جدا شم ترو خدا راهنماییم کنید
ازش جداشو چون این مدل رابطه ها فقط استرسو تلخی داری. هیچ شیرینیو لذتی توش نیست
حدود سه ماهه باهاش دوستم دوسم داره و دوسش دارم ولی عقلم میگ جدا شو چون اخری نداره اخه خونواده هامون در سطح هم نیستنو خونوادم عمرا اونو قبول کنه ولی میخام ی جوری ازش جدا بشم ک ضربه نخوره!!!
من خودم با یکی دوستم طرف اسرارداره خونوادمن بدونن ولی من میترسم ازمخالفت هم اوصاع مالیش خوبه هم اخلاقش هم تیپش مشکل سن منه که هنوزهفده سالپه
من با یکی دوست شدم که همه چی تمومه ولی یه مدتیه حس میکنم اونی که من میخوام نیست ، با اینکه تکه ولی من نمیتونم باهاش ازدواج کنم
چطور میتونم باهاش کات کنم؟ چطور این موضوع رو بهش بگم؟
من ۸ماهه با یه پسری دوستم همدیگرم خیلی دوست داریم تواین مدت عشقشو بهم ثابت کرده وخیلی به هم وابسته شدیم ولی یه مشکلی که داره عصبیه حتی چندوقت پیش دکترم رفت و قرص مصرف میکرد الان بهتره ولی بهم میگه تو مثل پسرایی و منو از نظرروحی ارضا نمیکنی و منو که یه آدم عصبیم درک نمیکنی همش من باید بهت بگم منم نمیدونم چیکار کنم بخاطر این قضیه داره رابطمون تموم میشه لطفا راهنماییم کنید
من 3 سال و نیم هست که با آقایی آشنا هستم از طرف من کات شده خیلی اذیتم کردم اما وقتی هم 3 ماه نبود و من خواستگار داشتم نتونستم پذیرای خواستگار باشم و همه رو به نوعی رد کردم اینقدر که این آقا بهم توجه میکرد و نازمو میخرید خوب کسی این کارو نمیکرد علت عدم علاقم به ازدواج هم مصرف ترامادول ایشون بود اما خیلی هم دوسش دارم اون بیشتر منو دوست داره با هم رابطه هم داشتیم و داریم حتی حاضر به قبول مهریه ملک و سال تولد سکه هم هست وضع مالیشم خیلی خوبه واقعا گاهی ترک رابطه و بودن در رابطه هر دو غیر ممکنه
منظورم از رابطه رابطه دیدار هست و اینکه تو محیط کار همو میبینیم شاید هم به این علت جدایی سخته!احتیاج به کمک دارم واقعا!
عشق وجود نداره
من هر روز میخوام جدا شم عقلم میگه جدا شو ایندت در خطره احساسم پشیمونم میکنه…
تو دوراهیم
از طرفی دلم میسوزه که بخوام کسیو که همیشه پشتم بوده رو ول کنم از طرفی اینده ی درستی نمیبینم. 90 درصد احساسه خوشبختی نمیکنم با شرایطی که قراره بوجود بیاد. کاش میتونستم تکلیفمو روشن کنم…
سلام من برای اولین بار با یه پسر تو فضای مجازی دوست شدم اون تو کرمان و من تو تهران شمارمو که بهش دادم الان فقط دو سه ماهی می شه که با هم دوستیم چند روز پیش بهم گفت که ۱۷سالش نیست و ۲۵ سالشه منم که ۱۵ سالمه و وقتی سنشو فهمیدم مجبور شدم ولش
نم بهش گفتمم زیاده و …
اون موقع گفتم باشه و قبول کرد ولی چند روز بعدش هی بهخم زنگ می زنه و مزاحم می شه
که با یه
سلام من و عشقم خييييييييلي همو دوست داشتيم هنوز هم خيلي دوستش دارم ولي فقط بخاطر اينكه از دو تا نژاد ايراني و افغاني بوديم حتي جرات نداشتيم به خانواده هامون بگيم
دلم بدجور براش تنگ شده.من عاشق ايمانش شدم خيلي دعا ميكنم يه معجزه بشه و به هم برسيم.
خب من همه پستارو خوندم فقط اینو میگم یا رومی روم یا زنگیه زنگ,من سی سالمه ب این نتیجه رسیدم این دوستیا ب نتیجه نمیرسید,مدتهاست نه اشنایی با کسی خوشحالم میکنه نه از رفتن کسی ناراحت از همه چی اشلاع شدم دوستی و دوست داشتن حقیقت محضه ده سالم الکی پرت شد پای ی از خدا بی خبر
من این کارو کردم
ازش دل کندم
اولش خیلی سخت بود بغض گریه ….اما وقتی از راه تهدید وارد شد ازش متنفر شدم
ی بار سوار ماشینش شدم تو ماشین با وجود اون همه اصرار من به زور بغل کرد و بوسید
وقتی رفتم خونه باهاش بهم زدم …شبش گفت که داره خودکشی میکنه
من نذاشتم گفتم میمونم گفت من تو رو به بوس و بغل میخوام گفتم قبول گفت فردا بیا ببیینمت تا امروز جبران شه
من که نمیخواستم تن بدم به خواستش گوشیمو خاموش کردم و گفتم بابام گرفته ازم
زنگ زد به دوسم با اصرار شماره خونرو میخواست تا مادرش با مادرم حرف بزنه و وقی ندادیم شماررو شروع به تهدید کرد و گفت که تو ماشینش که بودم ازم فیلم گرفته
داشتم دیوونه میشدم
گفت میاد خونمونو پیدا میکنه ابرومو میبره……..باهاش حرف زدم ارومش کردم و به رابطه کزایی برگشتم
یه بار راضیش کردم جدا شدیم ولی باز شروع شد
همین که ازش دوری میکنم شروع میکنه به تهدید نقطه ضعفمو فهمیده
میگه بیخیالت نمیشم ازم دوری کنی بدتره میام سراغت
وقتی میگم ما با هم اینده ای نداریم میگه تو بچه ای میگم بچم خب ولم کن میگه نه من بزرگت میکنم
همش دعوا همش تهدید رابطمون همینه و بس
خسته شدم دارم میمیرممم
واقعا دارم میمیرم
اون همین الان با رفتاراش نشون میده که هیچ جوره نمیتونه منو خوشبخت کنه
نه قیافه داره نه تحصیلات نه پول فقط زور داره و لاته
میگم ولم کن میگه من دوست دارم تو نمیفهمی من عاشق با خانواده بودنتم
هه کسی هست که بتونه راهنماییم کنه؟؟؟؟؟؟
واقعا احتیاج به راهنمایی دارم
واااااااااااااقعا
اینم ایمیلم sanaz0510@gmail.com
سلام.من شهریورمشه بیست ودوسالم.یه ماهه بایه پسره دوست شدم که اونم تقریبا هم سن خودمه.اول فقط خوشم ازش میومدامایه چندروزیه خیلی بهش وابسته شدم.تاچندوقت پیش بهم میگفت توزن منی ومیخوام رابطمون به ازدواج ختم بشه.بااینکه من اصلابه ازدواج فکرنمیکردم.اماحالاکه میگه من نمیتونم خوشبختت کنم وفقط یه دوست ساده باهم باشیم حساس شدم.حس میکمک خیلی دوسش دارم.بهم گفته عاشقتم کلی ام قسم میخوره.امامیگه نمیخوام زیادباهم باشیم که اگراتفاقی افتاد ازنبودمن عذاب نکشی.الان قراره یه هفته بهش اس ندم که توخودش باشه.من از تنهایی متنفرم دوسندارم بره وتنهام بذاره.پسره خیلی پاکیه امانمیدونم چرا بهم سرد شده بخدادارم دق میکنم این چندوقت کارم همش شده گریه میترسم منوبذاره بره فشاربهم بیادبرم آدم بدی بشم.بخداتاحالا باکسی رابطه بد یاتماس فیزیکی نداشتم.چون دوسندارم دختربدی باشم.این پسرم بخاطرهمین انتخاب کردم که اهل این چیزانیست.فقط نصف روزه بهش اس نمیدم امادارم دیوونه میشم.بخدانمیتونم ازش جداشم بقران داغون میشم اگه بره ذره ذره میمیرم.من افسرده وتنهام نمیخوام بیشترازاین حالم بدبشه.به جون امام زمون قسم شک ندارم اگه بذاره منو بره باهمه مردای دنیالج میشم وتموم دق و دلیمو روی همشون خالی میکنم وخودمم میرم آدم بدی میشم چون اگه اینم بره میفهمم پاکیهیچ دختری برای پسرا ارزش نداره پس بایدبدبود.انقدبرام عزیزه که حتی حاضرم به عنوان یه دوست ساده فقط پیشم باشه ونره..هرچندمیدونم اون عاشقتم گفتناش همه دروغه وگرنه اسم رفتن نمیاورد.چون من بهش گفتم من توقعی ازت برای آینده ندارم فقط دوست باشیم باوجوداینکه تاچندوقت پیش میگفت من دوست پسرت نیستم شوهرتم اماحالا….
من خاطرخواهای زیادی دارم که عاشقمن ومنوبخاطر زندگی میخوان امانمیدونم چرانمیتونم ازاین دوستم دل بکنم.واقعابرام خیلی عزیزه…میترسم این گریه هام نشونه ی این باشه که عاشقش شدموخودم خبرندارم.امیدوارم اگه میخوادبره وتنهام بذاره زودتربمیرم تاازرفتنش عذاب نکشم…امیدوارم تنهام نذاره چون نمیخوام دخربدی بشم.دیوونه وار دوسش دارم واگه تنهام نذاره همه کارمیکنم تا اون کارای بده کوچولویی ام که داره کناربذاره جونمم براش میدم.توروقران اونایی که این حسمو درک میکنیدبرام دعاکنید که ازپیشم نره فعلا.دلم میخوادمال من باشه فقط.واقعا حالم بده ……..
برام دعاکنید
سلام
دختری 28 ساله هستم.سه ساله نامزدم.مشکل من دوست پسر فبلی منه که پسر عمه من بود.14 سال ازم بزرگتر بود و هیچ مزیت خاصی نداشت.حتی متاسفانه به خاطر اینکه توو شهر کوچیکی زندگی میکردیم و اون زیاد میومد خونه ما ،مردم برای اون با مادرم یه حرفایی در آورده بودن.علارغم مخالفت شدید همه کسایی که دوستم داشتن از مادر و پدرم تا دایی و خاله و همه… باهاش رابطه داشتم.این اولین و آخرین رابطه من قبل ازدواج بود.با هم رفتیم مسافرت چند روزه و کلی عکس از من داره.البته بیشترشو از کامپیوتر خونه برداشته.کلی دعوا وناراحتی پیش اومد ومن نتونستم بین اون و خانواده و فامیلام اونو انتخاب کنم.البته به خانوادم حق هم میدادم.قبل ازدواج هم با پسره شاید دو ماه حرف میزدم که قانعش کنم من نمیخوام با تو ادامه بدم.
اما هنوزم از یس بوک پی ام میده و ولم نمکنه.هی میگفت میدونم خوشبخت نیستی.منم براش نوشتم خوشبختم و جز همسرم کسی تو فکر و دل و زندگی من نیست، توهم برو به زندگیت برس.از اینن رابطه من همسرم خبر داره.
یه مدتی هم هست داره با این حرفا که تو دست دومی و از این حرفا تهدیدم میکنه که هر وقت خانواده همسرتو ببینم میگم بهشون.در حالی که من باهاش رابطه سکسی نداشتم و به خاطر ترس از همین حرفا قبل ازدواج رفتم دکتر زنان و نامه باکره بودنمو گرفتم.خیلی عاشقمه اما نمیدونم چیکار کنم راحتم بزاره.یه مرد 45 ساله که بچه نیست نفهمه ازدواج یعنی چی.
دارم دیوونه میشم از دستش لطفا راهنماییم کنید.
سلام عزیزان پنج سال با پسری دوست بودم که اصلا به خونواده ما نمیخوردازلحاظه دین ومذهب عاشقه همیگه بودبم میمردیم واسه هم تااینکه نفهمیدم چیشدیهو واسم خواستگاراومدو پسرم خیلی پسرخوبی ولی به من عشق اولمو دوست داشتم که به دلایلی شاید بخاطر اخلاقاش شایدم بخاطر حرف مردم نمیدونم دیوونه شدم نفهمیدم چیشد که ازدواج کردم الانم دوست پسرم پشیمونه وبهم میگه برگرد توفقط برگرد من خوشبختت میکنم دوست دارم عاشقتم نمیتونم ولت کنم من آدم شدموازین حرفا راستش ازازداجم پشیمون شدم اگه بفهمه نم اگه تبروریزی کنه من چجوری به چشمای شوهرم نگا کنم دارم تباه میشم ازبس به مرگ فکرمیکنم ازخواب وخوراک افتادم دوست پسرم الان تازه ادم شده ومن خریت کردم الانم تو منجلاب موندم که اگه تهدیدم میکنه میگه برگرد ولی من نمیتونم نمیخوام دوسش داشتم عشق اولم بود قبلش باهیچکس نبودم بچه بودم اینم بااصرارخودش من باهاش دوست شدم که ناخاسته بود دست ازسرم برنمیداره ولم نمیکنه هرروز عاشق ترمیشه ولی من نمیتونم برگردم چیکارکنم؟؟؟
الان یک ساله از من جدا شده ولی هنوز بهش فکر میکنم دوسش دارم میدونم دیگه بر نمیگرده ولی منتظرش میمونم همش خطراتش باهامه دارم دیونه میشم هر کاری کردم فراموشش کنمئنشد لطا راهنماییم کنید
آخي نظرهاي بعد از خودمو خوندم براي همتون دعا ميكنم از شما هم التماس دعا دارم
“”يوربه كره اي”” ناراحت نباش همه چيز رو به خدا بسپار آبجي عزيزم.
متانت خودتو زير پا نزار چون اينجور نه تنها عشقتو بدست نمياري بلكه هر چقدر پاك باشي در نظرش يه دختر آلوده به حساب مياي (البته ميدونم گفتي اونم پسر خوبيه ولي براي محكم كاري گفتم عزيزم)توكل كن به خدا و بدون هرگز خدا بنده اي كه به سمتش بياد رو رها نميكنه
زندگی منو یه اشغال روانشناس منطقی نابود کرد.وگرنه ما مشکلی نداشتیم
دوچیزو فراموش نکنید
خدارو با مغز مادی نمیشه شناخت
عشق رو با منطق نمیشه قضاوت کرد
سلام نيش خورده صد در صد حرفتو قبول دارم:(
سلام من با یکیدوستم که اختلاف سنی مون خیلی زیاده واینکه خیلی هم دوسشدارم از اینکه من دوسش دارم باخبره ادم خیلی منطقی و خشکیه ولی با من رابطه ی خوبی داره ولی قصدش ازدواج نیست نمیدونم چیکار کنم میگه دوسم داره امتحانش کردم ولی با کسی دوست نشد
توروخدا بهم کمک کنید
من حدود یک ساله بایه پسری دوستم 18سال اختلاف سنی داریم
خنده داره اما از اولش سنشو بهم نگفته بود
بعدش که وابسته شدیم به هم تازه فهمیدم اختلاف سنی مونو
بارها و بارها خواستم برم از زندگیش بیرون نمیذاره
سنش بالاس سی و خورده ای اما بهم میگه اشکمو درمیاری
گفتم تو توجهی بهم نداری ازت خسته ام سرد شدم ازت
واسه خودمم سخته خیلی دوسش دارم اما این رابطه برام ارزشی نداره چون آخر عاقبت نداره……..
خدایا به حق دله شکسته ام قسم ات میدم همه جوونارو خوشبخت کن و همه عاشقارو به مراد دلشون برسون
آمـــــــــــــــــــــــین یارب العالمین……
سلام……
3 سال پیش استاد زیست شنایمون به من پیشنهاد ازدواج داد …
چون ادم معروفی بود همه با خبر شدن اما اون به هزار بهانه این ازدواج رو تا امروز عقب انداخت بارها ازش جدا شدم اما پون می گفت دوست دارم ومن هم دوسش داشتم بر گشتم تاالادن که قول داد 3 ماه دیگه رسمیش کنیم
من بارها بهش گفتم اگه دوسم نداری من اصراری ندارم نیا اما میگه من تورو می خوام چند وقته پیش فهمیدم که خیانت میکنه بهم بدون حرفی رفتم چندبار اس داد زنگ زد اما وقتی من جواب ندادم دیگه سرام نیومد .لان دو هفته است
میشه بهم راهنمایی کنین
من حس میکنم دوسم نداره و دروغ میگه
راستش یه زمانی پسرعمومو دوس داشتم چون ازچشماش فهمیدم که دوسم داره امااون بهم نگفت بعدازاین همه سال الان اومد بهم گفت که دوسم داره اما من یه سالی میشه که بایکی دوستم خیلیم دوسش دارم بادوست پسرم هم سنیم ۱۸سالمون اماپسرعموم ۱۹بهش گفتم تورونمی خوام خیلی گریه کرد راستش دلم سوخت میخواستم بگم منم یه روز عاشقت بودم نگفتی فراموشت کرده م الان گیرکردم پسرعموم می خوادبیادخواستگاریم دوس دارم باهاش باشم اما اون یکی وچیکارکنم پسرعموم گریه کردبهش گفتم دوست دارم اماازته دل نگفتم نمیدونم چیکارکنم عاشق دوست پسرمم لطفا کمکم کنیددددددددد
عزیزم با پسر عموت ازدواج کن ارزشش رو داره که انتخابش کنی
درسته عاشق دوست پسرت هستی ولی معلوم نیست تا کجا باهات باشه یا اصلا تصمیم داره بیاد خواستگاریت یا نه یا بعد از تصمیم خواستگاری خانوادش قبول کنن بیان خواستگاری شما یا نه
طبق تجربه میگم
سلام
من حدود چند ماهه با یک دختر خانومی توی یک چت روم اشنا شدم و باهاش دوستی رو شروع کردم فاصله شهر هامونم خیلی زیاده ولی همدیگه رو دوست داریم عاشق همیم و قصد ازدواج داریم حالا نمیدونم چیکار کنم از طرفی اگه باهاش بمونم مثلا یک وقت مشکلی پیش بیادو نتونیم بهم برسیم باعث میشه ضربه روحی بخوره ولی از طرفی فکر میکنم بهم میرسیم
فقط میدونم که این رابطمون حرامه و خدا حرام کرده پس یک حکمتی داره
میخواستم بدونم که ما که قصدمون ازدواجه بازم اشکال داره با هم بمونیم یا نه
کمک کنین بازم اگه اشکال نداشته باشه و حرام نباشه بتونیم با هم باشیم ولی میترسم نتونیم بهم برسیم و اصلا من به درک واسه اون بد میشه اون بیشترین ضربه رو میخوره
خواهش میکنم جوابمو بدین
باسلام
من سه ساله با دختری دوست شدم ک خیلی اتفاقی با یه تماس باهم آشنا شدیم. همدیگرو ملاقات کردیم. بیرون رفتیم و … منم چون تا اون موقع با کسی نبودم ، خوشم میومد ک یکی رو دارم و … هر روز میرفتیم بیرون و میگشتیم
چند ماهم نشده بود ک باهم رابطه جنسی برقرار کردیم
مثلا عاشق هم بودیم… قرار ازدواج گذاشتیم و قول دادیم پای هم بمونیم
اونم تو شرایطی ک خونوادمون مخالفن
من سنی ام و اون شیعه و خیلی احتمال تایید خونوادمون کمه
من بعد سال اول و بیشتر اوقات (جز اوقاتی) همیشه ب این فکر میکردم ک آیا واقعا عاشقشم یا بهش عادت کردم؟
اون کسی نبود ک من برم و ازش خوشم بیاد و پیداش کنم
بلکه اتفاقی اومد و منم نه نگفتم و وابسته اش شدم
اون دیوونه وار عاشقمه،چند بار خواستم جدا بشم اما بعد کلی بحث منصرف میشدم
اون میخواد با من باشه،احساساتی برخورد میکنه و کله شقه
من میخوام منطقی باشم
فردا قرار گذاشتم حرف بزنیم
راستی بابت داشتن رابطه باهاش خیلی عذاب وجدان دارم و میدونم اینو ازم میپرسه ک اگه نمیخواستیم چرا باهام ….
تو رو خدا اگه کسی میتونه کمکم کنه
من این سه سال رو نابود کردم
هم خودمو و هم اونو
ممنون
داداش آرمين اگه اشكال نداره آدرس ايميلت رو بزار انشالله بتونم كمكت كنم
سلام اقا ارمین . من خودم یه دخترم. بخدا قسم نامردیه ولش کنی دختررو .
حتی اگه نمیخوای باهاش ازدواج کنی حدقل بذار اسمت بره تو شناسنامه اش.
اگه ولش کنی خودشو همه خونوادشو کشتی… ایشالله حل شه
سلام ممنون مطلب مفیدی بود
با خوندن این مطلب حالا راحت میتونم کنارش بذارم ممنون
سلام.سه سال سال پیش باپسریکی از اقوام دورمون هم دانشگاهی شدیم. ماهیچ صحبتی باهم نمیکردیم. تااینکه اون پسر به پسرداییم گفت که به من علاقمندشده و دخترداییم هم این وسط شدرابط ما. بخاطرموقعیت عالی اون پسر من خیییلی موافق ازدواج با اون بودم. تا اینکه خودش بهم اس داد وگفت که میخوام بیام خواستگاریت امابابام نمیذاره.سه سال من از طریق دختر داییم خبرش داشتم تا اینکه دختردااییم ازدواج کردوارتباط ماقطع شد. مابخاطر غرورمون باهم حرف نمیزنیم. من مایل به ارتبط باهاش نبودم تا اون فکر نکنه میخوام باهاش دوست بشم .حالا هم که میخوام تکلیفموبدونم که میتونه بیاد خواستگاری یا نه نمیتونم بخاطر غرورم از خودش بپرسم .میخوام قبل اینکه با کس دیگه ازدواج کنم اون تکلیفمو معلوم کنه.راهنمایی کنید
ميدونيد اصلا خودتونو به خاطر يك پسر يا دختر بد بخت نشون نديد اگه گفت تموم با روى خوش خداحافظى كنيد وقتى ببينه شما خيلى خونسرديد خودش برميگرده تا شما رو از دست نده ولى من فكر ميكنم عشق يك احساسى هست كه بايد دو طرفه باشه و در هر دو طرف در ديدار اول اتفاق ميوفته …….. اين يعنى احساس ، يعنى عشق
بله درسته
سلام من هفت ساله با یه پسرم که از سن16سالگی باهاش دوست شدم تا الان که21 سالمه رابطمون واسه ازدواج هست ولی مادر پدرم با ازدواجمون مخالفن واقعا نمیدونم چیکار کنم الان دارم باهاش سرد برخورد میکنم ولی خودم دارم از درون میسوزم واقعا بین دوراهی موندم
احساسم با عقلم درگیره واقعا نمیدونم باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید
سلام دوستان من ۲۰ سالمه پارسالبا پسری. سر میاعل درسب و کنکوراینترنتی دوس شدم و ازهمون اول مخالف. دوستی بودم اما با اصرار و اینا وارد رابطه شدم همه جور براش عالیبودم بجز اینکه از غرورم و زود رنجیم گله داش..من زود عصبی میشدم وسر اختلافتمون اتیشمیگرفتم و حالیم نبود ک بابا حااااامد دوسم داره باید اروم تر باشم و حامد هیچ وققققققت سرم داد نزد و همیشه بامهربونی بعد ارامش میگف منصوره تو درست میگفتیو همیشه منو مثل خاله و مامانش میدید منظور اخلاقیاتم چون سر مساعل اعتقادی حساسبودم اما حامد بخاطر یسری مشکلات زندگی ازخدا فاصله گرفته بود و من هرچیمیگفتم بدرد هم نمیخوریم اما همشمیگف تو بمون و خوبم کن…یکم ک پیش رفتیم نمازخون شد ولی تو حرفاش از اینکه خدا بهش کمک کرده هم میگف اما چون کتابای زیاااادی دررابطه با مساعل دینی خونده بود دچار تزلزل شده بود و میگف خیلی لذتارو ک واقعا حس خوبی میده چرا میگن حرام..خلاصه زمان گذشت و بعد یه سال تازه گف من مشروبم خوردم و شاید بعدا هم بخورم منی ک اینقد رو قلیون کشیدنش حساس بودم و اصرار من ترک کرد ب گفته خودش تازه حرف از الکل زد من بااینکه وابستش شده بودم گفتم دیگه نه….اونم خسته شده بود ازم گف نمیخواااامت….ینی روزی نبود مهربونی عشقشو نبینم اما….الان دوماه تموم کردیم یه هفته پیش تو لاین از یه خط جدید اومده میگه لایک ب عکسنون خیلی زیباست منم خوندم و جواب نداده بلاکش کردم..بعدشم یه گروه دعوتم کرد بازم رد کردم….البته قبل بلاکش دیدم یه پیام عاشقانه گذاشته پایینش نوشته مخاطب خاص یه دخترم میگه عاشقتم خلاصه مووووندم حامد برمیگرده؟؟؟؟ من دوسش دارم دوسدارم خوب شه عقایدش و برگرده ….من تواین مدت باهیشکینبودم و دیگه هم نمیخوام باشم تنها کسم حامد بود حتی اهل لایک کردن و گروه واینام نیستم…هییییییچ کس…..همیشه میگف تو بهترینی اینکه قانعی..اینکه زیبایی…اینکه وفاداری اینکه خوب صحبت میکنی و خیلی خیلی های دیگه اما…..کمکم کنید
سلام،
دو ماه میشه با یه پسر از طریق فیسبوک آشنا شدم و وابسته اش شدم میگه دوستم داره ولی من هیچ حسی ندارم از ترس نمیتوانم کات کنم چون خیلی برایش عکس فرستادیم میترسم کاری کنه
اگه دوسش نداشتی چراباهاش دوست شدی عکس فرستادی مگه خودش ناموس نداره حتما بهش اعتمادداشتی عکس فرستادی ی بهانه ای پیداکن ازش جداشو کمتربهش اس بده یا وقع ای ک اون اس میده ی بهانه بیار خودش میفهمه باید تموم کنه
سلام
لطفا به من کمک کنید
حدود 5 ماهه ک با یکی از همکلاسی هام در ارتباطم
پسر خیلی خوبیه و از هرلحاظ ک بگید هوای منو داره حتی ی بار منو از مرگ نجات داد
شاید میتونم بگم هیچ اختلافی از نظر اخلاقی با همدیگه نداریم
و بشدت اصرار داره ک بیاد خواستگاریم
اما تنها مشکل و شاید بزرگترین مشکل بینمون سطح خانواده هامون هست
خانواده ما بخاطر موقعیت شغلی پدر و مادرم در سطح خیییییلی بالاتری از اونا قرار داره و از این نظر خ ها بهم گفتن ک اون بدرد تو نمیخوره
از طرفی بشدت ب من وابستس و منم اصلا دلم نمیاد ناراحتش کنم یا دلشو بشکونم
خواهش میکنم کمک کنید من باید چیکار کنم ؟؟؟؟
سلام آبجي شكوفه عزيزم
اگه پسر خوب و با ايمانيه از دستش نده كاملا به خدا توكل كن و ديگه ترس به دلت راه نده
ثروت و چهره نه تضميني به باقي موندنشه نه ضامن خوشبختي
روزي هر انساني هم دست خداست
بگو بياد خواستگاريت و اگه فكر ميكني خانوادت مخالفت ميكنن با يكي از اقوام كه پدرت قبولش داره صحبت كن تا واسطه بشه.
خدا بندشو تنها نميزاره ازش كمك بخواه
من سه ساله با یکی دوستم که خیلی دوسم داشته و داره. من اولین عشقش بودم همیشه فکر میکردم احساساتش به خاطر سن کم مون 19 سالمون بود هر دو و یا اینکه بار اوله عاشق شده ست. دقیقا پسری که توو ذهنم بود و همیشه می خواستم نبود. اما به خاطر بی رحمی هایی که توو رابطه قبلی بهم شده بود و حسی که این بهم میداد منم کم کم عاشقش شدم. با خیلی چیزهاش از اول مشکل داشتم مثه لباس پوشیدن و حرف زدن و خیلی چیزها. با خودم فکر کردم چون داره با رابطه قبلی مقایسه میشه من این حسو دارم و سعی کردم با کسی مقایسه نکنمش… حالا رفته سربازی و خیلی رابطه مون کم شده. من نمیدونم چجوری و کی یکی هی اومده توو فکرم. اونم فهمیده و خیلی عاشقم شده. سنش بیشتر از خودمه و تقریبا همه ویژگی های خوبی که دوس دارمو داره. میدونه که با یکی دوستم ولی بازم دوسم داه. نمیدونم چرا این حس اومده توو فکر و قلبم. احساس میکنم دارم خیانت میکنم. نمی تونمو نمی خوام رابطه سه ساله رو تموم کنم. به خاطر تموم خاطره ها و خونواده ها که خبر دارنو تموم حس ها و حرفایی که بینمون بوده….. اما از طرفی… از خودم بدم اومده. به هیچکس هم نمی تونم بگم چی پیش اومده….. سخته واسم.
سلام من 4 سال و نیمه با پسری دوستم اوایل،دوستیمون خیلی معمولی بود ولی بعد از یک سال واقعا عاشق هم شدیم طوری که یک ساعت صدای همو نمیشنیدیم کلافه بودیم اگه تو هفته کمتر از 4 بار همو نمیدیدیم دیوونه میشدیم گذشت تا اینکه من یکم از این رابطه طولانی خسته شدم دلم میخواست زود تر بهم برسیم فکر میکردم اینجوری رابطمون به هیچ جا نمیرسه یکبار بهش گفتم و ای کاش نمیگفتم چون غرورم شکسته شد حرفی که اون بهم زد این بود که من خیلی دوست دارم از دنیا بیشتر ولی فعلا نمیخوام ازدواج کنم شاید تا ده ساله دیگه /: منم گفتم اوکی پس اینجوری رابطمون به هیچ جا نمیرسه تمومش کنیم 1 هفته با هم قهر بودیم چند بار برام گل اورد محل کارم بهم زنگ میزد تا اینکه طاقت نیاوردم دوباره رابطمونو شروع کردیم ولی الان پشیمونم چون میدونم دیگه این رابطه فایده ای نداره ضمن اینکه من خیلی از اخلاقاشو تحمل کردم (مغرور-شکاک-عصبی)واقعا برام غیرقابل تحمل شده تورو خدا شما بگین من چیکار کنم…………………..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیزم راستشو بخوای منم همین شرایطو داشتم دوست داشتم عشقم کنارم باشه فقط و فقط مال من باشه اما اون بهم گفت شش سال بگذره اونموقع میام خواستگاریت شایدم شرایطشوندیای پسرازادباشه خودم اینو میدونستم قسمت من نیس کم ترباهاش می حرفیدم ی هفته بود بهش ندادم خودش اس دادو بم گفت دوسم نداری حتما پای یکی دیگه درمیون هیچی نگفتم گفتش بیاتموم کنیم دیگه نمیتونم منم قبول کردم ی روز خیلی دلم براش تنگ شده بود ب یه بهانه بش ع اس دادم لحنش عوض شده بودبهم گفت دوسم نداره دست ازسرش بردارم ی ذره علاقه ای ک بش داشتم توقلبم نابودشد پسرافراموش میکنن فقط مادختراییم میدونم سخته ازش جدابشی اماوختی میدونم قسمت من نیس بهم نمیرسیم چرا ادامه بده م هستی عزیزم ی باردیگه بش بگو ربطی ب غرور ندارم اگ بازم گفت نمیتونم کات کن سخته اما این درسته
سلام من حدود 4سال پیش با ی پسری دوس شدم که همدیگرو ندیده بودیم دوستم معرفیمون کرد من راضی نبودم حوصلشو نداشتم بالاخره تصمیم گرفتم ک دوهفته ای کات کنم ولی نمیشدااینکه دوماه بعد همدیگرو دیدیم همون لحظه اس داد ک عاشقتم ولی من اصلا ازقیافش خوشم نمیومد.هر روز علاقش بمن بیشتر میشد منم فقط جواب اساشو میدادم الان نزدیکه 4ساله باهمیم عاشقشم چون واقعا خوبه واقعا دوسم داره هرکاری بخاطرم میکنه هیچوقت جواب بی احترامیامو بد نداده سعی کرده ارومم کنه.همین کاراش عاشقترم کرده.ولی حدود 10 ماه پیش تو گوشیش شماره ی دختر دیدم گفت مال دوستمه چون سربازه دوستشم گوشی نداره از گوشی این استفااده میکنه قبولش دارم ولی ی چیزی داره اذیتم میکنه همش بهش شک میکنم ولی وقتی توضیح میده شرمنده میشم.چندبارخواستم تموم کنم جوابشو ندادم ولی داغون شده.دیشبم جوابشو نمیدادم خیلی التماسم کرد میدونم دیوونمه ولی ذهنم درگیره میترسم بعدا همین شکا کاردستمون بده بهش میگم میگه من بهت ثابت میکنم کمکم کنید
ببین عزیزم اگه پای یکی دیگه درمیون باشه مطمئن باش بهت میگه چرا تورو بیشترازاین وابسته کنه گفته بهت ثابت میکنم ینی عشقش ثابت میکنه ی کاری میکنه این شکوتردید ازت دوربشه باعجله تصمیم نگیراگه بهش اعتماد داری باورش داشته باش
ممنون بارون جون.راستش خیلی درگیری دارم باخودم همشم باهاش دعوا میکنم ولی خیلی اقایی میکنه چیزی نمیگه.دعا کنید درست بشه منم بتونم باهاش خوب رفتار کنم.
سلام من 7 ماهی هست که با یکی دوستم از اول دوستی من نه دوس داشتم نه عاشقش بودم ،خیلی خواستم همه چیز رو تموم کنم ولی دلم نیومد چون یه بار ک واقعا عاشق شدم عشقم ترکم کرد و نخواستم این کارو با یکی دیگه بکنم ،الان دوس پسر واقعا عاشقمه ولی اونی نیست ک من میخوامو اصلا دوسش ندارم فقط واسه زمانی ک گذشته و خاطره هامون بهش وابستم. اصلا تا حالا نتونستم ولش کنم نه اینکه خودم نخوام ،اون اصرار میکنه .چون میدون اگه ادامه پیدا کنه منکه عاشق نمیشم ولی میدونم همه چیز جدی میشه و اون انتخاب من برای زندگیم نیست .
چه جوری باید همه چیز تموم کنم ؟
ممنون میشم راهنماییم کنید.
سلام عزیزم اگه واقعا انتخابت نیست تمومش کن چون هرچی بیشتر بگذره وابسته تر میشه اونوقت سخت تر میشه و یا باید اگه خواستگاری کرد قبول کنی یا باشرایط خیلی سخت ازش جدا بشی.چندروزی شایدم چمد هفته سخت بگذره بهت چون بهش عادت کردی ولی سختی 1،2 روزه بهتره.باهاش حرفبزن چیزایی ک تودلته بهش بگو.اگه قبول نکرد واصرار داشت ک باشی همه راهها رو ببند نتونه بیاد سراغت مثلا خطتتو عوض کن و…
سلام ب همه دوستان عزیزم
من پسری 20 ساله هستم ک ترم اول دانشگاه ب یکی از دخترای کلاسمون علاقه مندشدم خیلی دوسش داشتم و براش گریه میکردم حتی اما حسی بهم نداشت بهتره بگم ی بارم نتونستم درکنارش بودنو احساس کنم و آنگاری رابطه ای شکل نگرفت بینمون اما من این وسط خیلی دوسش داشتم حتی قبل این ک اسمشو بدونم خلاصه عرض کنم , موفق ب هیچ رابطه ای نشدم باهاش و ب شدت دلم می خواستش اما متوجه شدم دختربی بندوباری است (ناگفته نمونه منم پسر مورداحترام ,درس خون,نسبتا تیپمم بدنیس و از لحاظ مالیم مشکلی ندارم و موردتایید خیلی از دخترای کلاس همچنین خانواده ی مذهبی دارم و البته تا الان با هیچ دختری نبودم خداروشکر ) و اون متوجه علاقه من شده و پشیمونه اما از اون جایی ک میدونم ما مذهبی هستیم واین دختر نمی تونه جایی تو خانواده ما داشته باشه میدونم ب جایی نمیرسیم پس سعی میکنم فراترازتصورم جلو نرم و تلاش بیخودی نکنم این ی طرفه ی ماجرای منه
طرف دومش اینه ک یکی از دخترای دیگه ی کلاس ب شدت ب من علاقه داشته و داره و از روز اول دانشگاه باوجود پیشنهادای زیاده ازدواج براش همچنان پایبند علاقه و عشق شدیدش ب من بوده وهست( دختری باشخصیت,درسخون,سنگین, دس ب صورتشم نزده و ب شدت پاستوریزه وهمش باباش جا ب جاش میکنه و تنها جایی نمیره ) حتی تو جمع دخترا منو ب اسم عشق این دختری ک میگم میشناختن ,کم کم باهام آشنا شد از اونجاییم ک من هیچ نظری روی دخترای مردم ندارم گفتم ایشونم مث خواهرم میمونن گه گاهی ازم حزو میگرف منم خیلی رسمی و بااحترام برخورد میکردم ی مدت گذشت ( همه ی این ماجرا ها بعد از شکست عشقی ک من داشتم بود ) متوجه شدم انقدی ک پسرا بش توجه میکنن کاری ب هیچ پسری نداره و جواب هیشکیو نمیده حتی سرشم بالانمیاره ب کس دیگه ای نگاه کنه اما با من اینطوری نیس فهمیدم ک دوسم داره و ی جورایی عاشقم شده اولش فک کردم عشقش زودگذره اما واقعا اینطوری نبود و کم کم بهم نزدیک شد و حرف دلشو زد و دخترخوبی بود منم باهاش راه اومدم مشخص بود برا دوستی نیس , اما من شرایط ازدواج نداشتم و اون خاستگارای زیادی داش و علاوه بر این دختر ایده آلی بود همچنان عشقشو می خواست منم نخواستم از عشقش جداش کنم ( نمی خواستم دردمنو بکشه ) و درحدی دوسم داره ک طاقت کم محلی منو نداره سریع گریه میشه با هیچ پسری نبوده بارها امتحانش کردم اما واقعا از این لحاظها عیبی نداره اما خانواده ش خیلی مذهبی نیستن و ایشون چادری نبودن بهش گفتم چادری نیستی چادری شدد برام حتی توفامیلشون اذیتش میگنن چون چادری شده , گفتم نمازه تو سروقت بخون,گف چشم و میخونه ( امتحانش کردم ) , گفتم مهریه سنگین نمیدم گف مینویسم امضا میکنم حلالت باشه فقط ی جلدقرآن مهریه م باشه ( البته فقط برا امتحان اینچیزارو گفتم ) گفتم من ی شهردیگه میخوام زندگی کنم از اینجا میرم گف ته دنیا بری اگه توکنارم باشی من هیچی نمیخوام دوری از خانواده م سخته اما دوری از تو مرگمه گفتم باید تیچرزبان انگلیسی بشی قول داد بهم والان داره میخونه برا تیچرشدن گفتم مامانموخیلی دوس دارم گف از مادرخودم بیشتربش میرسم ( حقیقتا ی کمم ناراحت شد و حسودی کرد ک انقد مامانمو دوس دارم چون واقعا احساسش بم رویایی و دوس داره اندازه خودش دوسش داشته باشم ینی هیشکی تو محبت من نسبت ب خودش شریک نباشه حتی مادرم )این درحالیکه خاستگارای ب شدت پولدار و عالیی داره از همه لحاظ ک حتی براش بمیرن و قطعا خوشبخت میشد و بارها بش گفتم تو فرصتای بهتری داری اما هردفعه با اشکاش جوابمو داد منم دوسش دارم هااا ب خاطر همینم میگم ک اذیت نشه ا حقیقتا نمیشه دربرابر این همه علاقه ش هیچکار نکرد منم کم کم جذبش شدم و دوسش دارم اما همچنان دردعشق خودم تو سینه مه بعضی وقتا براش گریه میکنم اما میدونم پیش غریبه ها نشسته میدونم حتی اگه برگرده دیگه نمی خوامش اما فکرش ولم نمیکنه بارهاشده اشک توچشام جمع شده با شنیدن ی حرفی ک ب یادش میفتم میدونم دیگه بش نمیرسم اما فراموشم نمیشه و از طرفیم این دختر واقعا ی فرشته س برام میدونم هیچی برام کم نمیذاره و خیلی اذیتش کردم ( همینطور ک گفتم مذهبیم دستمم بش نگرفته تا حالا 10 ماه باهمیم و همش زجر میکشه و میگه میدونم حسرت گرفتن دستات ب دلم میمونه و بش قول دادم ک نمیذارم اینطوری بشه و سرحرفمم هستم باید عشقشو بهش بدم منم ک بهش علاقه دارم ) بش علاقه دارم و دارم شرایط باهم بودنو فراهم میکنم اما از آینده ترس دارم و ی ترسم خانواده هاس ک ب هم نخورن البته می تونم درستش کنم اما مشکل اصلیه , اون عشقیه ک از ذهنم بیرون نمیره چیکار کنم ????? من می خوام با اونی ک دوسم داره ازدواج کنم چون منم دوسش دارم اما فکر این عشق اشتباه ولم نمیکنه و ممیدونم الکیه حتی اگه برگرده من دیگه حاضرنیستم کسیو ک باش میخوام ازدواج کنمو ول کنم چون واقعا خودش ب شخصه همه چی تومه مشاوره میتونه کمکم کنه ?? روانشناس برم !!!??? نظرشما چیه ???
آقای محمد! شما پسرا گاهی بدجور روی اعصاب هستین خیلی ببخشید ولی واقعیته! منم یه پسری باهاش الان 3 ساله که رابطه دارم، الان یک هفته س فهمیدم که آقا به فکر اون دوست دختر قبلیشه که اون اوایل از شرش به من پناه برده بود و باهام در موردش حرف میزد و من حتی بهش گفتم اگه فکر میکنی درسته بهش وقت بده، ولی میگفت نه دختر پاکی نیست، مطمئنم که فلان و بهمانه، و خلاصه رابطه ی ما شروع شد به طور جدی، میگفت اون دختر اذیتم میکرد، ولی برام عجیبه که تو خیلی آروم و بی آزار هستی. حالا بعد 3 سال و این همه مایه گذاشتن من و از جون و دل وقت گذاشتنم، برگشته از اون دختره حرف میزنه و ازش تعریف میکنه و با کمال پررویی و وقاحت میگه هنوزم بهش ایمیل میزنم و حتی تا یه سال پیش باهاش در رابطه بوده! میدونی اول میخواستم تموم کنم، ولی حالا میخوام انتقاممو ازش بگیرم، میخوام اینقدر خودمو بالا ببرم، بعد یه روز بهش بگم گمشو از زندگیم بیرون و برگرد با همون دختری که جونتو بالا آورده بود با اذیتاش! دلم نمیاد، ولی میدونم از بس بهش خوبی کردم خیال کرده که هر غلطی خواست میتونه بکنه! میخوام زجرش بدم، همونجور که زجرم داد و من دختری که بی منت و انتظار باهاش بودمو آزار داد از هر نظری. الان خیال میکنه برگشتم به رابطه، ولی نمیدونه به زودی حالشو جا میارم…. دنیا گرده! شما هم قدر این دختری که دوستت داره رو ندون و ببین دنیا و طبیعت چه جوری جوابت میده. پسرای مسخرررررررررررررره!!
تبسم عزیز من حالتو خوب میفهمم. و کاملا بهت حق میدم که انتقام بگیری. دوست دارم بدونی بالاخره باهاش چیکار کردی؟
مرد باش..
یه مرد هیچوقت به عشقش خیانت نمی کنه ،همین که بخوای فکر اون عشقی رو بکنی که خودت هم میدونی بدردت نمیخورده،همین خیانت به این دختریه که سر راهت قرار گرفته و میخوای باهاش ازدواج کنی
ببین برادر من شما که نمیخوای افسرده بشه و یه شکست رو تجربه کنه پس همینطور عاقلانه پیش برو فقط فکر اون دختری که خودت هم میدونی بدردت نمیخورده رو از ذهنت بیرون کن معمولا ترمای اول دانشگاه از این وابستگی ها پیش میاد فقط باید آدم عاقل باشه که تو دام نیوفته
اگه با یه روانشناس صحبت کنی حتما میتونه کمکت کنه
دوباره میگم مرد باش خیلی چیزا تو همین یه کلمه خلاصه میشه
سعادتمند باشی
سلام قدرشو بدون بخاطر ی دختر بی بندوبار ازدست نده فقط وفقط به همین فک کن ک دوست داره دوسش داری کسی بهترازاین نیس برات
من یکسال با پسری دوست بودم وخیلی هم باهم بیرون رفتیم وتواین یکسال تنهابرخورد جسمیه ما برخورددستامون بوده میدونم دوسم داره منم دوسش دارم البته هیچ قصدازدواجی ازاول نداشتیم چون میدونیم بدرد هم نمیخوریم…ولی مشکلی ک داره اینه ک سرهراشتباه کوچیکی ازجانب من یک هفته بام سردی میکنه منم دیگ تحمل نداشتم وبش گفتم جدامیشیم ک انقدمغروره ک باوجوداینکه میدونم دوسم داره گفت هرجورراحتی ومتنایی فرستاد ک توهمش بوددیگ برنگرد منم براجدایی مصمم ترشدم وامروز باهاش کات کردم ولی ازهمون لحظه تاالان دارم اشک میریزم ومیدونم هیچوقت فراموشش نمیکنم
سلام لطفن بهم کنید که چکار کنم….خیلی داغونم وحالم بده…از دخترا میخام راهنماییم کنن لطفن…
تو دانشگاه با یه دختر آشنا شدم که 18 ساله بود،ترم اولش بود،بعد از اینکه کلی با خودم کلنجار رفتم که چطور احساسمو بهش بگم،بالاخره بعد از حدود یک ماه تونستم شمارشو بگیرم و باهاش دوست بشم،خیلی دختر خوب ساده و نجیبی بود.سه ماه با هم بودیم و تمامی لطف و محبت و عشقمو به پاش گذاشتم،اونم بهم ابراز علاقه میکرد و دوستم داشت…
یکروز که به تلگرامش سر زدم،دیدم مخاطبی داره به اسم زندگی من…
همونجا به خاطر حس خیانتی که بهم شده بود و ناراحت شده بودم بهش گفتم دیگه پیام نده ،اون میگفت چکارشده چرا اینجوری شدی،اول انکار میکرد وقتی گفتم همه چیو فهمیدم،گفت که با اون 4 ساله رابطه داره ،بعد از 3 روز پیام دادم که بیام خاستگاری و اون گفت که ما توزندگیمون خوشبخت نمیشیم…
الان نزدیکه 10 روزه ازش جداشدم و خیلی افسرده شدم،مثه دیوونه ها به یجا زل میزنم و کم خوراک و کم خاب شدم خیلی.همش خاطراتش تو فکرمه و یه لحظه از یادش بیرون نمیام…
همش با خودم میگم که اگر قسمت جدایی بود ، پس چرا آشنامون کرد…
هنوزم دوسش دارم و نگرانشم،چون تواینترنت و سایتای دیگه خیلی خوندم این جور روابط طولانی بعدش از هم جدا شدن،میترسم روزی برسه که دیگه خیلی دیر بشه برای برگشتش و اون بعد از جداییش به طرف من برگرده که یا متاهل شده باشم یا دیگه نتونم عشقشو بپذیرم،ولی از خودم مطمعنم که تا آخر عمرمم یادش از قلب و ذهنم پاک نمیشه،اونم خیلی ازم معذرت خواهی کرده و گفته هیچی برام کم نزاشتی تو خیلی خوب بودی این من بودم که باید از اول بهت میگفتم و نمیزاشتم به اینجاها برسه و تاآخر عمرش منو فراموش نمیکنه.
بگین من چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟برای برگشتنش کاری انجام بدم یا بزارم مرور زمان مشکلاتو برطرف کنه،یا اون برمیگرده یا من فراموشش میکنم….
اصن دوستم داره هنوز یا نه………
سلام بنظر من بهش فکر نکن چون تو تو قلبش تنیستی و همزمان نمیتونه دونفرو قبول کنه به اینده خودت فکر کن نزار از سر دلسوزی بیاد سراغت یا وقتی پسره به هردلیلی ولش کرد.
سلام مرسی فاطیما خانوم.
ولی اگر من خودم دخالت نمیکردم اونم منو دوست داشت و بخاطر عشق و علاقه ای که بهش داشتم نمیخاست من بفهمم و اول خودشم انکار میکرد،برام اس داده که تا آخر دنیا فراموشت نمیکنم و تو خیلی خوب بودی،این من بودم که قدرتو ندوستم و بهت بد کردم.ببخشید.
در هر صورت ممنون از راهنماییت….
به اون پسره که اول دوست بوده باهاش بگو که باتوام دوسته و اینجوری حالشو بگیر که دیگه دخترا خیانت نکنن
خاااااااااااااااااااااک.تموم پسراحساس دارن اما مال زنشونه.اخه عوضیاچرا بااحساسات ما بازی میکنین؟منم ی احسان داشتم اما اونم رفت.ای خدا.چکار کنم؟چراشانس من اینه؟منم ادمم بخدا.خلاصه به پسرا دل نبندید که فقط خودتون پشیمون میشین پشیییییییییییییمووووووووون
من 6ماهه یه رابطه رو شروع کردم
اون خیلی مذهبیه و موقعیتش از لحاظ کار خوبه و تحصیل کردس
من بخاطر اون خیلی عوض شدم
با خواهرم مجردی زندگی میکردیم
بخاطرش اومدم خونه ی بابام
بهم میگفت همیشه باهام میمونه
اما چند روز پیش اومد و بهم گفت که نمیشه با من ازدواج کنه
منم خیلی وابستش شدم و قبول کردم که تا وقتی ازدواج نکرده با کسی من پیشش میمونم
ولی روزی که از زندگیم بره مرگ منه
شاید خودمو کشتم
به اینکه نباشه فکر که میکنم تمام بدنم سرد میشه
سرم گیج میره
در ضمن من دختری نیستم که اولین رابطم باشه
23سالمه
تاحالا به ازدواج فکر نمیکردم ولی واقعا دوست داشتم با این ازدواج کنم
باهمه سخت گیری هاش کنار اومدم و سعی کردم اونی باشم که میخواد…
اما ……
سلام.من با یک دختر خانم اشنا شدیم.یک ماه باهم بودیم بعد بهش پیشنهادازدواج دادم اخه هم خوشکل بودهم نجیب ولی الان یکم رابطه جنسی برقرار کردیم نمیدونم چیکارکنم اون وابستگیش خلی زیاد شده اخه از خانوادشم راضی نیست.میترسم قبلا هم با یکی رابطه داشته به من نگه ا خه قبلا نامزد بوده دوماه.میترسم با من کم بیاره اخه من سربازی نرفتم ولی دوسش دارم .خودش میگه رابطه جنسی با شوهرش نداشته واسه همین رفته پزشک قانونی شناسنامشو عوض کردن.میترسم دختر سالمی نباشه.من خودم اولین بار بود با یکی رابطه جنسی برقرار کردم.ادم احساسی هستم وسخت گیر نمیدونم با کی ازدواج کنم یکی خوشگل نیست یکی رشتش بده یکی مغرور نه اینکه خودم همه چیز تموم باشم من متوسطم و دانشجوی پرستاری.ولی از بس سختی کشیدم وسواس دارم وترسو شدم.من خودم از خانوادم راضی نیستم ادمای بی فکری هستن نیاز به همدم دارم.لطفا راهنمایی کنید
شما که انقدر سختگیرینو زود عوض میشین چرا کاری کردین باهاش که الان دودا باشین ببخشیدا ولی شمال لذت بردین و اون باید یه عمر بخاطر حماقتی که بخاطر علاقه به شما کرده از خیلی چیزا محروم بشه.یکم فکر کنین به طرف مقابلتون اگه خواهر دارین فقط ی لحظه فک کنین کسی با خواهرتون اینکارو بکنه بعدش فکرای مزخرف راجبش بکنه.
آهای پسری که اسمت علی هست. فقط میتونم بگم خاک بر سر پسرایی مثل تو! دنیا پاک میشد اگر پسرایی با افکار بسیار سمی و کثیف تو وجود نداشتن! آخه لعنتی! رفتی باهاش رابطه جنسی برقرار کردی و حالا میترسی که با کسی دیگه بوده باشه؟؟؟ جیک جیک مستونت بود، فکر زمستونت نبود؟؟ دختراااااااااااا اینقدر احمق نباشین این پسرا به خدا که لیاقت هیچی ندارن، من یکی که مطمئنم تا آخر عمرم مجرد می مونم و تن به بدبختی با شما جنس نر! نمیدم. الهی قسم به کرمت، کاری کن که همچین پسرایی که با زندگی ناموس مردم بازی میکنن یک روز خوش تو زندگی نبینن، الهی آمیییییییییییییییییییین…
سلام.یه چیزی بگم بخندین.من ۱۹سالمه .بعد زندگیم انگار سریاله هردوسال یه بار یه اتفاق مشابه دوسال پیش واسم اتفاق می افته.از ۱۴سالگی هردوسال یه بار با این حادثه کنار میام و …دیگ دراوج جوانی حس پیری میکنم.هرکی عاشقم میشه و منم عاشقش میشم و میاد خاستگاریم بعد یه مدت ک توی اوج ابرها پرواز میکنم از عشق و شادی ووخوشحالی یه دفعه خونوادش میفتن ب جونمو یه دعوای مفصل راه میفته و بعدشم من میفهمم طرف هرچقدرم ک عاشقمه ولی خونوادش خونواده ی خوبی نیستن و مجبورم کنارش بزارم.حتی کسی ک عاشقشم.تا حالا چهارنفر ب طور جدی ک عاشق هم بودیم این اتفاق افتاده.واقعا چه سرنوشت شومی دارم.
واقعا چی کنم من با این اوضاع احتمالا تا موقعه مرگ تنهل میمونم و رباس عروس ب تن نمیبینم
به خدا خیلی سخته .بابا هر کاری میکنم مثل خوره افتاده تو دلم.این لامصب چه دلی داشت بهم خیانت کرد .و تونست بره.اقا من بریدم به خدا تصمیم به خودکشی گرفتم بعد هفت سال ولم کردو راحت رفت.به سلامتی همه .به خدا من امشب اون دنیام.بای
زانکو ببخشید، ولی دیوونه هستی که میخوای خودتو برای یه بی ارزش بی وجود بکشی… کسی که خیانت کنه اونم بعد از 7 سال، تو فکر میکنی که میتونه زندگی خوبی داشته باشه؟ شک نکن تاوان پس میده، شک نکن!! پس این درد و رنجی که داری میکشی تحمل کن و بلند شو زندگیتو از نو بساز، به خاطر یه آدم اشتباه، میخوای قید سالهای زیبایی که میتونی داشته باشی رو بزنی؟؟ میدونم سختهههههه ولی تف کن به همچین آدمی، تف به آدمای خیانت کار، تفففففففففففف…
من یه دختر 26سالم یک و نیم سالیه با یه پسری دوستم 34 سالشه شرایطش خوبه ولی بخاطر کارای جزیی و بی ارزش ازدواجمونو عقب میندازه،بنظرم قصدش جدیه ولی واقعا نمیفمم چرا اینکارو میکنه..حرف جداییم بزنم ناراحت میشه ه هی یه ماه یه ماه ازم فرصت میخواز
لطما راهنماییم کنید چیکار کنم.اولش به من نگفته بود آشناییمون طول میکشه
سلام زیبا جان بهش بگو خواستگار داری شرایطش هم خوبه خانوادت راضین و چون ازهمه لحاظ خوبه نمیتونی بهونه ای واس رد کردنش بیاری اگه فرصت خواست بگو اگه واقعا منو میخواستی حداقل ی بار با خانوادت پاپیش میزاشتی عکس العملشو ببین.نمیخام بدبینت کنم ولی دوست من 8سال با ی پسری دوس بود حواستگارای خوبشو رد کرد درحالی ک پسره سربازیم نرفته بود اخرش تو سن 31سالگی بخاطر فشارای بابای دوستم رفت و اینا نامزد شدن بعد 1سال طلاق گرفتن چون واقعا پسره به خاطر دختره کاری نمیکرد فقط میگفت دوست دارم
سلام
ممنون از همه نظرات دوستان
اگه میشه لطف کنید منو راهنمایی کنید خصوصا خانمای محترم
من 31المه و الان دو ساله که به یکی از همکارای خانمم علاقه مند شذم.همه اشنایی ما از محل کار شروع شد.ضمنا من تا این سن با هیچ خانمی هیچگونه ارتباطی حتی تلفنی هم نداشتم.اوایل من فقط ایشونو نگا میکردم و علاقه مند شذم بهشون.کم کم تلفنی با همدیگه صحبت میکردم و تو چند ماه اشنایی فقط صحبت های معمولی میکردیم.تا اینکه من یک سال پیش به ایشون گفتم که به شما علاقه مند شدم.اولش زیاد واکنش مثبت و منفی زیادی نشون ندادن و همش میپرسیدن چرا از من خوشت اومده و میگفتن این فقط یه عادته و نشانه علاقه مندی نیست.ضمنا این خانم خیلی مغرور هستن. من خیلی سعی کردم که بهشون ثابت کنم که هشون علاقه مندم ولی ایشون همش از من فرار میکردن. باز بعد چند وقت برمیگشتن و دوباره صحبت میکردن .تو مواقعی که با من قهر بودن همش میومدن نزدیکم و به بهانه های مختلف دوباره رابطه شروع میشد.خیلی بدون دلیل قهر میکنن و دوباره به با هم آشتی میکنیم.الان 4ماهه که از همدیگه خبر نداریم چون من محل کارم تغییر کرده.من نمیتونم فراموشش کنم و دایم به فکرشم فقط نمیدونم شروع مجدد رابطه فایده ای داره یا نه.و اگه این خانم به من علاقه ای نذارن چرا باز بعد از چنذ بار قطع رابطه البته با درخواست من دوباره بر میگشتن ولی مجدد قهر میکردن. خیلی سردرگمم و دلیل رفتارشونو نمیذونم . نمیدوتم باید چکار کنم
آقای فرهاد، شما که ماشاالله 18 سالتون نیست که دنبال دوستی و رابطه های این شکلی هستین، خب اون خانوم خیلی کار درستی میکنه که مغروره، شما اگه بهش علاقه داری چرا برای ازدواج باهاش اقدام نمیکنی؟ دوستی باهاش چه فایده ای داره واقعا؟؟! البته اینو شما با توجه به سنی که داری خودتون باید تشخیص بدی. من به عنوان یک دختر خانوم به شما میگم که عاقبت دوستی با یک دختر و بازی با احساسش صرفا به خاطر اینکه شما تنها هستی و میخوای یکی باشه که باهاش صحبت کنی، بی معنیه و خیلی دخترا هستن که خوششون نمیاد از این کار! من به شخصه اعصابم خورد میشه وقتی یک پسر با من رابطه دوستی شروع کنه و بعد از مثلا 3 سال بهم بگه من اصلا اهل ازدواج نبودم و نیستم و میخواستم فقط تنها نباشم. اینجاست که دلم میخواد لهش کنم! یک پسر به هیچ عنوانی حق نداره از یک دختر انتظار وفا و این چیزا داشته باشه، در حالیکه اونو فقط واسه سرگرمی و وقت پر کردن و تنها نبودن بخواد. تنها بودن دلیل درستی نیست که شما به طرف یک دختر بری و بخوای باهاش دوست بشی، تاکید میکنم اونم توی این سن! البته ببخشید اگه قضاوت کردم و قصد شما آشنایی قبل از ازدواج بوده، و اگرم نبوده مطمئنا به من ربطی نداره، اما چون شما نظر خانومها رو خواستید منم نظرمو گفتم. از نظر من شما باید از همون اول، تکلیفتونو مشخص کنین، یا حداقل بعد از مدتی، نه بعد از 3 سال، پسری که اولین و آخرین کسی بود که زبون بازیاش منو گول زد برگشته میگه من اصلا اهل ازدواج نیستم! نکنین اینکارو که عاقبت نداره و توی زندگیتون هم تاوان پس میدین! این خانم هم حق داره که به شما شک کنه حالا به هر دلیلی. شاید ایشون شما رو فقط به چشم یک همکار میبینن و هزار شاید دیگه. خلاصه پسران محترم کاری کنین که آدم شک نکنه که کلا دیگه مرد توی این مملکت وجود خارجی نداره…
خانم تبسم مرسی از جوابنون
متاسفانه زود قضاوت کردید.من عرض کرده بودم تا این سن با هیچ دختری ارتباظ برقرار نکردم نه به این خاطر که بلد نبودم یا نتونستم.به این خاطر که تا این سن من از هیچ دختری به این اندازه خوشم نیومده بود.و هیج وقت هم برای سرگرمی و رفع تنهایی این کارو نکردم و توی چنذ وقتی که این خانم اون برخوردو با من کردن با اینکه خیلی احساس تنهایی کردم ولی بازم حاضر به ذوستی با احدی نشدم. من 7سال توی محیط دانشگاه بودم و هیچ ذوستی با کسی نداشتم بعد حالا تو این سن بیام و تو محل کار که همه ادمو زیر نظر دارن من بیام برای سرگرمی با یه خانم رابطه برقرار کنم؟؟؟! نه خانم محترم من اینطور ادمی نیستم. با اینکه خیلی استرس داشتم ولی همون موقع آشنایی هدفم رو به ایشون گفتم. متاسفانه شما خانم ها(البته منظورم شخص شما نیست)فکر می کنید همه مردا مثل همدیگن و فقط شما هایید که احساس دارید .هر کاری دلتون میخواد با طرف مقابل میکنید و اخر سر میگید طرف بی وفا بود هدفش فلان بودو… ولی خیلی از همین خانما برای سرگرمی روزی 2ساعت با یه بیچاره تلفنی صحبت میکنن و خودشونم میدونن که طرف داره بهشون وایسته و دلبسته میشه ولی میگن ول کن بزار دهنش سرویس شه چون اینم مثل نفر قبلیه. ببخشید من اینارو گفتم. شما هم حتما روزای سختی رو پشت سر گذاشتی و امیدوارم که همه چی درست شه. اگه از نیت من مطلع شدید بفرمایید به نظر شما من چکار باید میکردم؟
سلام آقای فرهاد. البته وقتی جواب میدادم نوشتم که اگر قضاوت کردم ببخشید، حالا مجدد عذر میخوام. اما یه جورایی حق بدید که اون دسته از دختران این سرزمین که دنبال خوش گذرونیای موقتی با پسرها نیستن، وقتی یه نامرد میاد تو زندگیشون و وقتی واسه اون پسر کلی وقت و عمر و از همه مهم تر دل میزارن، و آخر اون آقا تو زرد از آب در میاد و به کل یادش میره که یه روزی چه وعده هایی داده، دیگه نتونه به راحتی به پسرا اعتماد کنه. من نمیگم که آقایون احساس ندارن، اما خب فکر کنم با توجه به تجربه خودم و چیزایی که از تجربه ی دیگران در نت خوندم، پسرا وقتی که بهشون محبت کنی و احساسشون رو تحویل بگیری اونا برعکس میشن و میزنن زیر همه چیز. من که 3 سال در حالی که پدر و مادرم هم در جریان بودن، ایشون یه دفه برگشته میگه که با یه دختری که قبلا رابطه داشته هنوز در تماسه، به نظرتون حق ندارم متنفر بشم از این نامردی ها؟ و اینکه از من انتظار صداقت داشته و این خودش بوده که در طول این سالها پنهان کاری کرده و با احساس و دل من بازی کرده. البته به نظر من ریشه ی این نابهنجاری ها در جامعه خیلی عمیقه و جای بحث زیادی داره. این قضیه که با یه پسر حرف میزنن و اهمیت نمیدن که وابسته نمیشه، واقعا برام عجیبه که یه دختر چطور بتونه چنین کاری کنه! خب روشنه که این دختر قصدش سرگرمیه. چون یک انسان عاقل هیچ وقت انتقامش رو از دیگران نمیگیره و بیشتر به جاش چشمش رو باز میکنه تا توی چاه نیفته. ممنون، بله روزای خیلی خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم و صبری کردم که کمتر دختری چنین صبری میکنه و در برابر رفتاراش و کم لطفیاش بازم براش صبر کردم و وقت گذاشتم و به معنای واقعی کلمه نمک نشناسی کرد، و تازه اون هم پسری که ادعای دین و مذهب و اخلاق داره. اون هم که گفتم برای سرگرمی با یک دختر رابطه میگیرن منظورم شما نبودید، کلی گفتم. به نظر من، شما برای اینکه درگیر احساساتی که هیچ سودی هم نداره نشید و به هدف ازدواج نزدیک بشید، شکل برقراری رابطه و صحبت رو عوض کنید، به هر حال هر خانومی هر طوری هم که باشه، وقتی متوجه نیت شما بشه میاد و جواب میده، یا میگه بله یا میگه نه. و اینطوری شما هم تکلیفتون مشخص میشه. سعی کنین هدفتون رو طور دیگه ای براشون توضیح بدید و یا از طریق خانوادتون اگه میتونین اقدام کنین، و بعد از اون که مطمئن شدید که میتونین رابطه ی آشنایی رو شروع کنین، بعد از اون اقدام کنین. خب الان که شما فقط در واقع دو همکار هستین، قهر و آشتی شما واقعا معنای زیادی نمیده. شما خیلی منطقی و درست با ایشون از این بگین که هدفتون دوستی موقت نیست و به هر حال به نظر من از طریق خانواده اقدام کردن خیلی بهتر و عاقلانه تر هست. خود من با توجه به این یک بار تجربه م، اگر یک آقا هر قدر هم به من ابراز علاقه کنه و بخواد نزدیک بشه، قبول نمیکنم، مگر اینکه بفهمم واقعا جدی هست و سعی میکنه که طوری اقدام کنه با دوستی هایی که این روزا زیاد هست فرق داشته باشه. میخوام بگم جدی صحبت کنین و رفتار کنین و سعی نکنین از راه احساسی وارد بشین، چون ممکنه بعدش خودتون ضربه بخورین. این چیزی بود که به ذهنم رسید. امیدوارم مشکلتون برطرف بشه به زودی.
سلام خانم تبسم
مرسی از وقتی که گذاشتید و به درد دل من پاسخ دادید.متاسفانه این بخش از جریان زندگی شما خیلی غم انگیز و سخته. چون قضیه شما خیلی جدی بوده و خانواده هم در جریان بودن و اون مرد که اگه بشه اسم اون ادم رو مرد گذاشت خیلی آدم بی احساسی بودن که بعد از گذشت 3 سال اون کارو با شما کردن.البته افرادی مثل من و شما هیچ وقت از خدا طلب نمیکنیم که بلایی که سر ما اومده به سر مسببش یا هر فرد دیگه ای بیاد.چون تحمل این روزا خیلی سخته و ادم راضی نمیشه که به سر کس دیگه ای بیاد و من هم میدونم این جریانات برای خانم ها خیلی عواقب سختی داره. ولی باور کنید مردا هم موجودات به درک و احساسی نیستن.نوشتن این مطالب دردی رو از ما دوا نمیکنه ولی حداقلش اینه که شاید اگه یه فرد کم سن و سال این مطالب خوند یه خورده تجربه کسب کنه چون این قضیه اصلا قابل سعی و خطا و آزمون کردن نیست. فقط یه چیزی بگم همه مردا مثل هم نیستن و همه زن ها هم همینطور.من تا به امروز توی سلام دادن به یه خانم هم احتیاط کردم که نکنه یه وقتی اون ادم به هر دلیلی وابسته بشه و بعد نشه درستش کرد.ولی متاسفانه مزد رفتار خوبمو نگرفتم و یه خانم شب و روز با من صحبت کرد و منو حسابی به خودش علاقه مند کرد و خودش هم کاملا میدونست که من ذلبته اون شدم و بعد از اون به من گفت نمیخوام که به من وابسته شی. خباین یعنی چی؟چرا از همون اول این کارو نکردی!؟که من مثل تمام ادمایی که تا به حال دیده بودم و به سادگی رد شده بودم تموم میشد. یکسال تمام سنگ صبور اون شدم بعد یه دفعه جواب تلفنشو نداد. کاشکی یه کاری کرده بودم ویا خیانتی کرده بودم اونوقت میگفتم حق با اونه. یا اصلا میومد میگفت اقا من از شما خوشم نمیاد و دلیلی هم نداره. خانم تبسم اون خانم بچه نیست و منم همینطور که بخوام همون روز اول بدون اینکه نه اون منو بشناسه و نه من اونو بخوام با خانواده برم خواستگاری. بله درستش همینه و من هم قطعا همین کارو میکردم. ولی اون ادم متاسفانه تکلیف منو مشخص نکرد و باعث شدم کل وقت و احساسم صرفش بشه و اخر سر هم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. بازم ممنونم از شما و امیدوارم روزهای خیلی خوبی در انتظارتون باشه و یه ارامش واقعی برسید
سلام بر شما. خواهش میکنم آقا فرهاد. بله خیلی بد ضربه خوردم از این نامرد و هنوزم آثارش تو زندگیم هست و آزارایی که داد… کاش فقط بی احساس بود! طلب نمیکنیم اما مطمئنم که طبیعت جوابشونو میده. من از سادگی و زودباوریم بدجور ضربه خوردم. من که با هیچ پسری رابطه نداشتم و اون اولین آدم بود و منو حتی از ازدواج هم بیزار کرد. روح و روانم رو افسرده کرد و وو… والا در مورد اون خانم هم نمیدونم دیگه چی بگم. شاید مثل شما رابطه رو جدی نگرفته. فقط میدونم که هیچ کس حق نداره کسی رو بازی بده و معطل خودش کنه. اگه نمیخواد همون اول بگه نمیخوام! و تکلیف طرف رو مشخص کنه که بفهمه این اون آدمی نیس که فکرشو میکرده. متاسفانه انگار بعضیها طوری بزرگ و تربیت شدن که این چیزای بدیهی رو یاد نگرفتن. چی بگم که خسته ام. ممنون از شما، انشاالله شما هم بهترین روزها رو داشته باشید و بالاخره جواب احساس و صداقتون رو بگیرین و زندگی به کامتون باشه.
تبسم جان همه پسرا مثل هم نیستن حتی دوتا برادر دوقلو هم ازنظر اخلاقی شبیه هم نیستن من خودم 4ساله با یه پسری دوستم سریع هم عاشق نشدیم و بهم نگفتیم دوست دارم و… ولی الان عاشق همیم و یسری مشکلات هم من باهاش داشتم ولی همین سایت باعث شد همه چی درست بشه ما بعد 3سال اولین برخوردمون دستامون بود و الانم یکم فراتر از دست دادن شده اونم بخاطر این بوده ک من مخالف نبودم.پس تا دختر چیزی نخواد اتفاق نمیفته مگراینکه واقعا طرفت ی ادم عوضی باشه ک اونم نمیتونه همون اوایل خودشو نشون میده باورکنید اگه فقط یکم از احساستون فاصله بگیرین هیچ کدوم از این اتفاقای بد نمیفته ک بدش مجبور بشین به همه چیز بدبین بشینو ازدواج نکنین
فاطیما جان، راستش من این اولین و آخرین پسری بود و هست که باهاش دوست شدم، رابطه ی ما هنوز تموم نشده، اما وقتی از رابطه ی قبلیش برام گفت من عصبانی شدم و برام تهوع آور بود. نمیتونم ببخشمش وقتی از اون تعریف میکنه و با همه خوبیایی که براش کردم بازم فکرش طرف اون دختری که قبلا باهاش دوست بوده هست. بهش بارها اخطار دادم و گفته هر چی تو بگی. اما خوشم نمیاااااااد بازیچه ی بازی کثیف پسرا بشم. منم عاشقش بودم و هنوزم عین احمقا دوسش دارم، ولی میدونم این چشم بستن ها کار دست ما دخترا میده. ضمناً من و ایشون حتی دستمون هم به هم نخورده عزیزم، نه اینکه فقط من نخواسته باشم که خودش هم اینجوری نیست که تماس بدنی بخواد بگیره. ما یک بار همو دیدیم البته، ولی من با همه احساساتی بودنم هیچ وقت اجازه نمیدم یه پسر قبل از ازدواج به من دست بزنه و بعد بره پی یکی دیگه و من بمونم و احساسی که خرد شده و دلی که نابود شده. میدونم هم که تا دختر نخواد اتفاقی نمیفته. این آقا که باهاشم هم عوضی نیست از اون نظر که بخواد سو استفاده جنسی کنه و بره. ولی برای من که با هیچ پسری رابطه نداشتم و احساس میکنم نباید با کسی غیر من دوست میبود، قابل تحمل نیست. به هر حال شایدم من زیاد آرمانی نگاه میکنم. هر چه هست، دختری هستم که میخوام نتیجه ی پاک بودنمو ببینم نه اینکه فقط در حد یک گزینه باشم، واسه همین جدی هستم در رابطه و اونو واسه سرگرمی و تنها نبودن نمیخوام و از طرفم هم انتظار دارم باهام صادق باشه. ما هم سریع عاشق نشدیم و دوستت دارم و این حرفا از اول نبود، دوستی ما مرحله های مختلفی داشت تا امروز که با هم صمیمی شدیم و میدونیم که همو دوست داریم و اتفاقا با اینکه یک دختر سرشار از احساسات هستم، ولی از خیلی احساسات مقطعی دوری کردم. اما به هر حال دل دارم و خیلی وقتا بهش گفتم که دوستش دارم و اونم گفته، ولی خب گفتم که مشکلم چیه. اتفاق بدی که شما فکر کنی برام نیفتاده، ولی خوشم نمیاااااد که از اون دختری که خودشم میگه هزار عیب داشته و اذیتش کرده بیاد واسم بگه، این حالمو به هم میزنه و به خیلی چیزا شک میکنم. همینم میتونه منو به ازدواج بدبین کنه دوست خوبم، چون چیز ساده ای نیست و با خودم میگم اگه فردا ازدواج کنم و ایشون هنوز فیلش یاد هندوستان کنه چی؟!!! حق دارم یا نه؟ دارم سعی میکنم عقلم رو مدتی جایگزین احساسم کنم تا فردا روز خودمو بدبخت نکنم. به هر حال ممنونم ازت عزیزم که نظرتو گفتی. انشاالله که شما هم روزهایی پر از عشق رو پیش رو داشته باشین.
سلام يه راهنمايي ميخواستم خواهشا جواب بديد
من حدودسه چهارماهي هست بايكي دوستم اولش چون ازش خوشم اومد واخلاق خوبي داشت قبول كردم و هرچي ميگذره وابسته ترميشم از يه طرف پسره هيچ موقعيتي نداره درسش مونده وسربازيم نرفته وشغلم نداره
حالا من موندم چيكاركنم درصورتي كه اينده مبهمي درانتظارمه خداميدونه اخرش چي ميشه ايا تا چندسال ديگه باهم ميميونيم يا موقعيتش خوب ميشه چون خانوادم خيلي سختگيرن درمورده شغل ميترسم سنم بالابره وحالا مشكلي پيش بياد جدا بشيم ياخانواده ها مخالفتت كنن خواهشا راهنماييم كنيد
سلام نسرین جان. به نظر من از همین اول تکلیفت رو باهاش مشخص کن. این سوالا رو از خودش بپرس. ببین چه جوری جوابتو میده. بله عزیزم هرچقدر بگذره بهش وابسته تر میشی و این وابستگی باعث میشه که اون هرچقدرم نقص و عیب داشته باشه تو چشمت رو به روی واقعیات ببندی و دوست داشتن رو تنها دلیل موندن باهاش کنی. البته این در مورد اکثریت ما دخترا صدق میکنه، چیزی که حتی باعث بدبختی خیلیا میشه، حتی اگر اون دو تا عاشق به هم برسن و ازدواج کنن. مورد مستند و واقعی میشناسم. نمیدونم چند سالته و ایشون سالشه، ولی بدون که چیزی که دیگه برگشت پذیر نیست، عمر و زمانت هست که ممکنه یه روز به خودت بیای که چرا کلی وقت رو برای کسی گذاشتی که نباید. البته شما نگفتی که دوست شما پسر بدی هست. منظورم اینه که با توجه به اینکه 4 ماه از دوستی شما میگذره، بهتره که از اول با دوستت جدی صحبت کنی و تا میتونی احساسات مقطعی رو رها کنی و به فکر آیندت هم باشی، ضمن اینکه حال رو هم دریابی. همین که میگی آینده مبهمی در انتظارمه، این باید برات زنگ خطری باشه که این آینده ی مبهم رو واضح و روشن کنی. به امید چند سال دیگه بودن و اینکه بهتر بشه یا نشه، عاقلانه نیست، پس به نظر من اولا سعی کنین خانواده در جریان باشن، و بعد هم اینکه جدی باش در رابطه، در عین دوست داشتن جدی باش. به عنوان دختری که کمی تجربه داره گفتم، امیدوارم مفید باشه.
مرسي تبسم جون كه پاسخ دادي
اخلاق پسره عالي نيست ولي خوبه 24سالشه من20سالمه
تابخوادادامه تحصيل بده وسربازي بره وكار پيدا كنه حداقل بالاي5سال لازمه
وهيچ تضميني نيست كه بعدچندسال ديگه چي ميشه واسه همين ميخام باهاش تموم كنم چون اخرهيچ رابطه يي معلوم نيست اما وقتي بهش گفتم ميخوام تموم كنم اينقدرحرفاي احساسي گفت كه دچار عذاب وجدان شدم حالا موندم چيكاركنم
خواهش میکنم عزیزم، اتفاقا به نظرم تصمیم درستی گرفتی. اینو بدون که اون پسر با حرفای احساسی فقط میخواد تو رو نگه داره چون فعلا تنهاست و همصحبت نداره. عذاب وجدان چرا؟؟!! بین تو و ایشون عهدنامه بسته نشده که بخوای عذاب وجدان داشته باشی، تازه شما 4 ماه بیشتر نمیگذره، پس تا بیشتر وابسته ش نشدی، تصمیمی که گرفتی رو عملی کن. دقیقا همینی که گفتی درسته: “آخر هیچ رابطه ای معلوم نیست و هیچ تضمینی نیست که ایشون 4 سال دیگه سر قول و قراراش باشه”. نسرین جون تو میتونی یک انتخاب عاقلانه و دور از احساس داشته باشی و در کنارش امنیت. اینجوری دیگه هم استرس و اضطراب این رو نداری که فردا چی میشه. به نظر من تصمیمی که گرفتی درسته و باید بدونی که این حس عذاب وجدان هم بی دلیله. ببخشید اگه دخالت کردم، فقط خواهرانه خواستم تجربه مو بگم. انشاالله که بتونی بهترین تصمیم رو بگیری و همیشه و همیشه خوشبخت و سلامت باشی.
کم گیرمیادپسری راستشو بگه تاچندسال دیگه هم معلوم نیست کی کیوبخواد تودیگه اشتباه منو نکن منم اشتباه کردم گفت هیچی ندارم پاش موندم حالا سرکار که نمیره هیچ زبونشم درازه که خودت خواستی بمونی ، خیلی ناراحتم دارم دق میکنم
من ی ساله ک با پسری دوستم قرار ازدواج گذاشتیم اما قرارگذاشتیم صبر کنم واسش واقعا دوسش دارم اونم ثابت کرده دوسم داره اما تا شرایطش جوربشه ی۴سال ممکنه طول بکشه من واقعا نمیدونم میترسم تو این مدت ب خاطرش موقعیتای خوبو رد کنم و اون بعد ۴سال بگه نمیخامت تو رو خدا راهنماییم کنید واقعا نمیدونم چیکار کنم
رهای عزیز، خواهرای گلم، همه ی ما دخترا با وعده ی ازدواج در دوستی می مونیم و وفادار هم می مونیم و تا بتونیم برای اون پسر وقت میزاریم و از همه مهم تر دل میزاریم، اما هیچ تضمینی واقعا نیست که اون پسر سر عهد و وفا و قول و قراراش بمونه. میتونم بگم 10 درصد هم نمیشه اعتماد کرد. نمیگم همه چیز باید از اول آماده باشه اما وقتی میبینین که واقعا بهانه هایی که اون آقا پسر میاره با عقل و منطق جور در نمیاد، باید شک کنین و ازش بخواین که تکلیف زندگی با شما رو مشخص کنه و از همه مهمتر اگه قصدش ازدواجه پس خانواده ها هم در جریان باشن. من چون یک دختر هستم و میدونم که ما دخترا خیلی تابع احساساتمون هستیم، از خدا میخوام به همه مون این قدرت رو بده که بتونیم واقعیات رو ببینیم و این احساس، چشم عقل و منطق ما رو کور نکنه که به دست خودمون خودمونو بدبخت نکنیم.
من یک بار بهش گفتم ک منو معرفی کن ب خانوادت گفت چون هنوز شغل ثابتی نداره میترسه خانوادش مخالفتت کنن و بخوان رابطمونم تموم بشه
دوسش دارم اونم منو خیلی دوست داره ولی احساس میکنم باید تمومش کنیم.یه جورایی انگار تو این رابطه گیر کردم. روم نمیشه بهش بگم که دیگه نمیخوام باهاش باشم.ولی واقعا دلم براش میسوزه اخه پسر خیلی معصومیه و میترسم اگه باهاش بهم بزنم کار دست خودش بده. مثلا رگشو بزنه یا… یه بار ازش پرسیدم اگه ولت کنم چیکار میکنی؟!اونم گفت یا میمیرم یا معتاد میشم. واقعا نمیدونم چیکار کنم. خداروشکر پسری نیست که دنبال پول و شهوت باشه. ولی واقغا خسته شدم همش احساس میکنم داره بهم خیانت میکنه.
روژان جون منم همین حسو دارم…دارم دیونه درحالیکه تاحالا چیزی ازش ندیدم…نمیتونم بهش اعتماد کنم…من ادم بداعتمادیم..دیگ نمیدونم مشکل از بد اعتمادیه منه یا مشکل از اونه
اين موضوع برميگرده به سه سال پيش ، من اونو از همون موقع دوست داشتم و اون هم همينطور ولي الان من دوستش دارم ولي فكر ميكنم اون من رو دوست نداره…
يك بار اونو با دوست دخترش ديدم و اون هم جلوي دوست دخترش شير شده بود و كمي به من توهين كرد
ولي من با اين كه سه سال از اون ماجرا گذشته بازم دوستش دارم،سعي ميكنم فراموشش كنم ولي نميتونم٠
به نظرتون چي كار كنم؟؟؟؟
اين جور رفيق بازي ها به جايي نميرسه
كي دوست داره همسر آينده اش ، چند سال دوستش بوده باشه،،،
و از كجا معلوم كه قبل از اون با كسي دوست نبوده باشه٠٠٠٠٠
بچسبيد به درس و مشقتون٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠
خیلی دیوونه اید
دخترا…چطور به اینجور پسرا اعتماد میکنین؟
پسرا…شما چطور به این جور دخترا اعتماد میکنین؟
اگه عاقلانه فکر کنین هیچ وقت تن به شروع این جور رابطه ها نمیدید،تا بعدش پشیمون بشین یا افسرده بشین
وقتی فکر میکنم میبینم که کاملاً درست میگی !! 🙁 اگه دیوونه نبودم، فکر نمیکردم چون دختری بودم که چشم به پسرا نداشتم و تا به حال با هیچ پسری دوستی نداشتم پسری نصیبم نمیشه که با هزار تا دختر رابطه دوستی داشته! اما زهی خیال باطل ! الان بعد از 3، 4 سال تنها چیزی که برام مونده پشیمونی و وعده های رنگارنگ این آقا پسره که هنوزم درگیرش هستم. ازدواج، خونه و زندگی و این حرفا. اما وقتی میشینم تو خلوتم و فکر میکنم به خودم میگم آخه احمق، آخه دختر نادان! پسری که با کلی دختر دوست بوده تا آخر عمرش همینه و حتی ازدواج هم که کنی وضع همینه و بدبخت میشی! اما هر چی میکشم از همین احساسه! یه چیزی هم که هست به اصل خلقت مرد شک دارم! ببخشیدا ولی فکر میکنم اصل خلقت مرد مشکل داره و اونو ناقص آفریده که اینقدر تنوع طلبه و به یکی قانع نمیشه و خدا هم راه رو براش باز گذاشته که تا 4 تا زن بتونه بگیره و هر چی هم خواست صیغه کنه. آخه تهوع آورتر از این؟؟؟!!! نظرات بالا همه رو نصیحت کردم، حالا حکایت من این ضرب المثله: کَل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی!!! حالا من هم پشیمونم هم افسرده هم داغووووووون
من دلناز بیست وچهار ساله یکساله در محل کارم با پسری همسن وسال خودم اشنا شدهام هردومان مذهبی هستیم ودریک رشته تحصیل کردهایم تقریبا هروز با همیم هرازگاهی بهم پیام میدیم مابه شدت بهم علاقمندیم تمام طول روز به اوفکر میکنم اماچون او سرپرست خانوادهاست به فکر ازدواج بامن نیست الان دوهفته است به من گفته او هرگز ازدواج نمیکند من قصد فراموشیش دارم اما چوم ماحتی تنهایی شب وروز باهم کشیک یمارستانیم سخت است بتوانم ازش دل بکنم مشکلم اینست میداند دوستش دارم به من بگید چکار کنم کارم رانمیتوانم کنار بگذارم ….
با سلام
از دو سال پیش با دختری آشنا شدم ک با نیت شناخت همدیگه و ازدواج وارد ارتباط شدیم
من تهران درس میخوندم و او شهرستان مشغول کار بود. چند ماه یک بار به شهرستان میرفتم و رابطه عمیقی با هم برقرار میکردیم و ساعت ها باهم خلوت میکردیم.به دنبال آن بودیم ک تحصیل من تمام شود و مشغول کار شوم.وضعیت تحصیلی من عالی بود و امتیازات فراوان داشتم ولی الان یک سال هست ک هنوز نتوانسته ام شغلی پیدا کنم.حال او میگوید میخواهم تنها باشم.اصلا تورا نبینم.با تماس تلفنی یا پیام مشکلی ندارد ولی خواهشش این است ک نباشد چون اذیت میشود.یقین دارم کسی در زندگی او نیست.میگوید الان ک فکر میکنم نیازهای من و توقعاتم داخل زندگی باتو تامین نمیشه.چرا وارد زندگی بشم ک میدونم اخرش طلاقه.قانعم کرد ک وقتی چیزی را میخواد و توانمون نمیرسه راحت با رفتارش زندگی به خودش و من را جهنم میکنه.وقتی بهش میگم بعد از دو سال باهم بودن چطور اصلا میتونی بپذیری کنار یکی دیگه باشی یا بهش بگب دوست دارم.گفت خودت خواستی توی حال زندگی کنی.من مثل همه دخترا پست نبودم ک باهات باشم و سر بزنگ ها بزارم و برم.الان دارم این کار را میکنم تا جفتمون بتونیم باهاش کنار بیاییم.
من الان نمیدونم باید چطوری این دختر خانوم را فراموش کنم.در صورتی ک حرف هاش طوریه ک میخواد من را نگه داره ک اگر به جواب نرسید بیاد سمت من و به اجبار روزگار بامن باشه.مطمین هم هستم مشکلمون فقط مسایل مالی هست و بس.
کمکم کنید ک چطوری برای همیشه این دختر را فراموش کنم.
من هفده سالمه اون ی ماه ازم بزرگتره.باباش پسرعممه مامانشم مدیرمدرسمونه.ما واقعا همدیگرو دوست داریم اما چون مامانش فهمید مجبور شدیم رابطمونو قطع کنیم اما هم من هم اون داریم دیوونه میشیم از طریق اطرافیان میفهمم چقد حالش بده.از ی طرف هردومون میخایم دانشگاه عالی قبول شیم.نمیتونم با دوریش بسازم بنظرتون چیکار کنم؟
نظراتو خوندم ولی یه سوال برام پیش اومده .
چرا هر کسی که رابطش تموم شده میگه طرف مقابلم لیاقت نداشت ؟ چرا به این مساله اشاره نمیکنه که ممکنه من فرد ایده آلی براش نبودم ؟
همه روابط با عشق و علاقه شکل نمیگیرن . خیلی وقتا آدما برای فرار از تنهایی حاضر به دوستی میشن ولی بعد از مدتی متوجه میشن که طرف مقابلشون مورد مناسبی براش نیست . دیگه این موقع واقعا درست نیست که بگیم لیاقت نداشت یا خودشو گرفت و باید با واقعیت کنار اومد که اون شخص هم حق انتخاب داره . این موقع هیچ کدوم از دو نفر مقصر نیستن ولی تنها راه هم کنار اومدن خیلی منطقی با قطع رابطه هست و راه دیگه ای وجود نداره .
چهارشنبه پيش براي يك مدت بسيار كوتاه با هم دوست بوديم كه با اختلاف من اين دوستي به پايان رسيد،ولي حالا پشيمونم و هر وقت اونو ميبينم واقعا ناراحت ميشم،البته شرايط خانواده ي من هم از نظر تحصيلات و هم مالي از اونا بالاتره،ولي اين برام أهميت نداره و بعد از مدتي متوجه شدم كه الان دوست دختر داره،به نظرتون چي كار كنم،اهل اين جور دوستي ها هم نيستم و از نظر مذهبي هم برام مهمه
ببخشيد منظورم اول جمله چهارسال پيش بود
حنا خانم الان گرفتار احساساتید هر دو تون، بعد چند سال کاملا دیدگاه و نظراتتون تغییر میکنید وقتی دانشگاه برید سنتون بیشتر بشه خصوصا اون آقا پسر آینده تون احتمال زیاد اینه حالا تصمیم بگیرید باید ادامه بدی یا بچسبید به درس و زندگی تون و وقت هنوز زیاده برای انتخاب مهم ازاواج برای شما دوستان ببین چه کامنت هایی گذاشتن هیچ کدوم از اول فکر نمیکردن اینجور گرفتار شن اما گذر زمان همه چیو نشون داده..برای اینکه بتونی تحملتو بالا ببری ارتباطتو با خدا بهتر کن ضمنا اینو کاملا میدونم تد این سن و سال ممکنه دوستان اطرافت یا تو جامعه خیلیارو ببینی رابطه دارن و حسرت و .. بخوری ولی باور کن همش سراب و از دور زیبا جلو میکنه این روابط ..اگه واقعا کارتون هم منطقی و عقلیه پسر رو بگو از طریق خونوادش ازت خواستگاری کنه..
حنا خانم الان گرفتار احساساتید هر دو تون، بعد چند سال کاملا دیدگاه و نظراتتون تغییر میکنید وقتی دانشگاه برید سنتون بیشتر بشه خصوصا اون آقا پسر آینده تون احتمال زیاد اینه حالا تصمیم بگیرید باید ادامه بدی یا بچسبید به درس و زندگی تون و وقت هنوز زیاده برای انتخاب مهم ازاواج برای شما دوستان ببین چه کامنت هایی گذاشتن هیچ کدوم از اول فکر نمیکردن اینجور گرفتار شن اما گذر زمان همه چیو نشون داده..برای اینکه بتونی تحملتو بالا ببری ارتباطتو با خدا بهتر کن ضمنا اینو کاملا میدونم تد این سن و سال ممکنه دوستان اطرافت یا تو جامعه خیلیارو ببینی رابطه دارن و حسرت و .. بخوری ولی باور کن همش سراب و از دور زیبا جلو میکنه این روابط ..اگه واقعا کارتون هم منطقی و عقلیه پسر رو بگو از طریق خونوادش ازت خواستگاری کنه..
آقا میلاد، یه دو دوتا چهار تا با خودت بکن و معیار ها و زندیگو ببین میخوای چی بشه اگه واقعا او دختری که میخوای نیست و گرفتار احساسی تموم کن ،وقتت هدر نده ب احساساتی که هیچ اعتمادی بهش دخترا تو عشق و علاقه زبانزد هستن .از حرفتات معلومه دل طرفت باهات نیست حالا به هر دلیلی و این یعنی عدم زندگیه خوبی در کنار ایشون بودن، بچسب به کار و زندگی و درس و برنامه زندگیت، کره زمین 6میلیارد جمعیت داره نترس یکی تای شما پیدا و برلی فراموشی حداقل مدت زمانی طول میکشه شاید به اندازه زمان رابطه ، تو این زمان هم شاید یه فرصته ارتباطو با خدای خودت تازه کنی .
دوستان جواب همه سوالاتون تو کامنت ها و واقعیت هایی که میبینید دوستان نوشتن بر به مشکل خوردن یه دختر خانمی بود که نوشته بود رابطه نه سالش هنوز به جایی نرسیده و اشتباه کرده ولی هنوز حیران و سرگردان بود..واقعا زنگ خطرارو نمبینیم ، یه چیزایی فرصت تجربه ش نیست باید از تجربه دیگران درس و عبرت گرفت..
«هفت قانون منطقی»
1.با گذشته خود کنار بیائید،تا حال شمارا خراب نکند.
2.آنچه دیگران درباره ی شما فکر میکنند به شما ارتباطی ندارد.
3.گذشت زمان تقریبا داروی هردردی است،ب زمان کمی فرصت دهید.
4.کسی دلیل ومسئول خوشبختی شما نیست،خودتان مسئولید.
5.زندگی خودرا بادیگران مقایسه نکنید،ما هیچ خبر نداریم زندگی آنهابرای چه وچگونه است.
6.زیادفکرنکنید،اشکال ندارد جواب بعضی چیزها را ندانیم.
7.لبخند بزنید،شما مسئول حل تمام مشکلات دنیا نیستید.
سلام یک سلله با پسری هستم ک اوایل واقعا عاشقانه باهم رفتار میکردیم اونم به من خیلی وابسته شده بود ولی حدود۵ماهه میره سر کار از صبح زود تا آخرشب مجبوره خرجی خانواده ش و پول دانشگاهشو دربباره چون ده ساله پدرش فوت کرده منم چون کم محلی میکذد بهونه زیاد میگرفتم و همیشه بهش میگفتم کات کنیم ولی اون میگفت نمیتونه تا اینکه چندروز پیش خودش گفت کات ک من دیدم نمیتونم اصلا نمیتونم و قبول نکردم الان باهمیم میدونم با هم خوشبخت میشیم ولی الان چندروزه میگه منو برا ازدواج نمیخواد به خاظر ی دلایلی ک بهم گفت ولی قانع نشدم ممیشه لطفا راهنمایی کنید
سلام
دختری۱۶ساله هستم،از طریق فضای مجازی با پسری اشنا شدم ک ۱۲سال ازم بزرگ تره،و اون بهم ابراز علاقه شدید کرد خب منم بی میل نبودم ولی قصدم اصلا ازدواج نبود ولی اون هدفش همینه…قیافش معمولیه و ادم خشک و جدیه درحالی ک من ادم شاد و پر انرژی هستم،و بعضی اوقات ک باهاش حرف میزنم احساس کسلی می کنم درضمن شهرامون از هم فاصله زیادی داره…
من میلی ب ادامه رابطه ندارم و نمیدونم چجوری اینو بهش بگم و از طرفی چند تا عکس از خودم بهش دادم…
خواهش می کنم کمکم کنید چجوری تا مهر ماه از خودم سردش کنم چون می خوام درسمو بخونم و حواسم با وجود اون پرت میشه ممنون…!
منم دقیقا شرایط شما رو دارم و واقعا نمیدونم چجوری کات کنم تا مهر . دوبار کات کردم اما با حرفاش راضیم کرد . دوستان خواهش میکنم کمکم کنین …. مرسی
سلام
دختری 14 ساله هستم و از طریق فضای مجازی با پسری که 8 سال ازم بزرگتره اشنا شدم . خودم شاهد دوستیش با دختر دیگه ای بودم اما بعد از اون به من ابراز علاقه کرده و منم بی میل نیستم ولی هیچ وقت قصد من ازدواج نبوده اما اون همینو میخواد . شهرمون از هم خیلی دوره ولی هم ادرس منو داره هم چند تا عکس از من . از هیچ نظری باهم تفاهم نداریم و از همه لحاظ ازش سر ترم . چه قیافه ،چه خانواده،چه وضعیت مالی و اجتماعی ادامه رابطم باهاش مساویه با بدبختی خودم ولی از طرفی هم نگران حال اونم بعد از کات و هم اینکه بیوفته دنبالم .
خواهش میکنم کمکم کنین نمیدونم چکار کنم . هرجوری شد تا مهر باید تموم بشه ولی خیلی جدی گرفته و مطمعن نیستم ولم کنه ….. مرسی
سلام یلدا جان . اګر وااقیت او پسر از قلب دوست داری پس وقت خوده زایی نکو موضوعات مالی مهم نیست مهم اینه که چقدر با او خوشی های زندګی خوده پیدا کرده میتونی
یلدا جان . اګر وااقیت او پسر از قلب دوست داری پس وقت خوده زایی نکو
یلدا و رویای عزیز
زیزانم بچسبید به درستون. هیچوقت برای پسرها دلسوزی نکنید نترسید هیچ اتفاقی براشون نمیوفته . پسرها نسبت به دخترها خیلی خیلی منطقی تر هستن. و کاملا واقفن چه زمانی دیگه باید از خوشگذرونی و عیاشی دست بردارن و به فکر یه حاشیه امن برای خودشون باشن که معمولا این زمان بعد از ۳۵ سالگیه! تا قبل اون به هیچ دختری تعهدی نمیدن. اگر هم کسی را بخوان هیچی مانعشون نمیشه صاف میرن خواستگاری. تمام.
سلام و درود
مطلب مفیدی بود ممنون از سایت خوبتون
سلام…من ی سال ه با ی پسر دوستم و عاشقش شدم ی بار بهم خیانت کرد ولی کاری کردم ک وابسته م شه جوری ک هرکاری بگم میکنه…الان احساس میکنم ازش خسته شدم و برام تکراری شده من دیگه نمیخوامش…چطوری باهاش حرف بزنم و کات کنم ک ناراحت نشه؟؟نمیدونم چ حرفایی بهش بگم..کمکم کنین..مرسی
سلام.لطفا کمک منید دارم دق میکنم 4سال به من گفت عاشق و بهم میرسیم.یهو سه روز پیش گفت ما باید جدا بشیم و تازه فهمیدم 1ماه تو کار خاستگاری با دوستمه.:(:(انقد گریه کردم خواب ندارم حالم بده.خیلیم آرامش داره اصلا عذاب وجدان نداره.رابطمون خیلی نزدیک بود لطفا بگید چکار کنم آروم شم.:((((
عزیزم بعیده خوشبخت بشه. من با عبادت و طبیعت گردی و خلوت کردن با خدا آروم شدم.
سلام سها جان کامنت های دوستان و بخون ببین چقد مثل تو وجود داره دختر پسر، یه خورده آروم شی که فک کنی تنها تو اینجور حالی داره، رابطه تو با خدا بهتر کن و یه خورده حداقل به اندازه تایم رابطه زمان میخواد برای فراموشی مگه خودت بخوای که زودتر فراموش شه..،
سلام
من یه سه چهار ماهیه با پسری دوستم،قرار بود باهم ازدواج کنیم خودش هی بهم میگ ما حتما با هم ازدواج میکنیم،ولی بیشتر اوقات رفتارش با من عوض میشه یا همش با من خیلی گرم رفتار میکنه یا خیلی سرد رفتار میکنه که خودشم عصبی میشه من خیلی دوسش درم خیلیااا ولی به این ک اون دوسم داره مطمئن نیستم بهش میگم اگر منو دوس نداری اجباری نیس با هم باشیم ولی میگ نه تورو دوس دارم ….از طرفی دلم میخواد ازش جدا شم از طرفیم میترسم بهش تهمت زده باشم و عذاب وجدان بگیرم…..خواهش میکنم یه راهنمایی بکنید دارم روانی میشم به خدا
سلام به نظرم ازش جداشو
من یکسال با یه نفر دوست بودیم.اوایل بهم میگفت نمیخوام از دستت بدم و قصد ازدواج دارم بعد گفت من تو رو واسه ازدواج نمیخوام ولی دوست دارم!!!!!من چی کار کنم من شهر دیگه دکترا قبول شدم یکسال ندیدمش ولی نمیتونم فراموشش کنم خیلی زجر میکشم خیلی دوستش دارم خیلی….قابل وصف نیست من 34 سالمه نمیتونم فراموشش کنم نمیدونم چی کار کنم چه طوری ازش دل بکنم…. چی کار کنم منو برای ازدواج بخواد ظاهرن خیلی سرش شلوغه…..ولی من بازم عاشقشم!!!!!!!!!!
بخت برگشته من فکر میکنم اون سرکارت گذاشته وهمش هوس بوده
سلام من با پسری 6ماهه دوستم چند وقت پیش عموم جوونه فهمید ورفت خیییلی زدش وگوشیشو گرفت به خاطر همین نتونستم بهش زنگ بزنم من مطمینم عاشقم بود بعد الان یکی از دوستاش بهم گفت گه گفته منو نمیخواد و دوسم نداره درضمن از عموم هم به خاطر اینکه وسایلش رو گرفت شکایت کرده ولی از من خاستگاری هم کرده حالا پس دلیل این کارش چیه چرا یه دفعه ولم کرد؟؟؟حالا براساس تجربه هاتون اون باز برمیگرده پیشم یا پشیمون میشه؟؟خواهش میکنم کمکم کنید تا از یه طریقی پشیمون کنمش
خواهش میکنم جواب بدید من بدون اون نمیتونم یعنی چرا یه دفعه منو نمیخواد تازه خاستگاری هم کرده و حالا یعنی بعد دادگاه عموم میاد سراغم؟؟؟؟؟؟
برمیگرده پیشم؟؟؟؟چکار کنم که برگرده
سلام.من یه بار عقد کردم و شرایط نامزدم عالی بود از همه لحاظ ولی تو زندگیش ک رفتم همه چیز برعکس اونی بود ک نشون میداد.از جمع فرار میکرد ب مالشون مغرور بود و اصلا ب احساسات من اهمیت نمیداد.تا جدا شدیم.حتی موقع جدایی مشاور بهش گفت حالا ک منو نتونسته نگه داره بهتره ک تا آخر عمر زن نگیره.جداییمون خیلی سخت بود.همه جا تنهاییمو حس میکردم.داشتم دیوونه میشدم چون تو محیطای خانوادگیمون هم جای خالیشو حس میکردم.تو نت با پسری دوست شدم.قصدم از دوستی فقط گذران وقت بود ب خودشم گفتم.گفتم من نمیتونم باهات ازدواج کنم اما اون اصرار ب دوستی کرد.منم گفتم چون شهر دیگس نمیگه ازدواج.اما خیلی شدیدا گیر داده واسه ازدواج.منم الان دوسش دارم اما راهمون خیلی دوره.مطمینم خانوادم نمیذارن زنش بشم.اگ هم بذارن خیلی از دوری از خانوادم میترسم اما اخلاقش واقعا همونه ک میخوام.و موردایی ک تفاهم نداریم خیلی کمه.حالا خواستگار با شرایط خوب اومده ولی شاید اخلاقش اونی نباشه ک میخوام.و دوس پسرم هم واقعا شرایطش خوبه تنها مشکلمون دوریه.از طرفی میترسم کیس خوبو از دست بدم از طرفی میترسم بله بدم و نتونم دوس پسرمو فراموش کنم و تو زندگی آیندم تاثیر بد بذاره و از طرفی هم اگ تمومش کنم باهاش عذاب وجدان میگیرم ک زندگیشو خراب کردم.حالا نظر شما چیه؟
وای چقد طولانیه الان ک ارسال شد دیدم چقد زیاده ببخشین دیگه سرتونو درد آوردم ولی واقعا نیاز ب کمکتون دارم
به نطر شما پسری که یه دفعه بی دلیل ولمون کنه باز پشیمون میشه و بر میگرده پیشمون؟؟خوووووووووواههههش میکنم جواب بدین به خاطر خدا
مهسا اگه کسی ولت کرد مثله این میمونه که یه کاسه انداخته زمین هزار تیکه شده .وقتی پشیمون میشه و برمیگرده مثله جمع کردن چسبوندنو اون کاسه با چسب میچسبه ولی اون کاسه اولی نمیشه هنوزم معلومه که شکسته.نزار دوباره کاسه بشکونه .کاسه همون قلبته .نزار به همین راحتی کسی که چیزی نگفتو رفت .دوباره بیاد تو زندگیت.
من یکی که تا آخر عمرم مجرد می مونم… حیف دل که آدم به یه موجود پست و عوضی بده و اون خردش کنه… عوضییییی…
سلام.من با یه پسری حدود ۱۰ سال دوستم.الان ۲۱ سالمه .اصل دوستیه ما میشه ۵ سال .چون قبلش بچه بازی بود .تو این مدت هم خوب بودیم هم بد بودیم .راستش سوم راهنمایی که بود دیگه نمیخواست درس بخونه فقط بخاطر من درس خوندو دیپلم گرفت.دانشگاه رفت ولی نصفه ول کرد چون خرجش زیاد بود.منم درسمو خوندمو لیسانسمو گرفتم .خیلی دوسم داره ولی بعضی وقتا با حرفاش واقعا آزارم میده خودشم میدونه .میگه دیگه تکرار نمیکنم.تمام خانواده اون میدونن که منو دوست داره .ولی خانواده من نه .یه بار زنگ زدن برا خواستگاری مادرم گفت نه .چون کار نداشت .الان بخاطر من مغازه زده و داره کار میکنه . همش به من میگه من بعد تو دیگه هیچ کسو دوست ندارم و ازدواج نمیکنم.همین حرفش منو آزار میده اومدیمو نشد .من دارم دیوونه میشم الان میخوان زنگ بزنن برا خواستگاری ولی وقتی فکر میکنم اگه جواب رد مامانم اینا بدن این سرش چی میاد من دیوونه میکنه.منم دوسش دارم ولی اون بیشتر دوسم داره .زمانی علاقم بهش کم شد که جلو مامانش به من گفت من به این علاقه ای ندارم و باهاش ازدواج نمیکنم.علاقه ای که داشتم سر همین حرف که از روی عصبانیت گفت علاقه منو کمتر کرد.ولی وقتی فکر میکنم اگه ما قسمت هم نشدیم چی میشه .دارم دیوونه میشم به مامانم گفتم من اینو دوست دارم ولی زندگی که فقط دوست داشتن نیس.اگه خانواده راضی نباشن .اون ازدواج فایده ای نداره همش بدبختیه.کارم شده هرشب گریه.میگم یا تموم شه یا تموم شه و یه رابطه جدی شروع شه.من خانوادم نمیدونن و دارم میسوزم.وقتی به اون فکر میکنم که میخواد چیکار کنه بعده من دیوونه میشم .نفس کشیدنم برام سخت میشه.نمیدونم آخرش چی میشه .فقط دعا میکنم که آخرش خوب باشه .اونم اذیت نشه.ولی اون داره بخاطر من اذیت میشه این فکر شده کابوس من.میخوام اذیت نشه ولی نمیتونم کاری کنم
سلام دوستان خوبم . مه با یک دختری حدود ۲۴ سال دوست هستم اما بخاطر بعضی کار های که سرم خوش نمی خوره او انجام میته بسیار بد خورده سرم میخواهم مه ازش جدا شوم لطفآ مره راه نمایی کنید .
هستی جون یعنی به نظر تو برمیگرده؟؟؟
یا اگه الان دوسم نداشته باشه چند وقت دیگه باز بهم علاقه مند میشه و برمیگرده پیشم؟؟
با سلام ، نظرات همه دوستان خیلی جالب بود با اینکه ما دخترا خودمون میدونیم تو بعضی رابطه ها آخرش هیچه و پسره داره اذیت و کم محلی میکنه ولی بازم ادامه میدیم من خودم هم از این قاعده مثتثنی نیستم اما من منتظر ازدواج با طرفم نیستم چون زن و بچه داره و من هم بچه دارم و پنج ساله شوهرم فوت شده این آقا میگه تا همیشه با همیم ومن ازت نمیگذرم و ولت نمیکنم اوایل خیلی خوب بود ولی متاسفانه الان خیلی کم رنگ شده من تمام فکرامو کردم و هیچ راهی به جز جدایی نیست ولی میترسم بدون اون نتونم و برگردم و منت کشی بکنم یا کم بیارم اما خودم میدونم رابطه ای که دوستداشتن یک طرفه بشه و توش خواهش و التماس باشه فایده نداره تورو خدا کمکم کنید کسانی که فکر میکردن یه روز بدون عشقشون میمیرن ولی الان حالشون خوبه و از جدایی پشیمون نیستن بگن تا منم قوت بگیرم البته خودمم خیلی رفتارم باهاش سردتر شده دیگه اصرار نمیکنم که ببینمش و تنهاییمو پر کنه دیگه مدام زنگ نمیزنم یا پیامای عاشقانه نمیدم ولی خب بازم جدایی واسم سخته ممنون میشم بهم راه کار بدید و بیاید هممون دعا کنیم خدا کسایی که قراره برن و دلمونو بشکنن و داغونمون کنن رو هیچ وقت سرراهمون قرار نده به قول مادر بزرگم همیشه میگفت خدا به زن و مرد ستاره رو به رو بده تا همیشه با هم خوب باشن التماس دعا عزیزان
سلام یاسمین جان مه هم مثل شما از معشوقه خود جدا شدم تمام خاطراتش را آتش زدم تا قلبم آروم شوه . کوشش کو بخاطر یک نفر نمیشه که زندګی خوده خراب کرد اگر به چهار اطراف خود نگاه کنی بسیار چیز های دگه هم است که بخاطرش زندگی کنی . انسان در دنیا تنها آمده و تنها به خاک میرود آیا معشوقه تو می توانه که خوده قربانی تو کنه؟ پس کوشش کو بخاطر خود زندگی کنی. دوست شما جمشید از آفغانستان
یاسمین با مردی که زن و بچه داره دوست شدی؟؟؟ شرم بر زن ها و دخترایی که خودشونو به مرد زن دار میچسبونن… شک نکن آه زنش تو رو میگیره… خجالت بکش تازه بچه داری!!! اه اه…
میدونم مقصرم فقط بجای اینکه زود قضاوت کنید راهنماییم کنید چطوری فراموش کنم و مثل خودش باهاش رفتار کنم منم آدمم دل دارم میفهمم
من دو سال بایکی بودم که از هم جدا شدیم و یروز بهم گفت که دیگه نمیخام بات باشم وقتی اینو شنیدم دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و زدم زیر گریه گذشتو من فراموشش کردم تا اینکه بعد از دوسال برگشت پیشم من فراموشش کرده بودمو نمیخاستمش ولی اون خیلی دوسم داشت میگفت تو این دوساله تو فکرم بوده و انقد التماسم میکرد و من ردش میکردم که همه دوستام بهم میگفتن چقد تو بیرحمی و بابا دوست داره و باش بمون منم باش رفیق شدم که بعد 2و 3 روز مامانم فهمید و وقتی براش توضیح دادم انگار راضی شدو قبول کرد که من باش باشم و گفت کاری بت ندارم باش دوس شو تا اینکه چند روز پیش اجیمم فهمید و کلی بهم حرف زد که این پسره الاف و بچست و برات زوده و اینا مامانمم هی میگفت مردا وقتی باشون دوس شی صبح تو زندگی هی میخان بت طعنه بزنن تو با من بودی و خودتو به من آویزون کردی راست میگن ایمان 20 سالشه و بیکاره و فلن سربازی میره ولی از لحاظ اخلاقی خیلی اقاست خیلییییی مامانم میگه تا وارد زندگی نشی نمیتونی بفهمی ک خوبه یا ن میخام باش تموم کنم فردا از پادگان ولی روم نمیشه انقد که دوسم داره روم نمیشه اصن نمیدونم چیکار کنم نمیدونم
سلام.من یه دختر 17 ساله ام ک تقریبا 7 ماهه با ی پسر 18 ساله اشنا شدم…واقعا دوسم داره و دوسش درم منو مث خانوم خودش میدونه حتی منو به همه خانواده و فامیل و همسایه هاشون معرفی کرده بعنوان نامزد.منم مامان و ابجیم خبر دارن اما پدر و برادرام فقط میدونن که اومده خواستگاری ولی نمیدونن باهاش در ارتباطم….قراره کارش درست شه رسمی تر بیاد خواستگاری .بنظرتون کارم درسته؟توروخدا جواب بدید .در ضمن ما از طریق فضای مجازی با هم دوست شدیم
عزیزم از نظر من اگه واقعا دوست داره و دوسش داری بهم میرسید ولی اگه به خانوادت بگی باهاش در ارتباطی ممکنه مخالفت کنن به نطر من نگو
چهار سال پيش من با يه پسري دوست شدم،اوايل خيلي خوب بود
ولي بعدش با يه دختر ديگه دوست شد ، بعد پيش اون دختره به من توهين كرد
اون موقع ازش بدم اومد ، ولي چون بعضي أوقات ميبينمش ياد اون وقت ها ميافتم، همچنين در درس ها نيز خيلي موفقم و دوست ندارم اون پسره از پيشرفت من جلوگيري كنه
به نظرتون چيكار كنم؟؟؟؟؟؟
از یهطرفم عذاب وجدان دارم ک پدرم خبر نداره.واقعا نمیدونم چیکار کنم
ببین خانواده ها کلللللللا تا بفهمن رابطه داشتی مخالفت میکنن من اگه بودم نمیگفتم تا بعد ازدواج
سلام
دختری 24 ساله هستم با پسری 31 ساله آشنا شدم که نه از لحاظ تحصیلات و نه ازلحاظ مادی و فرهنگی، هیچ سنخیتی با هم نداریم ، اصرار داره با من ازدواج کنه ولی پدر و مادرم شدیدا مخالفن ولی خودم خیلی دوستش دارم نمیدونم چه کار کنم؟ فراموشش کم و یا به خاطرش با خانواده بجنگم؟
حقیقت اینکه تک تک مسائلی که آدم فکر میکنه تو دوران آشنایی و دوستی میتونه باهاش کنار بیاد بعد از پیشرفت دوستی و ازدواج به معضل و مشکل تبدیل میشه و این مسئله اجتناب ناپذیره ، حالا مسئله اینکه چجوری با این موضوع برخورد کنیم اگر شخصیتمون طوری باشه که به خانواده وابسته باشیم و تو مشکلات به اونها پناه ببریم و باهاشون مشورت کنیم مطمئنا نظر اونها بر ما غالب میشه
بهمین خاطر جلب نظر خانواده های دو طرف ازدواج برای شروع یه زندگی سالم از اهمیت ویژه ایی برخورداره
خو اگه واقعا همدیگرو دوست دارید برا عشقت باید تا پای جون بجنگی و بخاطرش هر کاری کنی
عزیزم خانواده و فرهنگ خیلی مهمه تو رابطه دو نفر .دوران دوستی اصلا قابل مقایسه با ازدواج و تشکیل خانواده نیس.چیزی که الان داری میگی شاید چیزی نباشه الان.ولی بعدا برات مهم میشه.پدرو مادرت صلاح تو رو میخوان اگه مخالفت میکنن حق دارن.من مثل تو یکیو خیلی دوست داشتم و اونم خیلی منو دوست داشت.ولی از لحاظ تحصیلات.خانواده و فرهنگ کاملا از هم جدا بودیم .و متاسفانه اونی که من دوسش داشتم اخلاق نداشت تو رفتارش ثبات نداشت .و من مجبور شدم جدا شم چون خانوادم مخالفت کردن .منم برای اولین بار تو زندگیم تصمیم خیلی سختیو گرفتم و جدا شدم.خیلی سخت بود چون من چند سال باهاش دوست بودم و وابسته شده بودیم.تنها چیزی که آرومم کرد این جمله بود که به چند سالی که گذشت فکر نکن ۱۰ سال بعدتو ببین .ببین میتونی باهاش خوشبخت باشی.من میدونستم خانوادم مخالفت میکنن ولی چون وابسته بودم دلم نمیومد تموم کنم .ولی الان میگم ای کاش زود تر تموم کرده بودم .چون هر چی میگذره وابسته تر میشی .تو رو خدا اگه میدونی رابطه ای که داری به ازدواج ختم نمیشه یا خانوادت مخالفن زود تموم کن.سخته ولی میشه.من اطرافیانم زیاد میگفتن منم توجهی بهش نمیکردم تا اینکه تجربه کردم .خیلی سخته خیلی
مرسی..موفق باشی
خواهش میکنم عزییییییییییییییزمی انشا الله خوش بخت بشی بوووس
بچه ها چطوزی میشه یکی که تنهات گداشته رو برگردونی یا یه کاری کنی بیاد سراغت؟؟؟؟؟کمکم کنید
دختری ۳۴ ساله هستم. از سایت همسریابی با آقایی ازرشهری دور آشنا شدم. هشت بار برای دیدنم اومد شهر ما. یه بار هم من رفتم شهر اون. هیچی نداشت حتی کار هم نداشت ولی چون بهش علاقمند بودم و تنها کسی بود که از بین اون همه آدمی که دیده بودم به دلم نشسته بود گفتم با همه نداشته هات مشکلی ندارم. خلاصه بعد شش ماه رفت جنوب سرکار. و یه ماه بعدش گفت دیگه ازش انتاظار ازدواج نداشته باشم. من آدم مغروری هستم. اصرار نکردم البته دلیلشو پرسیدم گفت نمیتونم مسوولیت قبول کنم چون وضع مالی درستی ندارم و پیش خانوادت شرمنده میشم. خلاصه تمومنش کردیبم. از اولین باری که خداحافظی کرد تا الان یک سال میگذره تو این یک سال ده دفعه برگشته و دوباره خداحافظی کرده رفته همش میگه فکرم درگیره و گیجم هم نمیخوام از دستت بدم هم اینکه نمیتونم پا پیش بذارم میخوام همیطوری دوست باشیم و گاهی حالتو بپرسم. خلاصه اینکه منو مثل خودش خل کرده. این رفتن و اومدنهاش منو مردد کرده در ازدواج. خواستگار پیدا منیشه بعضیهاشون سمج هستن خلاصه هستن ولی فکر این آقا نمیذاره با خیال راحت تصمیم بگیرم. تنها کسی بود که قلبا دوستش دارم از هیچ کدوم از خواستگارها خوشم نمیاد به دلم نمینشینن. دو تا از دوستام پای عشقشون چند سال موندن و به وصال رسیدن. ابنجا که ۹۹ درصد موندن و پشیمون شدن. نمیدونم چکار کتم. انقد استخاره گرفتم مشورت کردم. احساسم یه چیز میگه عقلم یه چیز دیگه. خدا اون روز رو نیاره آدم عاشق بشه.
من ب عشقم خیلی وابستمو نمیتونم ازش بگذرم نمیتونم بیخیالش شم.ولی امیدی هم ندارم ک بهم میرسیم . دارم دیونه میشم:((((((((((
از دوست دخترم جدا شدم ولی شدیدا پشیمونم چون منو خیلی دوستم داشت براش مهم بودم پشیمونم آمنه برگرد :((
من 21 سالمه و شهریور پارسال با پسری 25 ساله اشنا شدم اوایل دوستی در مورد خودش به من دروغ گفت من خانواده ی نسبتا مرفه ایی دارم وقتی محل زندگیم رو بهش گفتم اونم ادعا کرد که خونشون نزدیک به ماست ولی بعد از یک هفته واقعیتو گفت که خانواده ی معمولی ایی داره و خونشون مرکزای شهره یه خواهر معلول داره خانوادش هم مذهبی هستن من خودم دختر ازادی بودم همیشه کاری ندارم که این دروغ کاملا تو انتخاب من تاثیر داشت و اگه از اول واقعیت رو میگفت من هرگز قبول نمیکردم اما حتی وقتی همه چیو فهمیدم و خواستم تموم کنم اون با حرفاش نمیذاشت همش میگفت کار میکنم پول در میارم و اینکه مدام میگفت خانوادم خودشون مذهبین ولی با تو مشکل ندارن خلاصه یکساله که ما همینجوری باهم هستیم ناگفته نباشه از نظر اخلاقی پسر خیلی مهربون و خوبیه همیشه تو شرایط سخت کنارم بوده و عاشقمه روز تولدم حسابی سورپرایزم کرد و…اوایل حس میکردم میتونیم باهم کنار بیایم و من به مرور دوسش خواهم داشت ولی هرچی میگذره حس میکنم خانواده هامون بهم نمیان و دوست پسرم اونی نیست که من بخوام حتی دیگه واسم جذابیت ظاهریم نداره با اینکه اوایل واسه تیپ وهیکلش باهاش دوست شدم دروغاش به ظاهرش میخورد تا حالا هزار بار براش توضیح دادم که ما به درد هم نمیخوریم خواستم تموم کنم مشکل ما اینه که اون نمیذاره تموم کنیم حتی یه بار خطمو عوض کردم به هرکی از دوستام که شمارشونو داشت زنگ زده بود با خواهشو التماس که یه کاری کنید برگرده ابرومو برده بود به یکی از دوستام گفته بود من همش دنبال ماشین مدل بالا و این چیزام در حالی که من تو زندگیم عقده ی این چیزارو نداشتم و حتی با این شرایطم ماه ها با پراید دوست پسرم باهم بیرون میرفتیم و من چیزی نمیگفتم حتی به مادرم زنگ زده بود البته مادرم از اول در جریان بود العان واقعا فهمیدم دوسش ندارم اینقدر که همش تو ذهنم ایراداشو مرور کردم ازش بیزار شدم با اینکه وضعیت مالیش از پارسال پیشرفت داشته و به سختی تلاش میکنه اما چشم اب نمیخوره بتونه زندگیمو بسازه و میخوام تموم کنم شمابگین با این ادم چیکار کنم چه جوری تموم کنم چون هر راهی بگین واسه تموم کردن رفتم ولی نمیذاره گریه میکنه به همه رو میندازه و زود یه جوری رفتار میکنه که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده
با سلام چند ماهی میشه با ی دختری آشنا شدم ک دختر خوب و مهربونو با خداییه خیلی دوسش دارم و خیلی دوسم داره با خانوادم در میان گذاشتم به خاطر شرایط خانوادگی که اون داره مخالفن به منم گفتن که به هیچ وجه با ازدواجت با اون موافقت نمیکنیم منم به حرفشون گوش ندادم و ب رابطمون ادامه دادم و الان خیلی به هم وابسته شدیم چند روزه احساس میکنم باید جدا بشیم و اگر ازدواج کنیم نمیتونیم خوشبخت بشیم نمیدونم شاید به خاطر حرفای خانوادمه یا چیز دیگه دوسشم دارم اونم خیلی منو دوست داره و میگه اگه تو نباشی میمیرم نمیدونم چیکار کنم خیلی سخته برام ازش جدا بشم میترسم بلایی ب سر خودش بیاره اینم بگم احتمالا بتونم خانوادمو راضی کنم که با ازدواجمون موافقت کنن ولی نمیدونم چی شده چند روزه به فکرم افتاده ازش جدا بشم تورو خدا کمکم کنیین ممنون
حتما دلتو زده شما بسرا کارتون اینه تا میبینید یکی دوستون داره جو گیر میشین
سلام
چند ماهیه سر الکی با پسری اشنا شدم دوستم داره ولی من سعی کردم بهش وابسته نشم
عذاب وجدان دارم از بودن باهاش سه بار باهاش تموم کردم اما رهام نکرده اون یزده من تهران میگه قصدش ازدواجه اما من هیچوقت این حرفو از پسری باور نمیکنم
چکارش کنم؟
الان خاستم بهش بگم تمومش کنیم دلم راضی نشد
من۲سال پیش با پسری اشنا شدم خیلی وابسته شدیم الان،رابطه ی زیادصمیمی،الان۱هفته هم هست که سقط کردم،امروز بهم گفت نمیتونیم ازدواج کنیم،ازمن به شماها نصیحت یه پسر شمارو بخواد پیشنهاد رابطه نمیده بلکه با خانوادش با پدرتون صحبت میکنه،گول نخورین،چند وقت دیگه هم عروسیشه با دختر خالش،هه منم هیییییچ،تجربه ی دیگرونو دست کم نگیرین نگین این مثل اون نیست…بخدا دنیا همش همینه
من حدود ۱ ساله یکی رو دوست دارم ینی باهم دوستیم…من خعلی وابستش شدم اونم همین جوریه … من ۱۶ سالمه اونم ۱۷ قبلا هردومون توی مشه زندگی میکردیم ولی اون رفت بیرجند ..من گفتم وقتی میره دیگه فراموشم میکنه اما همیشه توی یک هفته اونم با متور میاد مشهد تا فقط منو ببینه خعلی میخوام ازش جداشم ..بهش گفتم ولی نذاشته رابطمون بهم بخوره ..چیکارکنم؟؟
پاسخ دادن
سلام من چهار سال با یکی دوست بودم ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم اون تو این رابطه خیلی برگشت ولی من دوست دارم برگردم ولی غرورم نمی ذاره بر عکس همه دخترا که منت کشی مکنن
سلام من۲۰سالمه حدود۳ماهه باپسری اشنا شدم که ازلحاظ اخلاقی خیلی محترم ومودب و.. خلاصه هیچ وقت ناراحتم نمیکنه ظاهرشم که خوشکله.مهندسه ۲۷سالشه درامدش معمولیه.ازاول قصدش جدی بود بعدازگذشت حدود ۱ماهو نیم گفت رابطه مونو جدی کنیم وب خانوادم درباره تو گفتم منم گفتم حالا صبرکن بهتر همدیگرو بشناسیم فعلا زوده.خواستگارکه میومد ب بهانه درس و… رد میکردم اما حالا ی خواستگاری اومده که مادرم خیلی اصرار داره چون موقعیتش خیلی خوبه منم موندم چیکارکنم چون دوس پسرم واقعا پسرخوبیه اما مقایسه موقعیتشونوکه میکنم خیلی فرق دارن .تو روخدا راهنماییم کنید
سلام دختری هستم که یک سال باپسری رابطه دار همیشه درطی یک سال هزاربار تنهایش گذاشتم اما اون همیشه برمیگیره التماس میکنه دلم میسوزه ومیگم باشه حالا خیلی وابسته شده بدجور میخواد بیاد خواستگاری همه چیز زندگی آیندمون وآماده کرده هرچی میگم انجام میده ولی متاسفانه من هیچ علاقه ای بهش ندارم چه کنم تا بفهمونمش که ااصلا نمیخدامش کمکم کنید میگه یاتو یا مرگ.لطفا کمکم کنید.
هه برات متاسفمممممممممممممممم
منم همین مشکلو دارم
شیوا خانوم:
اگه کسیو دوس نداشتی و به خاطره پول باهاش ازدواج کردی تنها فرقش با اونی که به خاطر پول تن فروشی میکنه اینه که اون یه عمر این کارو میکنه
طرز حرف زدنتون اصلا درست نیست قضاوت کردنتونم که بماند من نگفتم ازدواج کردم بادوس پسرم تو نت اشنا شدم فقط واسه اینکه ادم محترمیه باهاش دوست شدم اما هرروزکه میگذشت میفهمیدم علاقه ای بهش ندارم وهمیشه واسه اعتمادکردن بهش تردید داشتم اگه باهاش بمونم چ فایده ای واسش داره درسته ادم خوبیه هرچندکه منم خوبم اما وقتی دوس داشتن نباشه ب هردومون ظلم میشه بعدشم دوماه وخورده ای گذشته ازدوستیمون بهش گفتم نمیخوام اذیتت کنم ونمیتونم ادامه بدم همش حرفایی میزنه که ادم عذاب وجدان میگیره میگه نمیبخشمت خب وقتی تلاشمو کردم که ازش خوشم بیاد ولی نشده دیگه چیکار کنم.وقتی نوشتم خواستگار اومده که موقعیتش بهتره منظورم این نبود که واسه موقعیتشه میخوام باهاش ازدواج کنم خیلی قبل ازاینکه اون بیاد من واسه رابطه مون تردید داشتم یعنی بعداز یه ماه من بهش گفتم هیچ حسی نسبت بهش ندارم اما خودش اصرار ب ادامه دادن کرد اونقدرم ادم بی عقلی نیستم که واسه پول ازدواج کنم چون اونقدری داریم که لازم نیست همچین کاری رو بکنم
من حدود یه ساله که باهاشم و یه شب که نباشه طاغت نمیارم ولی اون از من بدتره خواهش میکنم یه راهنمایی بکنید که برای جفتمون راحت باشه
من دختره ۲۱ ساله ای هستم ک ازدواج کردم.شوهرم خییییلی خوبه ولی نمیدونم چرا بهش خیانت کردم
الان پشیمونم هرروز گریه میکنم میخوام تموم کنم ولی اون میگ اگ باهام نمونی خودمو میکشم.چیکار کنم؟اگ اون بالایی سرش بیاد من عذاب وجدان میگیرم.زندگیم بدتر از این میش.باید چیکار کنم.تورو خدا کمکم کنید
چقدر کثیفی تو باید خجالت بکشی تازه کمکم میخوای بد بخت هه برات متاسفم شوهر داری این کارو کردی ایشالله زنایی که خیانت میکنن یا زندگی مرد متاهل رو نابود میکنن خیر نبینن بحق ابوالفضل ایشالله روی خوش نببینن
یعنی تو واقعا تونستی به شوهرت خیانت کنی؟عجب جرعتی داری!یعنی اگه شوهرت بفهمه میدونی چی به سرت میاد؟تو از بعدش نترسیدی که خیانت کردی به شوهرت؟متاسفم برات
سلام با تشکر از مطلبتون من تو شرایطه خیلی بدی هستم کسی که باهاشم به من شدیدا علاقه داره میترسم بلایی سره خودش بیاره نمیدونم چیکار کنم امیدوارم این روش کمنکم کنه اگه پیشنهاده دیگه یی دارین لطفا کمکم کنین
سلام من الان بایه پسر تو چت دوستم, اون میگه منو دوست داره و من نمیدونم دوستش دارم یا ن. دختر عمه هام همه میگن چت رو ول کن پسره گولت میزنه و میخواد بد بختت کنه.
اما من نمیتونم فراموشش کنم. اون پسره هی قسم میخوره من بهت دروغ نمیگم اما دختر عمه هام مبگن الکی قسم میخوره پسره میگه من بهش و جهنم حالیم میشه کمکم کنید چیکار کنم
بهت قول میدم و حاضرم قسم بخورم پسره دروغ میگه و حق با دختر عمه هاته مطمین باش عزیزم
سلام دوستان عزیز مه تمام داستان های شماره یکی یکی خواندم نثبت به پسرها دختر خانم ها بسیار بی وفا هستن ….!
سلام اقا جمشید شما کاملا اشتباه میکنین دخترا اصلا مثل هم نیستن یکی ممکنه بی وفا باشه ولی یکی نه و پسر ها هم همین طور یکی لاشی و باهمه میپره یکی نه ولی از من به همه نصیحت هیچ وقت دل کسی رو نشکونید چون تاوانشو میدید و هیچ وقت بدون خداحافظی و خبر از کسی جدا نشید منتظر موندن خیلی کار سختیه و هیچ وقت زندگی کسی رو بهم نریزید و وارد زندگی یه فرد متاهل نشید موفق باشید
سلام مهسا جان میبخشی اما مه از دخترها هیچ خاطره خوش ندارم . چرا که همیشه با زندګیم بازی شده ای کاش میدانستی که با مه چی شده ….آه
man mikham joda sham kheyli khob bod harfaton.man hamishe ba asabaniat raftar mikardam.omidvaram harfaton komakam kone.mamnon az sayte khobeton
سلام من ۳ ساله با یه نفر رابطه دارم خیلی هم دیگرو دوس داریم خیلی هم اون هم من برا عشقمون هرکاری کردیم قرار بود تابستون ازدواج کنیم . تو این ۳ سال کلی بحث داشتیم یه روز آشتی ۳ روز قهر ولی بعد بحثمونو تموم میکردیم و میگفتیم که عاشق همیم و مساله ای نیس ولی دیگه تازگیا بد دهن شده خیلی حرفای بدی زد بهم گف هرزه منم عصبی شدم هرچی خواستم بارش کردم گفتم کثافت بعد رفتم دم درشون با دختریم رفتم دم درش میدونم کار خیلی اشتباهی کردم بعد اون ماجرا زنگ زدم مادرش کلی معذرت خواستم اونم دوباره آشتیمون داد بهم گف یه بار دیگه فحشش بدم برا همیشه میره چند روز پیش باز بحثمون شد دوباره همون حرفو تکرار کرد منم دقیقا مث قبل بهش گفتم کثافت و عوضی و فلان
الان دیگه کلا شمارمو بلاک کرده و به همه گفته که تموم شده
به نظرتون چیکار کنم حتی یه لحظه تحمل دوریشو ندارم الان ۳ روزه حرف نزدیم دارم دق میکنم کمکم کنین
خیییلی خودتو کوچیک کردی و پایین آوردی دختر.از سر احساس کار عجولانه کردی.رفتی در خونشون؟!!!پسرا اصلا از دختر آویزون خوششون نمیاد.اشتباه کردی.اونو تموم شده ببین
من ی دوس دختر ۲۵ ساله دارم خودمم ۱۹ سالمه.هیچیم ندارم ولی دختره خیلی خر پوله برا من میمیره ولی من دوسش ندارم نمیخام بهش بگم نمیخامت لطفا راهی بهم بگین ک از دستش خلاص شم .خیلی دختر خوب و پاکیه.منم از دوس دختر داشتن متنفرم ممنونم این بار چندمه دارم میگم .کممممممممک کنیییییییییییید
سلام افای عرشیا اګر دوستش نداشتی از اول بهش نګاه نمی کردی و او ره در آتش عشق غرق نمی کردی . راه حل اینه که برش بګویی که مه هنوز خورد هستم و سن سال ما بسیار تفاوت داره انسان باید در انتخاب همسر خود بسیار کوشا باشد و همسر پایین تر از سن سال خود بګیره تا در آینده یک زندګی خوبی داشته باشند . امید وار هستم فهمیده باشید.
راستش من با ی پسری اشنا شدم ک الانم ب مدت ی ماه با هم دوستیم دوستیمون بیشتر تلفنیه حضوری خیلی کم هم دیگرو میبینم احساس می کنم لهش وابسته شدم چون اگه ی روز از اش خبری نداشته باشم میمیرم دیشبم با هم جرو بحثمون شد ن دعوا ولی من کات کردم ک زیاد وابستش نشم تو تلگرام همش بهم پی ام میداد جوابشو نمیدادم اعصابشم بهم ریخته بود دیوونه شده بود ک باهاش کات کردم همش منت کشی میبهم زنگ میزد من جواب نمیدادم ک سومین بار مجبور شدم جوابشو بدم باهم صحبت کردیم آشتی کردیم کلی خوشحال شد من میدونم آخر دوستی منو اون جدایه من مطمعنم چون سنی نداریم من۱۵_۱۶اون۱۷نمیخوام بهش وابسته بشم بیشتر از این چطور باهاش بهم بزنم پسره ام منو دوس داره تا حرف از جدایی میزنم ناراحت میشه دیشبم ک بهش گفتم بینمون همه چی تمومه خواب نداشت از اون طرفم خانوادم بفهمن من بی اف دارم زندم نمیزارن چیکار کنم ممنون میشم راهنماییم کنید؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!!!؟
سلام، تو رو خدا کمکم کنین
چند سال پیش با یه پسره دوست بودم ولی بعد مدتی دوستیمون بهم خورد و اون رفت با یه دختر دیگه، بعضی اوقات میبینمش و یاد اون وقت ها می افتم، دوسش دارم، چی کار کنم؟؟؟
سخته اگه بهش فکر نکنی……میدونم….درکت میکنم که بعد از دل بستن سخته دل کندن….ولی دل شما دخترا خیلی پاک و نازه…حیفه….امانت خداست توی سینه ات…..نسپر دست کسی که قدرش رو نمیدونه..باید جواب بدی توی اون دنیا به صاحب امانت….پس خودت امانت دار خوبی باش و بگیر از اون کسی که بد نگهش میداره….منتظر باش و بسپر به یکی که لیاقتش رو داره
به همه کسانی که از این دسته از مشکلات و دارن حتما حتما کتاب ایا تو ان نیمه گمشده ام هستی از باربارا دی انجلیس رو بخونن …..و به دنبال اون کتاب هایی راجب شناخت زن و مرد و کتاب های خودشناسی و شخصیت شناسی ……..همه این مشکلات از نااگاهی میاد ………..کتاب خودت رو دوست بدار هم خیلی عالیه ….من بهتون قول میدم بعد از خوندن حتی یکی از این کتاب ارامش خیلی خوبی نصیبتون میشه
وقتی خوندن متن اینقدر درد دارد باز انجامش چی جوری خواهد بود؟؟؟
اصلا با جنس مخالف دوس داشتن معنی نداره .چرا قبل ازدواج جنس مخالفو حالا احساسی یا هر جور دیگه مزه مزه میکنید ؟ یکم ب حرف خدا گوش کنید . روانشناسان هم الان دوستی با جنس مخالفو تایید نمیکنن
با سلام :
هیچ عشقی عشق نیست و هیچ دوست داشتنی دوست داشتن نیست من یک دخترم شوهرم رو خیلی دوست داشتم ولی او من را با بی رحمی و بی وجدانی و نامردی تمام از زندگیش با کلی توهین و حرف های رکیک انداخت بیرون کلی هم بهم تهمت زدتنها چیزی که میتونم بگم واگذارش به حضرت ابولفضل تروخدا به عنوان یه خواهر کوچکتر خودتون رو آلوده ی جنس مخالف نکنید جز پشیمانی چیزی نداره …
تروخدا راهنمایم کنید فراموشش کنم
سلام داداش علی برو خواستگاریش دختر احساساتی هست عقل و تمام وجودش بالای احساساتش هست تنهاش نذار
سلام پسری ۱۹ساله هستم از۱۵سالگی دختری رو که فامیلمون بودرودوس داشتم وتو این۴سال باهیچ کسی رابطه نداشتم چون رابطه داشتن روتواین سن اصلن دوست نداشتم. خیلی خانم پاکو خوبیه وازبچگی باهم بزرگ شدیم ومیشناسمشون الان تقریبا۶ماه باایشون رابطه دارم ورابطمون به امیدخدابرای ازدواج هستش اماالان خیلی رابطمون عاطفی شده واین منو اذیت میکنه اصلن تمرکز ندارم ازصبح که پامیشم تاشب وبعضی وقتام توخاب ذهنم درگیره خسته شدم باادامه دادن رابطمون به همین شکلی که هست نمیتونم اززندگیم لذت ببرم میترسم کات کنم داغون میشه حالاموندم چی کنم بمونم یابرم
اخه چرا میخوای کات کنی
بمون توی این حال خوب….لذت ببر
سلام به تمام شما عزیزان ، د ای سایت تمام دختر خانم ها مشکل دارن از اول تا به اخیر که خواندم تمام مشکلات از دختر خانم ها است . اګر واقیت یک دیګر را دوست دارید پس خواستګاری برین همرایش عروسی کنید . ناق وقت تانه زایی میکنید.. ّ
سلام ……….من ی دختر ۲۶ ساله ام با پسری دوستم یعنی قست ازدواج داریم ولی الان من اصلا به ادامه این رابطه راضی نیستم دوسش دارم ولی خیلی رفتارای بدی داره گیرای الکی تهدید شک یکی دو بارم اعصبی شده دست روم بلند کرده هر وقت خواستم جدا شم نزاشته یا خود زنی کرده یا خیل اصرار که دوست دارم نرو موندم چیکار کنم میترسم جدا شم ازش نگرانشم اما خودم چی خودمم دارم عذاب میکشم بگین من چیکار کنم
سلام ….. جانم اګر وافعیت دوستش داری پس هر ګونه رفتارش را قبول کن . اما ای که سر تو دست بالا کرده کار خوبی نکرده یک مشوره تهت دارم آدم بد هیچ وقت خوب نشده ای ره باید درک کنی. و سلام جمیشد
سلام عزیزم چرابرام متاسفی بهم راهنمایی بده لطفا؟
ما ده سال باهم بودیم فقط با تلفن ، هر دومون دانشجوی راه دور بودیم من در شرق و او در جنوب، در شرایطی که او به دنبال پیدا کردن کار بود و آه در بساط نداشت ، دقیقا وقتی به همه چیز رسید خونه ، ماشین ، کار ، منو به بهانه اینکه قصد رفتن از ایران رو داره ترک کرد ، میگفت لیاقت تو بیشتر از منه ،ولی الان بیش از پنج ساله که هنوز نرفته ، ازدواج کرده و بچه دار شده، با اینکه من هم در این مدت پیشرفت تحصیلی و کاری داشتم و خانواده ای دارم که هر پسری آرزوی وصلت باهاش رو داره ، با وجود خواستگارهای مناسب ،بار عاطفی گذشته منو به شدت اذیت میکنه ، هر پسری رو با اون مقایسه میکنم و تا بحال نتونستم ازدواج کنم.
سلام من تقریبا ۲۰سالمه توسن بچگی بایکی دوست شدم اماالان پشیمونم خیلی دوستش داشتم اما اون سو استفاده کرد هم مادیهم…دوستام بهم میگفتن با چند نفر دیگ دوست اما من قبول نمیکردم انگار کور بودم اماالان متوجهام ازش بدم میاد به حد انزجاراز پارسال عید تا الان همش ساز جدایی زدم تغریبا ماه رمضون تموم شد اما اوایل اذر دوباره شروع کرده ب مزاحت همش تحدیدم میکنه که زنگ میزنه خونون من خانوادم خیلی مذهبین اگ بابام بفهمه دیگ درس ودانشگاه وباید بیخیال بشم همش تحدید میکنه ک عکسایی وک بزوز ازم تو گوشیش داره ب بابام نشون میده بنظرتون چکار کنم توروخدا کمک کنید…..
سلام من تقریبآ ۲ سال میشه که عاشقی و دوست داشتن کنار ګذاشتم . تو این روزها یک دختری با سن ۱۸ ساله است برم زنګ میزه و میګه که بسیار دوستت دارم اما مه برش هیچ چیز ګفته نمی توانم. چرا که با زندګی مه چندین بار بازی کردن دګه نمیخواهم که کسی مرا ازار عضیت کنه مه کاملآ خسته شدم از ای عشق عاشقی . لطفآ مرا راهنمایی کنید دوستا ممنو..
باسلاممدت سه سال هست با خانمی اشنا شدم که نزدیک پانزده سال از خودم بزرگتر است طی این مدت که با هم دوستیم با تمام وجود دوستش دارم و عاشقش شدهام طوری که بجز او نمیتوانم به کس دیگری فکر کنم متاسفانه شرایط طوری رقم خورده که باید جدا شویم ولی نمیتوانم فراموشش کنم الان شرایط روحی خوبی ندارم افسرده و بی حوصله شده اماز اینده میترسم اگر راه حلی دوستان هم دردم پیشنهاد میکنن ممنون میشوم
بهترین راه اینه که به مرور زمان سرد شی خودش بیخیال میشه میره امتحان کردم
تمام نظرات رو خوندم خیلیا از عشق مشکل دارن من بیست و چار سالمه یکی دوبار شکست عشقی خوردم تریبا دو سال پیش تصمیم گرفتم دیگه هیچ کسی وارد زندگیم نشع تا اینکه یکی از پسرهای محلمون که چند سال بود بم پیشنهاد میاد و من قبول نمیکردم حتی با دوست پسرهای قبلیم هم دیده بود از دلتنگی قبول مردم بعد دیدم پسر بدی نیست تریبا پنج ماه اینا میشه باش دوستم و دو سش دارم خونوادش رو میشناسم فامیل دور حساب میشیم میگه هر وقت کارش خوب شد مامانش رو واس خاستگاری میفرسته ولی گاهی چند چند روز قهر میکنیم البته بیشتر از سمت اون من همه چی رو هم بش اول گفتم اونم گفت در مورد دوست دختر قبلیش و اینا و خونواده اینا ولی نمیدونم چرا خیلی بد بینم همش بش شک میکنم گاهی وقتی بخاطر کارش جواب اس نمیده شک میکنم راهنماییم کنین من دیگه اینبار طاقت شکست ندارم به نظرت شکم واقعی هست البته تا حالا با دختری اینا ندیدمش گاهی باهام سرد میشه البته گاهی هم بخاطر دوست قبلیم حساس میشه ولی در کل پسر ساده ای هست مامانش هم میدونه دوستیمپون رو خونوادش خوبن ولی راستش از سرد شدنهای هر از گاهیش شکاکم خاهشا راهنماییم کنین من لیسانسم اون دیپلم هست
ممنون میشم راهنماییم کنین
سلام لطفا یکی ب من کمک کنه من با یه پسر تو دانشگاه اشنا شدم الان هرکاری میکنم منو ول کنه بیخیال نمیشه هر بارم یه قسمت از بدنشو تیغ میزنه بخاطر حرف جدایی من کمک کنید لطفا
عزیزانم خیلی احمقانه هست که فکر میکنیم عاشفیم وبعد شکست میخوریم ..اصلا هنچین چیزی نیست بعدشم شاید آ م اولاش یکن بادوری اذیت بشه امابهد کاملا فراموش میکنه بعدهم قشنگ متوجه میشه که طرف حتی لیاقت زندگی رو ندارن بعدسم این حرفا چین بهم میگید خودم ومیکشم وفلان میکنم شماجرعت ندارید به خانواده تون بگید من این آدم ومیخوام دیگه چه بزسه به مرگ برید سراغ زندگی خوبس باشید واین چرت وپرتا شمارواز زندگی عقب نندازه باورکنید پشیمان میشوید….. .خواهرانه به همه گفتم عاشق نشدم وعاشق هیچکی هم نیستم نگید چون عاشق نیست اینجوری فکر میکنم نه حقیقت آدما اینه……
خیلی از کامنت ها رو خوندم… من ۳۲ سالمه و مجردم… رابطه های زیادی رو تجربه کردم چه عاشقانه چه غیر عاشقانه… کلا باید بگم عشق رو همه جوره بررسی کردم تجربیات خوبی دارم . اولین کلام این که بیشتر عشقهایی که ازش یاد شده عشق های یک طرفه س و طرف میذاره و میره چه بخواید چه نخواید… حالا عشق یه طرفه چطور ایجاد میشه… عشق یه طرفه یه چیزیه که توی ذهن آدم ایجاد میشه و شرایط داره :
شرط اول : طرف مقابل که عاشقش میشید احتمال قوی از شما سرتره
شرط دوم: در ناخودآگاهتون به این موضوع که احتمال داره بهش نرسید مطمئنید ولی نمیخواید قبول کنید.
شرط سوم: طرف مقابل به شما زیاد اهمیت نمیده (منطقیه چون شما از اون پایین ترید)
شرط چهارم:(که آتیش عشق رو تو شما شعله ورتر میکنه!) شما میخواین بهش ثابت کنید که براش بهترین هستید پس تمام مهر و محبتتون رو در طبق اخلاص براش خرج میکنید و اون طرف چون از مهر و محبت اغنا شده بیشتر به شما بی اعتنا میشه… و این سیکل تا جنون ادامه پیدا میکنه اگر قطعش نکنید… یعنی شما میبینید اون بی اهمیته باز هم محبت بیشتر و اون باز هم بی اعتنا تر…!
شرط پنجم: رابطه مثل یه ترازو میمونه… طرفی که بیشتر محبت میکنه همیشه طرفش پایینتره / پس اجازه بدید که طرف مقابل هم به شما محبت کنه. این یه جور نحوه خرج کردن محبته. کسی که محبتی بهتون نکرده و یا اجازه محبت کردن بهش ندادید در واقع هیچ هزینه عاطفی برای شما نکرده که بخواد ناراحت بشه از رفتنتون! پس حواستون جمع باشه که محبت بیجا نکنید. و اجازه بدید که بهتون محبت کنن .
شرط ششم : در ابتدای رابطه باید راستی و درستی و صداقت رو از طرف مقابل بخواید و به زبون بیارید این یه جور تعهد براش ایجاد میکنه. اگر اولش نگید در ادامه مجبورید با راههای عجیبو غریب سر از کار طرفتون در بیارید که این بیشتر حس کنجکاوی رو در شما ایجاد میکنه و ناخواسته چون ذهنتون درگیر میشه فکر میکنید روز به روز وابسته تر میشید بهش.
برا امروز بسته خسته شدم 🙂
jenabe salar shoma k tajrobatun ziyade rahnamayi konin,bf man y bar shekaste badi khorde
alan ham.k ba raftanam mokhalefe
man khodamam mokhalefam ama madaramo ch konam?
dustam dare vase arshad mikhoune va felan bikare vagarna miumad khastegari
salam
rahnamayim konin
se maho 15 ruze ba pesari dustam
ravetamoun kam kam ehsasi shod,aslan b in eteghad nadasht k mitune dusam dashte bashe
kam kamnesbat b raftarash va khodesh alaghe peyda kardam
va fahmidam unam dusam dare
hame joure pam vaysade tu in se mah
har etefaghi oftad pa ham vaysadim va hamo pazirofte budim
b ghole khodesh age fahmidi taraf hamouniye k mikhay va mituni ayandato bash besazi bayad vasash maye bezari
hala bade se mah madare man fahmidan k man ba kasi dar rabetam
va esrar b be ham zadanesh daran
ave befahman k ma hozouri hamo didim k bemanad kheyli bude,vasam.kheyli bad mishe,hala har do moundim che konim,y bar ham vase mamanam tamoum kardim k bad az hodoude 35 saat davum nayovordo pm dad,hala man che konam?
migam jodayi,mige na bezar y rabete kami bashe
che konaaam????
yadam raft
man 19 sal va dustam 25 sal dare
khaheshan rahnamayi konin
سلام واقعا دستتون درد نکنه مطالبتون عالیه کاش زودتر میدیدم. . .
من تقریبا ۱۹ سالمه اهل تبریز با یه دختر خیلی خیلی خانوم اشنا شدم اهل شیرازه باهم چن وقتی بود حرف میزدیم عاشق هم شدیم . . . خیلی همدیگر رو دوست داریم . . . من که براش میمیرم . . .
ولی مامانش میخواد به زور با یکی دیگه نامزدش کنه هووووووف دلم گرفته. . .
مثل نفسمه اگه بره احساس میکنم میمیرم ولی . . . خو احساس هس همش دارم سعی میکنم خودم رو اماده کنم برا رفتنش خدا به همه ی عاشق ها کمک کنه . . . سارا اگه این مطلبو خوندی بدون عاشقتمممممم تا اخر عمرم فکرتم شاید این دنیای نامرد نزاره بهت برسم ولی عشقت رو نگه میدارم امیدوارم به خدای حضرت یوسف. . .
دل نبند تهش تلخیه. از خوبی زیادی نادان فکر بد کند.
سلام منم نه ساله عاشقم الانم باشم با وجود مخالفتای مامانم باش موندم و میخوام فراریش بدم
من پنج ساله با یکی دوستم و ازدواج کرده به هر بهانه ای خاستم ازش جداشم ولی نمیره و با گریه میگه عاشقتم ولی من دیگه خسته شدم منم واقعا دوسش دارم ولی چه فایده.حتی سال گذشته بهش گفتم با کسی دوستم و با حتی کاری کردم بهش ثابت بشه ولی بازم بیخیالم نشد و الانم با هم هستیم ولی من حق انتخاب ندارم ولی واقعا خستم واسم دعا کنید
قدیمیا میگن عشق بعد از ازدواج به وجود میآد . بنظر من تقریبا” حرفشون تو جامعه امروزی درسته ، واقعا” راست میگفتن . نمیگم ۱۰۰% ولی با توجه به شرایط خاص اجتماعی و اقتصادی که تو جامعه ما هست شاید ۲۰% عشق های الآن به ازدواج ختم بشه . من منکر روابط عاطفی بین دوتا جنس مخالف نیستم چون این امر طبیعی و خدادادیست که دختر به پسر یا پسر به دختر ابراز احساسات بکنند و بخوان یک ارتباط دوستی برقرار کنند . منتهای مراتب کسی که وارد همچین رابطه ای میشه باید حال رو نبینه و فکر بعدشو هم بکنه . اگر بشه آدم خودشو کنترل کنه و وارد روابط این چنینی نشه بنظر من خیلی بهتره . شرایط زندگی برای همه تقریبا” الان سخته حالا موارد اینطوری هم کنارش برای خودمون درست کنیم که دیگه هیچی . انشاا… هر چی که خیر است برای همه جوانان پیش آید. خدا عاقبت هممونو بخیر کنه . الهی آمین
رابطه ما اصلا شبیه رابطه نبود… قرار نبود همچین چیزی باشه من ادمی بودم به شدت مخالف با ارتباطهای عاشقانه… فقط ارتباطهای منطقی رو دوست داشتم مثل دو تا همکلاسی دانشگاه… رابطه من با طرفم هم همینطور شروع شد. منطقی… ولی بعد احساسی شد. از اون مطمینم… دوستم داره هیچ چی واضح تر از این نیست. منم دوستش دارم تقریبا… ولی اخه اون عصبی و کینه ایه… من رو یه ادم خودخواه و مغرور میدونه و وقتی ازش پرسیدم پس چه چیز خوبی توی من میبینی جواب داد خودت چیزی میبینی؟؟؟ موندم اگه هیچ چیز خوبی توی منونمیبینه و فقط عیب دارم از نظرش چرا مونده؟؟؟ ولی اینو که می پرسم میگه تو خیلی احمقی… میخواد من عوض شم ولی من نمیخوام یه خاطر جا شدن تو دل کسی خودمو عوض کنم… . اینکه این رابطه از خط قرمزهای من گذشته… هیچ تماس فیزیکی نبوده ولی الان از نظر روحی اون حس پاک بودنم رو از دست دادم… میدونم باید نموم بشه این رابطه اما دلم رضایت نمیده… کاش بتونم به توصیه تون عمل کنم و دکمه احساسمو تا مدتی خاموش کنم… برام دعا کنید بچه ها…
من ۸سال عاشق پسرعمه ام هستن اون از اول به من علاقه نداشته با دخترهای زیادی دوس بوده جلوی خودم خیانت کرده تا دس از سرش بردارم باز نمونم افسرده شدم…زندگیرو بدون اون نمتونم تصور کنم…
سلام الیکا خانوم
درسته که عاشقی و درکت میکنم فکر نکردن به کسی که عاشقش هستی خیلی برات سخته.درسته که دختربی و دلت پاکه.اما اگر هم بر فرض پسر عمه ات تو رو قبول کرد و باهم ازدواج کردین و بعد از یه مدت ببینی دلش پیش هزار نفره….پس چطوری میتونی زیر یه سقف و یه عمر طولانی مدت زندگی کنی؟؟؟اون موقع بهت بر نمیخوره؟؟؟
سلام وحید هستم ۲۸ ساله شیش سال با یه دختری بودم از سال دوم دوستس فهمیدم عاشقشم و باید ازدواج کنم ولی دانشگاه درس و سربازی نزاشت بعد از اینکه سربازیم تموم شد فهمیدم بهم خیانت کرده رابطمو با سختی فراوان تموم کردم بعد یه ماه زنگ زد و گفت بدونه من نمیتونه منم با تمام سختی بخشیدمش و دنباله یه کار گشتم تا سال پنجم دوستی بهم میگفت بیا من شرایطشو نداشتم اواخره سال پنجم بهش گفتم من اماده ام یه ساله که میگم حالا اون رد میکرد و میگفت الان شرایط مالی خوبی ندارن ضمنا باهم رتبطه همم داشتیم تا اینکه دو ماهی شد که حس کردم سرد برخورد میکنه تا اینکه فهمیدم دوباره با یه نفر دیگه است مچشو گرفتم و بهم گفت یه نفر دیگه رو دوست داره دوروزه دارم دیوونه میشم تا اینکه امروز اسمس داد منو خیلی دوست داره و هیچ علاقه ای به اون نداره خیلی دوسش دارم ولی بهم ثابت شده با اون نفر رابطه داشته هم خیلی دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم هم متنفرم و خیانتشو نمیتونم تحمل کنم لطفا کمکم کنید فقط مرگو دوست دارم گیر کردم لطفا راهنماییم کنین
سلام خدمت اعضای سایت. دوستی دختر و پسر از ریشه غلط بوده و عاقبت خوبی نخواهد داشت. سعی کنید از این روابط مضر خودداری کنید.
با سلام و عرض خسته نباشید من میخوام با دوست دخترم کات کنم ولی خیلی میترسم ک بلایی سره خودش بیاره مثل خودکشی این حرفا شما میتونید ی راه پیشنهاد کنید.من ۱۶ سالم هست ۴ماه باهمیم زیاد هم وابسته شدیم.
آقا وحید…منم تازه با دوسدخترم کات کردم…دو سه روزه…یک ساله همه جوره شب و روز باهم بودیم…الانم نشستم خونه تخمه میخورم و به احساست مسخره ی یه ساعت اول خودمو چند ماهه ی تو میخندم…تخمه بشکن آرومت میکنه..😊 البته اگه سیگاری هستی ….😊
واقعا که دوست داشتن و عاشقی سخت شده این روزها!ادم تکلیفش با خودش و احساسشم روشن نیست و انسان را به برزخ میبره.
دمت گرم مطالب خوبی بود اما
تا حدی غیر مکنه من خودم یکیو دوست داشتم واقعا عاشقش بودم
با گفتن ی جکله ک من ب تو علاقه ای نداشتم و سرگرمی بودی زندگی من خراب شد
من الان پیش دانشگاهی ام ترم اول با معدل ۱۹ دراومدم اما این ترم میدونم ک با معدل ۱۵ هم درنمیام
علی بود خیلی به دردم خورد مررررسیییی
سلام من سه ساله با کسی دوستم قراره شهریور عقد کنیم خانواده ها هم در جریانن اما دیگه نمیخوامش.. دوسش دارم ولی مانع پیشرفتمه در حدم نیس خیلی دلم میخواد بتونم کاتش کنم از زندگیم اما میترسم بازخورد عملمو تو زندگیم ببینم خودم هم برام جدایی سخته… کمکم کنید
سلام به همه:
به نظرم ، میتوانید درباره روابط دوستی و ازدواج و عشق، کتاب های زیر را هم مطالعه کنید …
۱ – معجزه صمیمیت : دکتر غلامرضایی
۲- آیا تو آن گمشده ام هستی : دکتر دی انجلیس
۳- ۴۰ +۱ فکر سمی در روابط عاشقانه : دکتر رامین کریمی
موفق باشید
من با یه آقا پسری نزدیک یه سال و نیم رابطه داشتم البته بیشتر چت و تلفن چون از هم دور بوردیم و توی دوتا شهر بودیم
اولش خیلی الکی بود اصلا نمیخواستم واقعا عاشق بشم یه جورایی واسم سرگرمی بود اما کم کم همه چی جدی شد و عاشقش شدم البته در هیچ زمینه ای به من نمی خورد نه از نظر شغل و تحصیلات نه حتی از نظر تیپ و قیافه….. می دونستم ته این رابطه هیچی نیس ولی از بس خوب و مهربون بود نمی تونستم تمومش کنم. وقتی پای خانواده ام پیش اومد پدرم به هیچ وجه موافق نبود می گفت من دیوونه شدم!!! واقعا هم همینطور بود چون من می دونستم به درد هم نمی خوریم ولی به خاطر خوبیاش دلم نمیومد رهاش کنم…. خلاصه تصمیم به جدایی گرفتیم…. خیییلیییی سخت بود من نزدیک شش ماه کاملا افسرده شدم… به شدددت اصلا نه با کسی حرف می زدم و کارم شده بود گریه….. اما الان بعد سه سال که از اون ماجرا می گذره می فهمم کار درستی کردم. هنوزم ته دلم دوسش دارم و چون دوسش داشتم و عاشقش بودم رهاش کردم چون این رابطه به نفع هیچکدوممون نبود…. هنوزم گاهی به هم پیام می دیم یعنی از زندگی هم با خبریم و از هم خبر می گیریم درهمین حد…. دو سال پیش هم ازدواج کرد و من از ته دلم براش آرزوی خوشبختی دارم
خلاصه اینو بگم بهتون که هرچی زودتر یه رابطه ی مزخرف را تموم کنید به نفعتونه…. خیلی سخته…. مخصوصا اوایلش خیلی سخته. اما گذشت زمان همه چیو درست میکنه….. بعد سه سال الان حالم خوبه ولی اینم بهتون بگم آدمی که یه بار عاشق بشه دوباره دل بستن براش خیلی سخت می شه مثل الان من که بعد سه سال هنوز از شروع یه رابطه جدید می ترسم….. واز کاری که کردم خیلی پشیمونم راستش از این ناراحتم که همه چی الکی الکی جدی شد…
همیشه یه چیزی از وجود معشوق تو قلب عاشق ته نشین میشه تا ابد
سلام تقریبا دو سالیه ک با ی پسری توی نت آشنا شدم رابطمون الکی الکی جدی شد و الان واقعا بهم وابسته شدیم اون پسر اصلاتاً هم استانیمه ولی توی ی استان دیگ زندگی میکنه و رشته ی خوبی هم درس میخونه خونوادشم از نظر مالی و فرهنگی سطحشون بالاس خلاصه همه جوره شرایطش خوبه ولی ی چی اینکه این رابطه باعث شده من افت تحصیلی شدیدی داشته باشم و ازون جایی ک امسال کنکوریم میخام هرجوری شده تمومش کنم چن بار خواسم تمومش کنم ولی اون همش میگف نزا زجر بکشم در ضمن اول رابطمون فک نمیکردم روزی جدی بشه برا همین دروغایی زیادی گفتم ک جرات ندارم حقیقتشونو بگم الان هرجور شده میخام تمومش کنم ولی میترسم بش ضربه روحی وارد بشه چون مطمنم عاشقمه منم واقعا دوسش دارم اگه کنکور نداشتم باش میموندم ولی بخاطر اینکه نتیجه ی خوبی بگیرم نمیخام تو زندگیم باشه در ضمن ما تا حالا همدیگرو ندیدیم کمکم کنید لطفا
خانوم کریمی سلام . اگر نمیخوایش یا به هر دلیل محکمی این رابطع را قطع کن . به فکر اونم نباش که صربه میخوره یا نه . چون داری بهترین کمک در حقش میکنی اون خودش حالیش نیست من تجربه کردم. هر روز که ادامه بدی اونو و خودتو بدبختر میکنه اول هدفتو مشخص کن بعد اقدام کن . موفق باشی
سلام من یک سالو۲ماهه که با یه پسر دوستم البته ما به شدت همدیگرومیخوایم اما من دوست ندارم رابطمون ادامه پیداکنه ولی اون نمیذاره که تموم کنیم آخه من نمیدونم ببینم که ناراحتی میشه کمکم کنین که چجوری راضی اش کنم قبول کنه؟؟
با سلام
مرسی از همگی دوستان عزیز
من هم به نسبت شما ۱۰ساله که با یه پسر دوستم ولی نه اون دوستی که رابطه جنسی در میان باشد بلکه دوستی کاملا اجتماعی هست که بیشتر صحبت های ما مربوط به کار شغل و مشکلات همدیگه بوده و هردو برا هم عزیز هستم هر روز بلا استثنا باید تلفنی صحبت کنیم ویا ببینیم همدیگه رو ولی ایشون به عنوان اینکه با من بخوان ازدواج کنن صحبت نمیکنن ولی من تنها مردی بوده که تا به این روز بهش اعتماد داشتم حتی از چشامم بیشتر واقعا سالم وبی غل و غش بودن و هستن و تابحال هیچگونه درخواست جنسی هم از من نداشته اند ولی همیشه هوامو داره تو مراسم مادرم شرکت کرده اند تو کلیه مراسم های ختم و هرکاری داشته باشم بدون کوچکترین عذر و بهانه ای انجام میده ولی من واقعا نگران وابسته ش بشم که شدمم هم ولی می خوام جدا جشم ازش ولی نگران بعد اون چیکار کنم در ضمن من نامادری هم دارم که ایشون از این مسله بی اصلاع هست و باتوجه به اینکه اخیرا پدر و مادر خودش هم از هم جداشن خلاصه ی پسر فوق العاده عاقل فهمیده متمدن کاری سالم بدور از دوز کلک هست دوستان عزیزم به من بگید چیکار کنم جداشم با اینکه یکبار به شوخی نصف روز جداشیم ولی حال من بد شد عصر دوباره رفتیم سراغ هم دوباره شوخی خنده کار کار لطفا منو راهنمایی کنید.
سلام بهنظرموقتشه منطقی با هم صحبت کنید و بدونید احساستوننسبت بهمچیه..باهاش یکقرار بزارید و قبلش بگید حرفای مهمی دارید بعدم مقدمهرو از اینجا شروع کنید که چهجور اشنا شدید و به اینجارسیدید وبگید میخوامبدونم ما الانکی همدیگههستیمدوستیم چی هستیمو اینکه این رابطه قراره به کجا برسه اخرش چی میشه…بگید من از رابطه بی سرو ته بیزارم…میخوامانگیزمونو بدونمتا بیشتر از این خودمونو اذیت نکنیم..بعدشم بگومن کلی بهم پیشنهاد ازدواجشده قبول نکردم الانم یکنفر دیگهاومدهوخانوادم اصرار بهازدواج مندارم…واکنشش در برابر این سوال میتونهحس واقعی اونو بهشما نشون بدهاگه واقعا بخوادتون اقداممیکنه اگرنه رک میگه نمیخوام یا اینکه وقت کشی میکنه و زمان نامحدود میخواد که اینجوذب فقط خودتونو مسخره میکنید…
موفق باشید…امیدوارم بهترین تصمیمرو بگیرید
باسلام
من اصلاح میکنم دوستی ما ۱۳سال هست و من در ضمن دانشجو هستم سال دیگه فارغ التحصیل میشم استان همدان هستم .دوستان کسی همدانی هست باهم صحبت کنیم
سلام من همدان هستم
بعد ۱۳ سال خیلی مشکله و اگه بتونین اینکارو بکنین شاهکار کردین
چون همیشه عقل در برابر دل کم اورده
ألا یا أیها السّاقی! أدر کأساً وناوِلها! که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
سلام
من دانشجوی پزشکی هستم از خانواده خیلی مرفه که اصلا قصد ازدواج روندارم ..در دانشگاه یا بیرون دایم بهم کلی پیشنها داده میشه که خیلی هاش وسوسه برانگیزه اما من نمیخوام تسلیم بشم.من حدود یک سال پیش کسی رودوست داشتمو بدلیل یک سری مشکلات خودم ازش جدا شدم اما همچنان دوسش داشتم تا وقتی فهمیدم نامزد کرده..بعد از اونهمبه شدت احساس تنهایب کردم و از طرفی نمیتونستم به کسی اعتماد کنم تا این که با یکی از دوستان دوران کودکی که حدود یکسال بود با هم صحبت میکردیم و رابطه عادی داشتیم و ایشون به من علاقهمند بود روی خوش نشون دادم چون با خودمگفتم ورود به این رابطه باعث میشه گول کسی رونخورم از طرفی این رابطه برام جدی نبود و فقط میخواستم یک دوستیه طولانی باشه اما ظاهرا اون اینجوری نیست …روز به روز به من علاقه مند تر میشه برام همه کار میکنه حتی هر بهانه ای میارم که ازم زده بشه علی رغم میلش چون منو دوست داره باهاش کنار میاد…من میدونم هیچ وقت با اون ازدواج نخواهم کرد چون نه میخوامش و نه اینکه با معیار های من سازگاره …خسته شدم از بس کهمنم ادای ادم های عاشق رو براش دروردم…ولی اینو هم میدونم حس خدا ترسی و وجدانم به سبب اینکه نمیخوام دلش رو بشکونم منو تا ازدواج با اون ادم میبره…ی ازدواجی که سر انجامی نداره…نمیدونم چهجور خودمو از این شرایط خلاص کنم ..لطفا کمکم کنید
هیچ کسی صد در صد اون معیار های ما رو نداره
مواظب باشین فصل چیدن میوه زندگیتون زمستون نشه
که اگه بشه مجبورین به نصف معیاراتونم راضی بشین
سلامsmبزرگترین اشتباه تو زندگیت کردی هبچ وقت با احساس کسی بازی نکن.حالا که بازی کردی و نمیخوایش بهش بگو دوستش نداری و دوست نداری ادامه بدی بگو اشتباه کردم هر روزی از ازدواج اون پسر عقب میفته خدا تقاصش تو سر تو در میاره . موفق باشی
من نمیدونم اون پسرایی که عاشق میشن و دخترها دوسشون ندارنند و اون دخترای که عاشق میشن پسره دوستشون نداره از پشت چه کوه ی افتادن که خودشو واسه بی ارزشترین رابطه نگه میدارنند و اسمشو میذارنند عشق و توهین میکنند به عشق.
بدبختها و بیچارها عشق یه چیز دو طرفه هست اون میشه مقدس. این عشقهای یکی هستو یکی نیست عمر .جوانیت. فکرت. و بدبختیهای دیگه که واست میاره را به باد فنا میدی اینقدر بدم میاد از اونها ادمهای که دنبال دختری میگیرنند و دختر تو سرشون میزنه و اون دختری که دنبال پسری میگیره و پسره تو سرش میزنه و بعد که تو سر هم میزنند میگنند همیشه به یادش هستم درست اون بی وفایی کرد ولی من فراموشش نمیکنم چقدر این انسانها بدبختتند بخدا.
سلام
من ۱۸ سالمه حدود ۴ سال و نیم با پسری هستم و از همون اول متاسفانه باهاش رابطه داشتم… واقعا دوستم داره و واسه ازدواج منو میخواد. و من توی این مدت همش تحت تاثیر حرفای اون بودم و اختلاف همونو نادیده میگرفتم. ما از هیچ لحاظ با هم تناسب نداریم فقط همو دوست داریم. میخوام ازش جدا شم ولی میترسم مثل دفعه قبل با تهدید نگاهم داره. چ کار کنم ؟
رابطه ها نباید بیشتر از ۶ ماه بیشتر بشه
شما هم تکلیفتونو باهاش مشخص کنید
نمیشه تا اخر عمر اینجوری بگزره چون هر دو متضرر میشین.
ألا یا أیها السّاقی! أدر کأساً وناوِلها! که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
سلام
آقا سعید
آره واقعا مشکل هست ولی من ی اراده آهنین هم دارم که اگه خودم بخوام تو یک ساعت تمومش میکنم وناگفته نماند من از دل بستن به کسی میترسم و نمیدونم چطور دختر و پسرها دل می بندن و راستش این اقا هم چون اخلاقش کپی برابر با اصل خودم (خخخ)هست فکر کنم موندم باهاش وچون هیچوقت احساسی با من برخورد نکرده و بقول خودش که همیشه میگه دوست دارم تو هم پابه پای من قوی و محکم باشی درضمن من کارمند هم هستم و اون هم کارمند هست ولی کنار هم نیستیم ولی متاسفانه بعد سال۹۵خواستگارهای من زیاد شدن ولی نمیتونم کسی رو قبول کنم دل ببندم که حتی یکیشون ضعف خودش رو تو خودکشی نشون داد که من اصلا از مردهای ضعیف النفس خوشم نمیاد و هزاربار بهش گفته بودم برو با تموم خشونتم گفته بودم و دوسال پیش هم یکی دیگش خودشو در حین خود کشی خانوادش باخبر شده بودن بخدا خسته شدم نه زیبا هستم و نه بقول خودشون خوش اخلاق وفقط بخاطر نجابتم اومدن سراغم با علم اینکه میدونن من ۱۳سال با این اقا هستم و الان هم هستم
موندم چه کنم
ولی رها میشم ازاین زندگی
سلام اقا پسر فکر کنم تو برای رابطه خیلی به درد نمی خوری فک کنم دل خیلی از دخترارو شکستی … اگه رابطه بین پسر و دختر خوب باشه دوست داشته باشند تا اخر عمرشون باهم میمون
دقیقامشکل شما رو من دارم.ولی رابطه نداشتم باهاش
سلام نسترن خانوم . پسری که الان تهدیدت میکنه تو زندگی بدتر سرت میاره . یا استخاره بزن بدردت میخوره یا نه . ولی استخاره کسی واست بزنه که شرایطش داشته باشه. بعدش توکل که به خدا .من نمیدونم چطور انسانی هستی مذهبی یا مثل این دخترهای امروز هوایی . هر چه استخاره در اومد همونو انجام بده. من الان ۲۷ سالمه ۴ چهار سال بخاطر عشقم موندم و بدترین شرایط دارم که هیچ کدوم از این پیامهای که نظر دادن ندارنند و فقط تو باطلاق موندم عمرم رفت ولی استخاره زدم خوب اومده و موندم . بهترین شیوه تو این بدبختیها امید و توکل به خداست او انچه قران واست گفت انجام بده.ان شاالله موفق باشی. موفقترین انسانها کسانید در تصمیمشون قاطع باشند .
باسلام
دوست عزیزم من حتی بیش از ۲۰جلسه رفتم پیش مشاور که تکلیفم روشن بشه ولی متاسفانه تا اینکه مشخص شدم که ما به هم نمی خوریم از هم جدا شدیم ولی با فوت مامان من دوباره برگشت طرفم که بهش گفتم نیاز به ترحم ندارم ولی انگار که نه انگار همش میگه من از این شهر برم تو رو چکار کنم یک ساعت از این شهر خارج میشه کلی زنگ میزنه که من مشکلی پیش نیاد برام ولی منم واقعا خسته شدم سر نماز همش دعا میکنم تکلیفم روشن بشه تا میام تمومش کنم یا به مشکل برمیخوره یا من به مشکل بر میخورم حرفها ناتموم میمونه شما درست میگید من میدونم هیچ سرنوشتی با این ندارم فقط ی دوستی اجتماعی وعلاقه شدید دوستی که نسبت به هم داریم که حتی اگه به ازدواج هم ختم بشه چون من خودم مثل اون کاریم به مشکل برمی خوریم ولی در کل جداشدن سخته بدلیل اینکه هم اون و هم من به هم نیاز دازیم تا یکم از مشکلاتمون کاسته بشه خسته شدم از این زندگی با اینکه خواهرم وخانواده اون در جریان دوستی ما هستن و میدونن خطایی نمیکنم کاری بهم ندارن نا گفته نماند تو این مدت ۱۳سال بیش از ۵۰مورد خواستکار از همه قشر داشتم ولی همش شب خواستگاری تو اتاقم با ایشون صحبت می کردیم تلفنی و میخندیدیم به خواستگارای من وبه هر نحوی بود ردش می کردم خواستگارامو ولی بعد فوت مادرم خیلی تنها شدم لطفا دعاکنید وبیشتر راهنماییم کنید
باتشکرررررررررررررر
سلام
بنظر من خانم دانشجوی پزشکی شما سلب اعتماد شدین و به هرکسی نمیتونید اعتماد کنید حتی اگه هم اعتماد کنید با شک و تردید هس ولی به نظر من اینکه کسی بگه ازدواج نمیکنم ی حرف بی اساسه چون چه دختر چه پسر بالاخره ازدواج میکنن و اینکه شما تنها هستین هم دقیقا همین رو نشون میده که کسی باید تو زندگیتون بیاد که تنهایی واعتماد کامل شما رو بدست بیاره و اینکار جز اینکه خودتون ی کوچلو از عقایدتون بذارین کنار حل نمیشه باید رها بشین
به امید پیروزی
سلام من بایکی دوستم البته بزورمیخوام باهاش تموم کنم تهدیدم میکنه بنظرتون چیکارکنم؟خسته شدم دوسش ندارم اصلا
سلام آوا خانوم یه راه بهت میگم انجام بده نمیخوای انجام بدی بگی نه نمیشه به هر دلیلی فقط باید بسازی باهاش . اگر تونستی این کارو میگم انجام بدی راحتی اگر نه هم بگی نقطعه ضعف دارم دستش که بدبختی . به خانودت بگو به پدرت یا برادرت نترس ازشدن بگو اگر این کارو کردی فکر میکنی کوه پشتت کم نمیاری اگر نه که روز به روز اب میشی
نه آقا رضا هیچ چیزی برعلیه من نداره.من میخوام باهاش تموم کنم میگه میام دم خونتون ابروتو میبرم یا باهرکی ازدواج کنی زندگیتو جهنم میکنم اون روانیه جنون داره میترسم اینکارو کنه
دوستان من هم با یکی ۸ ماه بودم ،البته آشنامون بود و چن باری همدیگه رو می دیدیم و من نخواستم زیاد وابسته اش کنم من ۲۷ سالمه و اونم ۱۸ سالش بود.
دوستان گلم می خوام بگم دختری که دانشگاه نرفته شک نکنید نظرش در مورد شما پسرا عوض میشه و وقتی وارد دانشگاه میشه دنیاش دگرگون میشه و قطعا شما رو ول می کنه و اگه واقعا پاتون وایسته اون موقع یعنی واقعا دوستون داره.این قضیه واسه پسرا کمتر اتفاق می افته
اما می خوام بگم من حدود۳ هفته بدجور ناراحت بودم و شب رو روزم رو بهش فکر می کردم و با اینکه مادرش سیم کار تشو سوزونده بود و هی تماس می گرفتم فکر می کردم تماس می گیره الان ۳ ماه هس هیچ تماسی نگرفته و من هم فراموشش کردم
دوستان گلم شک نکنید این عشقتون عشق اول و آخر نخواهد بود و تلقین نکنین نمیتونین ولش کنین.سعی نکنین عشقتون رو فراموش کنین بزارین با از یاد بردنش ذهن ناخودآکاهتون اونو از ذهنتون پاک کنه
من یه چیزی رو میگم اگه انجام دادین قطعا عشقتون رو از یاد می بیرین و از شرش خلاص میشین اینکه این قضیه رو با دوستاتون بگین تا حلقه عاطفی داشته باشین و خودتون رو قانع کنین که واسه شما هیچ ارزشی نداشته
ضمنا تو ایران ازدواج بین خانواده هاس نه فقط دو زوج عاشق من توصیه می کنم این امر رو به خانواده واگذار کنین و انتخاب نهایی با خودتون باشه شما باید به یه عمر زندگی فکر کنین نه الانتون وگرنه انتخاب اشتباهی خواهین داشت…من الان فراموشش کردم به جرات میگم فراموشش کردن و واسم هیچ اهمیتی نداره
سلام من و…چندساله باهم حرف میزنیم خیلی وابسته شدم اون هم خیلی رفتاراش تغییر کرده مثلا توجهش به من بیشترشده اما هیچوقت دوستم نداره من وابسته شدم ونمی تونم بهش فکرنکنم وقتی جدا میشیم دعواتو خونه شروع میشه همه رو ناراحت میکنم همش دادمیکشممیخوام فراموشش کنم اما میگم شاید یک درصد بهم فکرکنه
من برای ازدواج میخامش اون برای رفاقت. خیلی به هم شبیهیم. خیلی همو دوست داریم. خیلی به هم وابسته ایم.
چرا نمیشه بعضی شرایط رو به سمت اتفاق های خوب عوض کرد؟ چرا اینقدر حرف از جداییه؟ چرا آدم ها اگه با هم خوشند شرایطو بهتر و بهتر نمی کنن؟ چی می خاییم از زندگی؟ مگه چن سال قراره زندگی کنیم؟؟؟
شما به فال قهوه اعتقاد دارین؟من ۴سال پیش فال گرفتم زنه گفت توزندگیت شکست میخوری طلاق میگیری مواظب خودت باش.استخاره کردم خوب دراومد گفت زندگی خوبی داری خوشبخت میشی.بنظرتون کدومو باور کنم؟کمکم کنید
این چرندیات چیه استخاره و فال قهوه خرافاته عزیز باور نکن . یک کمی با فیلتر شکن در اینترنت راجعبه خرافات تحقیق کن ببین مفزتو پقدر شستشو دادن.
میدونم اخه زنه هرچی گفت برام اتفاق افتاد میترسم اینم اتفاق بیفته برام
من سه ماهه با ی پسری ک دو سال ازم کوچیکه دوستیم اولاش محبت میکرد الان میگه بیام ببینم بیش از یک بار بهم زنگ زدی میدونم چیکارت کنم منم گفتم رابطه ما اصلا صحیح نیس تو لایق من نیستی و قط کردم کمکم کنید لطفا میخوام کات کنم ولی دل کندن سخته
سلام
مهسا جون بنظر من تا ادامه بیشتر از این پیدا نکرده کات کن چون هرچه پیش بری ممکنه وابستگی بیشتر بشه و به طبع جدایی سخت تر و به نظر من شماره رو بلاک کن رک حرفهاتو بزن از تهدید هم نترس چون پسر ها طبل تو خالی هستن تهدید هاشون و فقط میخوان یکی رو کنار خودشون داشته باشن تا به موقعیت خوب برسند و ازدواج با چنین ادم هایی هم یعنی با دست خودت زندگیتو جهنم کردن
سلام می خواستم بگم من یه چند ماهی میشه با یه دختر دوست شدم ولی این روزها دختره به من وابسته شده منم از وابستگی متنفرم لطفا کمکم کنید
منم دقیقا مثله تو هستم خیلی حس بدیه خیلی بده اگه دختره وابستت بشه و نتونی ازش جدا بشی😔
سلام
من تقریبا۸ماهه بای پسری اشناشدم و دوسم خیلی دوسش دارمااا ولی این بحث دوسی اینا برام خیلی بحث سنگین میاد مثلا خوشم کسی منو محدود کنه ولی ا ی جاییم خیلی دوسش دارم پسر هم خییییلی دوسم داره ها ولی میگم دیگ نمیتونم دوس بمونم
دوسه روزه ک بحث جدایی میکنم میزنه زیر گریه عین بچه 😢
درضم خونوادمم تو این بحثا یکم حساسن
برام گف تا شب تموم فکراتو بکن یا باهام بمون یاهم من ا این دنیا میرم😢😢خیلی حس بدیه تورو خدا کمکم کنین کلا مغزم هنگ کرده نمیتونم تصمیم بگیرم ،نمیتونم فک کنم،
سلام من دوماهه که باپسری دوست هستم قصدش ازدواج وخیلی هم جدی به نظرمیادامامن علاقه ای به ارتباط تلفنی ندارم یعنی ازدوستی پسرخوشم نمیاد یعنی احساس خوبی ندارم کلن(حتی اگر هم من به شخص تمایل داشته باشم ودوسش داشته باشم ) د درحال حاضراحساس میکنم بایدرودرسم تمرکزکنم امااون خیلی جدی تصمیمش برای ازدواج درصورتیکه اصلا شرایطشونداره من هم آمادگیشوندارم اصلا حتی نمیتوانم به ازدواج فکرکنم چون من ۱۷سالمه وبرای ازدواج خیلی موقعیت دارم ایشان خیلی پسرخوبیه اخلاقا چهره زیبایی هم داره آما چیزی که باعث میشه نتونم روش حساب باز کنم آین مسئله هست که ایشون ازنظرمالی خیلی ضعیفن وپشتوانه مالی ندارن سطح خانوادشم پائین ترازمن هست آون حتی دیپلم نداری وون خانواده من روی تحصیلات خیلی حساسن به خاطرم اقدام کرده برای ادامه تحصیل وشب و روز کامی کنه خیلی دوسم داره امامن خنثی هستم البته بی علاقه نیستم اما ازجهتی نگرانم واین حس خنثی به خاطرشرایطشه چون دلگرم نیستم اما خودش واقعا پسرخوبیه خلاصه این که مشکلم آینه که من بایدچیکارکنم این رابطروچون اون خیلی وابستم شده تروخدابگیدمن چیکارکنم دوس ندارم این رابطه هاراون اگه دوسم داره بیادخاستگاری به نظرشما بایدچیکار کنم اون منوبه خانوادش گفته که به من علاقه منده ومیخواد بیادخاستگاری تروخداکمکم کنیدنمیدونم واقعن چی درسته چی غلط بگیدمن چکار کنم
سلام دختری هستم ۲۰ساله که به مدت ۴سالو ۶ماه با کسی هستم.
ایشون ۲۴سالشه و دیپلم و من دانشجو هستم…از نظر شرایط با همه چی کنار اومدم،جوری بگم که تو این سالا با هم بزرگ شدیم،اولش علاقه از سمت ایشون بود اما بعدش انگار بالعکس شد،من شدت عشقم بیشتر و اون عادی تر،این همه سال با قرار نیومدنم کنار اومد البته میرفتم فقط در حد یه دیدار و تند تند برمیگشتم.خیلی تو این سالا آزارم میداد کاری نمیکردا فقط با حرفاش قلبمو میشکست،واسش میجنگیدم،گاهی خودمو گول میزنم میگم همه چی خوبه اما اینطور نیس،من دختر حساسیم و اون باید اینو درک میکرد،بارها خدافظی کردیم اما باز برگشتیم،همیشه بهم میگه فقط مرگ مارو جدا میکنه اما من واقعا تحمل این همه اذیتو ندارم،عاشق اونیه که ارامش بده نه اینکه اشک طرفشو در بیاره،نمیدونم چیکار کنم???من خیلی ترسیدم،از یه طرف یه تجربه ی تلخ خونوادگیم داشتم نمیتونم به هیچ مردی اعتماد کنم.امیدوارم بتونم تصمیم درستو بگیرم.دعاکنین برام
ساراجان منم عین توام عشقم همش اذیتم میکنه بارهاوباها ازش جداشدم واما باز بهم برگشتیم خیلی نابودم کرد و من تحمل کردم ازبس گریه میکنم چشام کم سوشده بخدا تواین دوسالی که محلش گذاشتم روزی سه چهار بار اشکمودرمیاره ایقدضعیف شدم که تا یچی میشه میزنم زیرگریه . کاش هیچوقت رابطه ای باش شروع نمی کردم دیگه خسته شدم خدابدادم برسه و فراموشش کنم
۱۹ سالمه و ۲ سال و ۳ ماهه با یکی به قصد ازدواج در اینده اشنا شدم…قصدم این بود یکی رو پیدا کنم واسه خودم بزرگش کنم با اون ملاکایی ک واسه زندگی در اینده مد نظرمه یکی ک واقعا پاک باشه و. . . حتی مامانشم در جریان قرار داره و…
حالا بعد این مدت…نمیدونم باید چیکار کنم ی سری مشکلات بینمون پیش اومده ی سری اختلافات ی سری چیزایی ک من نمیتونم باهاشون کنار بیام…طرف مقابل خسته شده از بس گفتم چیکار کنه چیکار نکنه و. . . میخواد اونجوری ک دلش میخواد زندگی کنه ن اونجوری ک دل من میخواد…
نمیدونم واقعا باید چیکار کنم درست چیه غلط چیه…
باسلام ۸ سال بودهمکلاسیم عاشقانه دنبالم میومدواهمیت بش نمیدادم تااینکه ۸بهمن ۹۳بوسیدم و من بااون بوس عاشقش شدم همه چی خوب بودوعاشقانه ازاینکه منوبدست آورده سجده شکر میکرد اما کم کم دیدم داره بداخلاق میشه فوشم میده کتکم میزنه گذشته مومیزنه توسرم تااینکه ۲ روز پیش دیگه خسته شدم گفتم از زندگیم برواونم رفت الانم خیلی دلم گرفته امامطمئنم بازم میادچون پیش اومده ک ۱ماهم ازم بیخبربودوبازاومدالتماس اما به خدااشتباه کردم محلش گذاشتم کاش هیچوقت بهش اهمیت نمیدادم کسیکه ازسال۸۷تا۹۳التماسم میکرد تابهم رسیدسرچندماه عوض شدودست روم بلندکردبنظرتون چرااینجورشد؟ثانیه آخری ک ازمحل کارم بیرونش کردم بهم گفت توتاقیامتم منو فراموش نمیکنی ورفت . کاش اینبار واقعا تموم شه دیگه بریدم از اینکه هروزدعواکنه بزنتم وفوشم بده
سلام
طناز جونم بنظر من این آقا پسر ی مشکل اساسی و یکسری عقده های روانی ومحدودیتی چه بین دوستاش چه بین خانواده داره که ترس داره از آن و نگران از دست دادن هس چون احتمالا در گذشته ی چیز خاصی از دست داده که الان حساس هست و می خواد بقول خودش به زور کاری رو انجام بده این ادم احتمالا باید شکاک بد بین باشه وثابت شخصیتی نداره و همه اینا ریشه در کودکی داره کسی که از الان که حتی نیمه راه هم نیس با شما این طور رفتار میکنه قطعا توی زندگی مشترک آرامش و آسایش از شما گرفته خواهد شد که هرروز هزار بار ارزوی مرگ خودتو میکنی و حتی مجبور به فرار ازش میشی بنظر من بهتره تا دیرتر از این نشده جدا بشی ازش و خانوادتو در جریان بذاری که اتفاقی برات نیفته یا اگه اگه دوستش داری ببرش پیش ی روانشاس به هرحال امیدوارم تصمیم درست بگیری که پشیمون نشی
موفق باشید
کاش می تونستم به همین راحتی ازش جداشم خودمم از خدامه جداشم امانمیشه وهی دنبالم میاد
کاش میشد دارو باشیم
نه زخم کاری نه نمک
قطره آبی باشیم
رو قلب خشک پر ترک
واسه عشق وعاشقی
تو سختیاش کم نزاریم
واسهد خودمون آدمی باشیم
نه آدمک……..
سلام این دوره زمونه خیلی از عشقا کثیف و کشکی شده قدیما نه موبایلی بود نه تلگرامی نه اینترنتونه خیلی چیزای دیگه . اما چقدر عشق دخترپسرا پاک و واقعی بود. اما الان چی؟؟ الانم فرقی نمیکنه بعضی وقتا دخترا میسوزن بعضی وقتا پسرا… چرا؟؟؟ چون هدفم و انگیزه اصلیمونو گم کردیم.
والا نمیدونم بخدا من تو دو راهی موندم از یه طرف دلم میخاد با یکی باشم عاشق هم بشیم همدم هم بشیم اما از طرف دیگه فکر جدایی همه ش آزارم میده خدایی من بیشتر فکر طرف مقابل هستم اینکه دختر مردمو وابسته کنم بعد جدا شم داغون بشه خودمم همینطور تا الان بالای ۲۰ مورد بوده دیگه خاسته رابطه شکل بگیره ولی من از عاقبت کار ترسیدم باز ول کردم آدم اولش میخنده خوشحال آخرش خراب و داغون من خودم یه بار عاشق شدم تو ۱۸ بیچاره شدم ۱ سال سختی کشیدم تا فراموش کردم اما وقتی فراموشم شد باز دوباره وسوسه میشم با یکی دوست بشم ۲ ساله مقاومت میکنم ولی تنهایی هم سخته خیلی سخته
اگه دنبال ناموس مردم باشیم در آینده برای خودمون تکرار خواهد شد.
سلام دختری هستم ۳۷ ساله به مدت یک سال با کسی رفاقت کردم . خوشبختانه و متاسفانه بدجور دل در گرو این پسر دادم و عاشقانه دوستش دارم ولی متاسفانه او دوست داشتن مرا اصلن درک نکرده و تمام هدفش فقط و فقط دوستی میباشد در حالی که من ببشتر از ی دوستی یعنی ازدواج به این مقوله نگاه میکنم ولی از جایی دیگر به خاطر علاقه زیادم چون دوست ندارم از دستش بدم و اگر حرفی غیر از دوستی بزنم بیشتر واهمه آنرا دارم از دستش بدم لطفا مرا راهنمایی کنید و اگر بخوام به خاطر شکست روحی خودم ازش جدا بشم چکار کنم؟؟؟؟
سلام
منم حالم بده
یه پسره ولم کرد رف با یکی دیگه
خاک توسرش
بهم گف خیلی گیر میدی
اعصابمو بهم ریختی
واقعا چطوری میشه از این جور پسرهای نمک نشناس جدا شد طوری که مسالی پیش نیاد و بشه طرفو قانع کرد . که ن سیخ بسوزه ن کباب . ترو خدا راهنمایی بدید
شاید تقصیر ما دختراست که ارزش خودمونو پایین میاریم و زیادی به اینا بها میدیم که آخرشم همین میشه .
خاهش میکنم کمکم کنید دوس پسرم شدیدا ب من علاقه داره ولی من ازش سرد شدم و دیگه نمیخامش ما ۲ سال باهم بودیم وقتی حرف از تموم کردن میزنم تهدید میکنه خودشو میکشه تاحالا ی بارم اینکارو کرده ک بخیر گذشت من واقن هیچ حسی بش ندارم ولی اون خیلی خودشو و کوچیک میکنه خستم کرده
من یکیو میخواستم بهش گفتم از دروغ بدم میاد ولی بهم دروغ گفته بود که کسی تو زندگیش نیست من خیلی دوسش داشتم بعداز یک ماه رم و سیم کارتشو گرفتم رفتم تو تلگرامش چک کردم دیدم با خیلی ها قبل من بوده اسمشم گذاشته بودن جنده بعد تو تلگرام عکس لختیش یعنی با سوتین و شرت انداخته بودو برام فرستادن و خودش میگه همشون دروغ میگن اینا همش شایعه است که برام درست کردن منم موندم چیکار کنم خواهشا راهنماییم کنید چطوری بفهمم این موضوع راسته یا دروغ؟؟؟
سلام دوس دخترم خیلی دوسم داره خیلی خیلی خیلی بهشم باور دارم ومیخواد با همدیگه ازدواج کنیم اما من میترسم که در اینده زندگی خوبی نداشته باشیم و میخوام ازش جدا بشم اما دلم نمیاد خیلی دختر خوبیه اگه ازش جدا بشم صدمه بزرگی میبینه و نمیخوام ناراحتش کنم چه جوری میتونم ازش جدا بشم بدون این که نارحت بشه یعنی کاری کنم که اونم به خواد بهم بزنیم اما ناراحت نشه از اون دختر هاست که اگه ازش جدا بشم خودشو میکشه منمم دلم نمیاد عذاب وجدان میگیرم چیکااااااار کنمم
سنمونم خیلی کمه…
۲۱ سالمه با یه پسره ۲۲ ساله دوست شدم خیلی دوسش دارم هشت ماه باهم دوستیم اوایل خیلی خوب بودیم اما یهو همه چی عوض شد رفتاراش تغییر کرد کم تر پیام میداد دیگه قرار نذاشت که همو ببینیم همش میگفت حالش خوب نیس افسردس منم کنار اومدم اما دیدم هیجی درست نمیشه ازش خدافظی کردم اما اون هیجی نگفت و خدافظی نکرد یک ماه گذشت یهو دیدم یه شعر عاشقانه داد نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت جون میدونستم هیچی مثله قبل نمیشه یکم پیام دادیم بعدش گفتم چرا ازم خدافظی نمیکنی گفت نمیخواد که دوست دخترش باشم میخواد که دوستش باشم من واقعا نمیفهمم چشه حس میکنم نباشه ارامشم بیشتره تا اینکه باشه و بهم کم محلی کنه ازش خواستم واسه اخرین بار قرار بذاره اما انگار ازم فرار میکنه خیلی درک کردنش سخته واسم از یه طرفم دوسش دارم
دوست داشتن پسرا بزرگترین اشتباه دختراست چون پسرا احساس ندارن و فقط یه آدم آهنی هستن آدم شوهرشم نباید دوست داشته باشه مردها بیرحمترین و بی احساسترین موجودات روی زمینن
سلام بچه ها من طنازم یادتونه بهتون گفته بودم با یه پسری دوسال دوستم که ۸ سال یطرفه عاشقم بود و دنبالم اومد تا عاشقم کرد ؟ حالا ۲۰روزه سر یه دعوا ازم جداشده هرچقدهم دوستاشو میفرستم برا آستی میگه دیگه نمیخوامت برو باورم نمیشه کسیکه اینهمه سال عاشقم بود حالا با دوسال دوستی و برقراری رابطه ازم خسته شده و جداشده دارم میمیرم چقد اشتباه کردم که بهش اعتماد کردم
هیچ پسری عاشق نیست بعد یمدت که از دختر سواستفاده کرد میره و دختر رو با هزاران امید تنها میزاره و میره گناه دخترا عاشقیه ؟ منکه خیلی دوسشداشتم ؟ میگه اومده بودم انتقام اون ۸ سالو بگیرم حالام انتقاممو گرفتم تموم
سلام سه ماهه با یه پسری اشنا شدم که از قضا اشنای دورمون از اب دراومد. نمیدونم چی شد یهو دلش لرزیدو خیلی احساساتی شده الان بگم بمیر میمیره اما من یه حس معمولی و دوست داشتن یا عادت دارم بهش. از یه سری خوصوصیاتش خوشم نمیاد و مهمتر از همه شرایط مالی افتضاح پایینی داره که باعث میشه حتی بیرون رفتن برامون سخت بشه من واقعا دلم میخواد تموم کنم باهاش هر بلایی بگید سرش اوردم که ازم خسته بشه اما حرفش یه کلامه اینکه عاشققت شدم ازت دست نمیکشم و میگه هرکاری میکنم کنارم بمونی و همش بهم محبت میکنه تو بدترین دعواهایی که باهاش افتادم بازم حرفش یه کلامه تو خانومه منی من دوست دارم و سکوت میکنم. من تو خانواده ی متعصبی هستم میترسم بهش بگم کات کنیمو بیاد پیش خانوادم چون زیادی احساساتیه نمیدونم چطور ازش دور شم واقعا شب و روز ندارم یه بار گفتم بیا دو روز پی ام ندیم اخه خیلی بحث داشتیم به هیچ عنوان قبول نکرد گفت هرچی میخوای بهم بگو اما یه ثانیه نگو میرم چون میمیرم بدون حضورت. خیلی کمبود محبت داشت من یکم محبت کردم اینجوری شده واقعا نمیدونم چیکار کنم اصلا دلم نمیخواد ادامه بدم باهاشیکی راهنماییم کنه
سلام منم مثل بقیه دخترا گول خوردم ۳ سال با یه پسری دوست بودم اولش می گفت ازدواج همه کار برام می کرد عاشقم بود عاشقش شدم بی پول بود ولی من قبولش داشتم از ۶ ۷ ماه پیش کمرنگ شد ولی بازم هی می گفت عاشقتم می گفت دنبال یه راهم پولدار شم . راهشو پیدا کرد
فهمیدم رفته سراغ یه دختر پولدار باهاش ازدواج کنه فردا عقدشونه . خیلی قشنگه من همه چیمو پاش دادم . ولی اون به این راحتی رفته سراغ پول. منم ول نمی کنه می گه من عشقشم می گه ۲ سال دیگه پولدار می شم بعد با هم ازدواج می کنیم!!!
آخه شما پسرا چرا آنقدر پرویین! من همین الانم خواستگار دارم
ولی نمی تونم اینو ول کنم بد جوری عاشقش شدم اونم نمی تونه خدا کنه عاقل شم
….
خسته شدم بای نفر دوست شدم همسن خودمه یکسالیه ک باهاشم اوایل عاشقونع دنبال من بود خیلیم دوستم داره اما بخاطر خانوادش ک خیلی مذهبیت نمیتونه بهم زیاد ابراز احساسات کنه اوایل همش با من بیرون بود الان حتی بهم نمیکع میای بیرون؟
تا هم ک حرف میزنم خانواده خانواده میکنه
نمیهوامش اما بخاطر وابستگیم و ترس از جدایی دارم اذیت میشم کاش بمیرم
سلام دوستان. من ۳۰ سالمه و از ۷ ساله پیش با یه دختر خانم بودم. و اون هم الان ۲۵ سالست.
همه زندگیم بود. درسته دعوا زیاد داشتیم ، اما همیشه قهر ما به ۴۸ ساعت نمیکشید که دباره آشتی میکردیم.
الان که این رو مینویسم ۶ هفته است که رفته.سر بی اهمیترین چیز هایی که فکرش رو میکنید و خیلی راحت چشماش رو رو همه چیز بست. اونم دقیقا وقتی که قرار بود برم خواستگاری. ۳ بار رفتم سراغش که باز با هم باشیم. هر سه بار نشد و هر دفه بدتر از قبل باهام رفتار کرد تا این سری آخر که عملا هر چی از دهنش در اومد بارم کرد!
این خانم همون دختری بود که اگه دعوا مون میشد تا صبح خوابش نمیبرد.
حدسم اینه کسی تو زندگیش اومده و داره با اون از من میکنه. در جواب همه توهین هاش خیلی خوب و شیک ازش برای بار آخر خداحافظی کردم و براش آرزوی خوشبختی کردم. البته اون جوابی نداد و رفت.
خیلی سخته خودتون میدونید. اما اگه به موقعیت من نرسیدید لطفا شما مثل من خودتون رو حقیر نکنید. کسی که از شما یک بار بکنه بازم میتونه پس چه ارزشی داره با کسی باشی که هر لحظه از رفتنش نگرانی؟ الان با خودم دو به شکم که این همه یادگاری رو چیکار کنم!!؟ دلم نمیاد پس بفرستم چون میدونم میندازه دور.
اما یه درسی گرفتم ، زندگی انقدر قشنگ هستش که با عشق نخوای گند بزنی توش.
برام دعا کنید. ممنونم
سلام فرید ، عشق منم اسمش فرید بود بعد ۸ سال ک منم بش دل دادم حالا بهانه میاره و تنهام گذاشته الان ۱ ماه و۱۶ روزه جداشدیم البته اون خواست که جداشیم وگرنه منکه با تمام بدی هاش عاشقشم و بهش وابستم خودمم میدونم اشتباه کردم و نباید برم دنبالش اما دل لامسبم پیشش گیره خیلی دوسش دارم . کاش بمیرم راحت شم همه احسام به پاش ریختم دیگه احساسی برام نمونده
سلام تناز .
خیلی متاسفم که چنین اتفاقی برای تو هم افتاده. میفهمم که دله و نمیشه کاریش کرد، اما قبول واقعیت و این که خودت رو جایگزین اون شخص بکنی تو دلت و فکرت خیلی مهمه . با همین تکنیک الان من دارم ٩ هفته ای که رابطم تموم شده رو پشت سر میذارم. و میتونم بهت بگم شاید بعضی وقت ها فکرم بره سر وقتش ، اما تونستم که اولویت زندگیم رو از اون آدم بر دارم و رو کار و زندگی شخصیم بذارم.
اولاش حتی اعتماد به نفسم رو هم از دست داده بودم. انگار که یه آدمه نصفه هستم. اما الان دارم میبینم که اصلا نیازی به اون شخص ندارم. شاید برات و دوستان دیگه سخت باشه، اما باید دکمه احساستون رو خاموش کنید. از هر ١٠٠ باری که فکرت میره سمت فرید، باید به ٩٨ تاش بگی بسه. نمیخوام بهش فکر کنم. میخوام تو الان زندگی کنم، خوب ببینم چه کارهایی دارم…. و ناخداگاه دیگه فکرت رفته به یه سمت دیگه.
من میدونم تو هم میتونی این روزهای سخت رو پشت سر بگذاری و دلت رو در آینده به آدمی بدی که لیاقت تو و احساسات رو داشته باشه.
خواهش میکنم کمکم کنید
کامنتای شکا عزیزانو خوندم یکم آرووم شدم خعلی داغونم
من دختری ۲۱ ساله هستم ۳سال به یه پسر۲۲ساله تو فضای مجازی آشناشدم مارابطمون خیلی خوب بود خیلی همو دوست داشتیمو خیلی رابطمون گرم بود تا ۲ماه پیش رابطمون سردترمیشد میگفت مشکل دارم اعصاب ندارم یک روز من اینستا نصب کردم بهش گفتم آیدیشوبده تا فالوش کنم گفت پیجمو فروختم منم برایاطمینان پیج فیک زدمو رفتم دیدم دروغ گفته پیج دسته خودشه هیچی بهش نگفتم بعد چندروز دعوامون شد گفت برو خودتو قاطی مشکلات من نکن من چون خیلی دوسش داشتم نرفتم تا اینکه دیدم زیرپستاش یه دختری کامنتای لاو میزاره وقتی دخترو فالو کردم دیدم واسش پست گذاشته وقتی بهش گفتم انکار نکرد گفت این خیانت احساسی نیست قضیه ناموسیه من باید باهاش باشم وگرنه خیلی بد میشه بیا باهم دوست باشیم من نمیخوام نفردوم باشی یه مدت گذشت تا امروز که من دیگه کات کردم ولی هنوز دوسش دارم بنظرتون بهم دروغ گفته واقعا خیانت بوده کمکم کنید چیکارکنم دلم خیلی آشوبه
سلام عزیزم .شک نکن بهت دروغ گفته چون پسرا عادت دارن وقتی گیرمیوفتنو راهی براشون نمیمونه خودشونو میزنن به بدبختیو مشکلاتو .. درواقع میخواست باورکنی اون بی تقصیره.ازطریفیم این چه قضیه ناموسیی بوده که دختره اومده واسش کامنت قلبم گذاشته اصولا این چیزا توخانوادهای تعصبی پیش میاد و مشخصه بهتون دروغ گفته. ازاین چیزا تو مجازیزیاد اتفاق میوفته. بهرحال تو کار درستیو کردیو واقعا شجاعتت قابل تحسینه واقعا شجاعت میخواد که رابطه ای عمیقو احساسیو که خودت ساختی عشقتو پاش ریختی بادستای خودت نابود کنی.واقعا بین حرف عقل و قلب فاصله ای بسیار طولانی وجود داره
برات ارزوی سلامتی میکنم و اینکه ازاین تجربه تلخ به خوبی استفاده کنی باقدرت و گام های محکم به سمت روشنیه زندگیت بری
عزیزم سعی کن تودفضای مجازی کسیو واس دوستی انتخاب نکنی تا یه مدتی باطرف مقابل ارتباط دارن بعدیه مدت که خسته شدن ازاون طرف دروغ میگن و بهونه های الکی میارن تاازدستش خلاص شن وکات کنن
نظریات همه عزیزان جالب و بااهمیت بود.ولی باید در همه زمینها دقت داشت.
همیشه نه مردا و نه خانمها بد و غیرقابل تحمل هستن.این نوع رابطه بین دونفره که به بدی کشیده خواهد شد.پس باید در نوع رابطه دقت کرد.آیا رابطه درحد ازدواج است یا درحد درد و دل یا متاسفانه رابطه جنسی!که خطرناکترینش رابطه جنسیه.
نمیدونم چرا اینجا دارم اینارو میگم شاید برای اینکه دلم پره و بغض تو گلومه و کسی نیست که باهاش حرف بزنم. من ۱ سال با یه نفر بودم که تمام زندگیم بود. حاضر بودم همه کار براش بکنم احساس میکردم اگه دنیارم بهم بدن باز نمیخوام از دستش بدم. ما هر روز همو میدیدیم. مشکل اینجا بود اونقدری که من بهش وابستگی و عشق داشتم اون نداشت. هر کاری کردم برای خوشحالیش بدون منت چون خودم چند برابر بیشتر ذوق میکردم. اما خوب محبت زیادی باعث میشه ادم از چشم بیوفته و یک روز گفت از رابطه با من خسته شده. اشکال من اینه که خیلی وابسته و احساساتی هستم . شبا با بغض میخوابم روزا مثل جنازه ام فقط دارم نفس میکشم. حالم جوریه که ارزو میکنم حتی واسه دشمنمم اتفاق نیوفته! فقط از خدا میخوام بهم قدرت بده که فراموش کنم و دیگه هرگز به کسی دل نبندم.
سلام سپهر
من حالتو خوب می فهمم ولی باید منطقی فکر کنی و با عقلت بری جلو (از محبت زیادی نادان خیال بد کند) بنظر من به ی مشاور مراجعه کن خودت رو تنها نکن تو جمع باش کتاب بخون موسیقی گوش بده با دوستات برو بیرون اصلا برو ی مسافرت بهر حال اتفاقی هس که افتاده و دوباره برگشتن شما طرف اون یعنی غرور و شخصیت خودتو له کردن و برگشتن اون طرف شما یعنی رفته خوشی هاشو کرده آخر سر هم کسی محلش نذاشته برگشته و این برگشتن اصلا برای شما خوب نیس پس بهتره منطقی باشی دیوار احترام اگه شکسته شد دیگه ارزشی نداره
موفق باشید
با سلام
لط
۱۶سالمهو مدتیه با یه پسر ۱۸ساله دوست شدم طرف خیلی دوستم داره حتی با اینکه اوایل با سردی باهاش رفتار کردم اون چند ماه پام صبر کرد الان سه ماهه باهم چت میکنیم بار اولشه که با کسیه پسر خوبیه و درباره ایندهو ازدواج حرف میزنه ولی مشکل اونجاس که من دوستش دارم اما عشق نه نمیتونم بهش بگم بیا کات کنیم چون تو این مدت تظاهر کردم نمیخوام دلشو بشکنم فکرمو درگیر کردهو باعت ناراحتیم شده نمیدونم باید چیکار کنم چجوری تموم کنم لطفا راهنماییم کنید
باسلام من یه پسره ۱۸ساله هستم که سه سال با دخدری دوست بودم اوایل خیلی خب بودولی کم کم اذیتم میکرد گیرمیداد وشکاک بود وتهمت میزد …خب منم واقن دوسش داشم اونم هم همینطور ولی حالا بهش حسی ندارم و برای اون اذیتهایی ک کرده ازش جداشدم و فقط برای انتقام اینکاروکردم ولی اون بهم وابسته شده الان خوشحالم که غرورم سرجاشه و ازیه طرف ناراحتم چون دل یه دخدرو شکستم ولی به هرحال من از انتقام خوشم میاد..
خلاصه بگم من یه دخدری رو دوس داشم اون عاشقم بود ولی چون خیلی گیرمیدادومشکوک بود جداشدم و کلا از انقام گرفتن و اذیت کردن دخدرا خوشم میاد و گریه وزاری های یه دخدر اصلن برام اهمیتی نداره..وسلام
۶ ماهه باهمیم.خیلی پسر خوبیه واقعا درکش بالاست و خوش اخلاق و مهربونه…ولی یه مشکلاتی تو خانوادشون هست که مطمئنم اگه یه روز بیاد خاستگاری خانوادم مخصوصاااااااااااااااا برادرام اصلا رضایت نمیدن چون روم خیلی حساسن.و این موضوع باعث میشه هردومون نابود شیم.واقعا نمیدونم چیکار کنم..خودش اونموقع که از مشکلاتش میگفت گفت بیا جداشیم ولی من گفتم نه. بعد از یه مدت فهمیدم فقط همین نبوده و مشکلات دیگه ای هم هست..خیلی دلم میخواد یکی راهنماییم کنه ولی ازونجایی که شهرمون کوچیکه اگه پیش یه مشاور برم قطعا تابلو میشه..دوستش دارم ولی عقلم بهم میگه هرچه زودتر جداشیم. هروز و شب دارم به این فکر میکنم که چجوری بهش بگم تا دلش نشکنه و قبول کنه.واقعا خسته شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من با عشقم کات کردم این راها هم جواب نمیده شبو روز دارم گریه میکنم و پشیمونم .اونو هر روز میبینم غم دلم تازه تر میشه زندگیک رییخته بهم همه فهمیدن ک من با یکی کات کردم کمکم کنید دوباره باهاش دوست شم پای همه چیشم وایمیستم.
من دارم دق میکنم.الهی بمیرم واسه گریه هاش.بخدا دیوونش دارم میشم.اونم واقعا عاشقمه.ولی ما به هم نمیرسیم.. خدایا باورم نمیشه من باش کات کردم.گلوم درد گرفته از غصه.من کات کردم چون ازش بزرگترم.چون خونواده ها مخالف بودن.چون درک نمیکردیم همو.چون تموم رابطمون بحث بودو دعوا.چون منطق لعنتیم نذاشت ادامه بدم.ولی بیشتر از هرکسی دوسش دارم.بخدا دوسش دارم.وای خدا.. چقد سخته دلبستگیو وابستگی ای که تهش هیچی نیست.بچه ها تروخدا وقتی میدونین نمیشه کشش ندین.بخاطر جفتتون..
چقد حرف زدم! عصبی ام..
سلام من یک سال هست با پسری دوست هستم من متحل هستم بخاطریکه بچه دار نمیشم شوهرم همش میگفت زن میگیریم منم ازش سیر شدم خیلی این پسرو دوست دارم میخواد باهام ازدواج کنه ولی نمیدونم اینده چه پیش میاد نمیتونم ازش جدا شم خیلی کوشش کردم ولی نتونستم اونم به ظاهر خیلی دوستم داره.یک راهی نشونم بدین خواهش میکنم
سلام
یکی از دوستام با اینکه شوهر داشت یکسالو نیم با یه پسری دوست بود و باش همه جوره رابطه داشت…
چون شوهرش بهش اهمیت نمیداد.حتی چندبارم مچ شوهرشو گرفته بود.رسما شوهرش بش گفته بود دلم واست سوخته که گرفتمت! پسره بش گفته بود جدا شدی میام خواستگاریت.الان طلاق گرفته.پسره ام باش کات کرده.به همین راحتی…
به نظر من زندگیتو بچسبو واسه مشکلتون دنبال درمان باشین.الان واسه ناباروری هزارتا راه حل هست.
به امید اون جدا نشو.. اوناام که تعهد دارن وفادار نمیمونن.چه برسه به اینکه تعهدی ام نداره.
اگه جدی جدی بخوای جدا شی از دوست پسرت میتونی..
باید اصصصصلا جوابشو ندی. مگه اینکه خونتونو بلد باشه و بخواد تهدیدت کنه:/
امروز باهم کات کردیم…
تموم
متنفرم از رابطه قبل ازدواج ،، اسما به بهانه آشنایی میان جلو.. آخرش چیزی که حرف اول و آخرو میزنه براشون نیازشونه …
با همه چیزش ساختم … هیچوقت هیچ توقعی ازش نداشتم … مشکلات زندگیشو به روش نیاووردم
ولی آخرش
ا رفتت…. راحت… فقط چون نمیخواستم نیازشو رفع کنم… همین
مزخرف ترین چیز آشنایی قبل ازدواجه… مزخخخخخخخخخخخخخخخخخرف
حالم به هم میخوره از دوست دارمای الکی که سر یه ثانبه حرفشونو عوض میکنن
تو رو خدا اگه هنوز بعضی چیزا براتون مهمه… سراغ اینجور رابطه ها نرین
چون گند میزنن به احساسات پاکتون…
دلنوشته ای از یک خسته
دردناک ترین چیز درمورد آدم قدر نشناس این که آدم با یادآوری اونروزا از خودش بیشتر بدش میاد تا اون…………
و این بدترین حسه
من عاشق کسی شدم که تازه فهمیدم براش بی ارزشم و هیچ احترامی برام نمیزاره ماباهم همکار بودیم من رفتم بخاطره اون اون باکسی دعواکرد من پشتش رو گرفتم بعد اون عوضی پشتمون بد گفت مجبور شدم برم ازون کار و ازش جدا شم بعداز ۴ماه برگشتم پیشش ولی اون دیگه بامن اصلا حرف نمیزنه خودش با بقیه میخنده و میگه ولی بامن یه لبخند هم نمیزنه واقعا برام سخته وقتی اینا رو هم میگم دستام میلرزه برای همین تازه فهمیدیم براش بی ارزش بودم اون منو فراموش کرده من هرکاری کردم نتونستم فراموشش کنم چون زوز و شب پیشمه لطفا کمکم کنید پمون
سلامیکی کمکم کنه من عاشق پسری شدم که پنج سال باهمیم ولی انظر خانواده توسطح پایینی هستنداما پسره خودش هیچ مشکلی نداره حس میکنم خانوادم راضی نمیشن با این وصلت ایا از این پسرجدابشم یانه؟ b
ooowah baade 5 sal umadi migi? alan dge bash cut koni mipoki 😀 vali behtare ke cut koni.kheyliiiii moheme khunevadeha be ham bokhoran.hata age pesar bala tar bashe behtar az ine ke dokhtar bala tar bashe. kheyili sakhte cut koni.khoda komaket kone ishala
سلام من ۱۴ سالمه..نزدیک یه ساله با ی پسر دوستم که همشهریم نیست..تو مجازی باهاش دوست شدم..تلفنی هم خیلی صحبت کردیم..چن بار خواستیم همو ببینیم نشده..مامانمم مخالفه با این موضوع ولی من خیلی دوسش دارم و نمیتونم ازش دل بکنم..ولی میخوام خودمو راحت کنم و تو این سن به بچگیم ادامه بدم..بنظرتون چیکار کنم..چون خیلی بهم وابسته ایم اصلا نمیشههههه😭😭
کامنت ها رو ک خوندم واقعا از بی رحمی دنیا به شدت ناراحت شدم…اینکه چرا باید احساسات نابود بشن و یا چرا باید منطق و احساس مقابل هم قرار بگیرند…چرا انقدر نامردی زیاده……
داستان من با همه تون فرق داره.
من ی دختر ۲۰ ساله هستم ک تا قبل دانشگاه با پسری رابطه ی خیلی نزدیک نداشتم…دورادور میتونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم، اما مطلقا چیزی به اسم دوست پسر نداشتم و واقعا نیازی هم بهش نداشتم.
سال دوم بود ک با یکی برای ی پروژه کاری همگروه شدم…پسر خیلی خوب و مودبی بود و البته من هم آدم رک و صمیمی ای هستم و خوشحال بودم ک اونم همینطوره. همه چیزمون مثل هم بود….کارمون تو دوهفته تموم شد انقدر با هم هماهنگ بودیم و حرف هم رو میفهمیدیم….
از اونجایی ک هم دانشگاهی بودیم دورادور همدیگه رو میدیدیم و واقعا با هم مشکلی نداشتیم. ی مدت طولانی باهم حرف نزدیم (حدودا ی ماه) و بعد دوباره تصمیم گرفتیم ی کار جدید رو با هم شروع کنیم. انقدر به هم نزدیک بودیم ک وقتی دوست دختر گرفت اولین نفری ک بهش گفت من بودم. منم هیچ وقت به چشم رابطه ی شخصی باهاش چیزی رو شروع نکردم و همین ک دوست بودیم برام کافی بود. به خصوص ک ارتباطمون محدود بود به هفته ای یساعت حضوری و شبی چند تا پیام . و اینکه ازدواج آخرین الویت تو زندگیم بود هرچند اگر قرار بود چیزی اتفاق بیفته ترجیح میدادم با اون باشه.
ی دوره ای به شدت به هم نزدیک شدیم، یا لااقل من خیلی حس نزدیکی بهش میکردم…. بیشتر از قبل با هم حرف میزدیم ک مربوط به کار و عقایدمون و آینده مون بود، و سر مسائل کاری بیشتر بحث مون میشد، به شدت هم حساس شده بودم ک مبادا از من ناراحت نشه چون واقعا مثل ی دوست از ته قلبم شادیش برام مهم بود هرچند جلو خودش زیاد نشون نمیدادم ک پررو نشه و مشکلی بابت رابطه ای ک با دوست دخترش داره به وجود نیاد.
تو یکی از همین بحث ها، بهم گفت ک با من بیشتر از بقیه بحثش میشه و تاحالا زیادی جوابمو داده. منم واقعا شوکه شدم. نمیفهمیدم منظورش چیه. ما همیشه دوست بودیم و اصلا دعوای جدی نکردیم. بیشتر همکار بودیم. غرورم بهم اجازه نداد ک اگر مشکل از من بوده معذرت خواهی کنم، و علاقه ام مانع این شد ک همون جا تمومش کنم. تنها حرفی ک بهش زدم اینه ک نمیتونم همیشه ی آدم کاملا منطقی باشم، و دلم برای اون دوستی قدیمی تنگ شده. از اون موقع دیگه باهم حرف نزدیم و این برای من سخته. چندوقت به شدت گوشه گیر شدم و حتی بعضی وقتا پشیمون ک چرا ی جواب دندون شکن ندادم…. یجور تو برزخ گیر افتادم.
توصیه ای ک دارم برای بقیه اینه ک هرچقدرم ک سخت باشه، تکلیفتونو همون اول معلوم کنین. اینکه ادامه ی دوستی رو ب تصمیم طرف مقابل بذارین، به میزان زیادی از حس وزندگی تون کم میکنه . و سعی کنین ک رابطه تون رو خیلی احساسی نکنین. اشتباهی ک من کردم.
ممنون ک حرفامو خوندین. امیدوارم ی بار زیادی رو از دوشم برداره.
سلام ن ک
من تقریبا شبیه شماهستم ولی با این تفاوت که ما زجر هم نمیدیم و هروقت هم خواستیم ی مدت دور میشیم دوباره برمیگردیم بهم ولی ی دوست کاملا اجتماعی و بدون فکر به ازدواج کردن با هم هر دو کارمند ولی دوتا کار متفاوت داریم تقریبا هفته ی یکساعت شب تو خیابون میچرخیم بعدشم نخود نخود هرکه رود خانه خود ولی این دوستی ما مربوط به ۱۰سال می باشد که همیشه از هر لحاظ به هم کمک میکنیم در کل سنگ صبور هم هستم بهرحال اون ی پسر فوق العاده متین موب باوقار قابل اعتماد وکاری هست بدون هیچ نیت سوئی و درقبالش منم همینطورم واسه همین هم هیچوقت به هم ابراز احساسات نکردیم که مطمنا هم اگه روزی بخوایم اینکارو کنیم از هم خجالت میکشیم خخخ
سلام مشکل منم تقریبا مثل شماس…دوساله با یه نفرم ک اون از من شناخت کامل داره و از اول قرارش ازدواج بود ولی هردفعه یه بهونه جور میکرد و غقب مینداخت . من چن بار مچشو گرفتم باورتون نمیشه ولی اینهمه ک ادعای عشق و عاشقی میکرد ولی اسم و رسمش بهم دروغ گفته کاش فقط همین بود به دروغ عادت کرده روزانه چن بار سوتی میده و وقتی بهش میگم یه جوری خودش باز با دروغ قانع میکنه.کاری باهام کرده که به هیچکس اعتماد ندارم هرچی هم حرف میزنه باور نمیکنم هر چند راست باشه. چن بار کات اساسی کردم ولی ول کنم نیست هر روز زنگ پیام میا دم درمون ولی اینقد بهم دروغ گفته ک نمیتونم باهاش باشم بهش اعتماد ندارم.اون عاشقمه منم عاشقش شدم ولی نمیتونم دیگه.تهدیدم میکنه میگه ابروت میبرم حالتو میگیرم خیلی کله شقه منم ازش میترسم.یه بار ک کات کردم با اصرار خودش وخانوادش برگشتم باهاش ولی باز شروع کرد اصلا ثبات اخلاقی نداره میره پیرینت خطمو میگیره هر کاری ک از دستش بر بیا میکنه. واقعا نمیدونم چیکار کنم بهش گفتم اگه منا واسه ازدواج میخای پس برو با خونوادم حرف بزن میگه باشه دودقیقه بعدش پیام میده ک تو منا نمیخای من بیام میگی نه پس من حالتو میگیرم عکست پخش میکنم و…..
من میدونم ک اگه این ازدواج سر بگیره به یه هفته نمیکشه جدا میشیم.
دوستان عزیزم خاهش میکنم کمکم کنین چیکار کنم؟؟؟ تو شرایط بدی هستم هر جا میرم پشت سرم میا محل کارم خونه و…
دیونم کرده ده کیلو کم کردم همش استرس دارم کابوس میبینم ارامش ندارم باهاش یکم ک حرف میزنم دعوامون میشه .نمیدونم چرا خودش این چیزا را نمیفهمه اصرار داره من مال خودش بشم…
شما بهم بگین چیکار کنم ک ولم کنه بره سراغ زندگیش دست از سرم برداره؟؟؟
سلام فوق العاده بود توصیه میکنم مطالب دکترمیر با عنوان عشق از دروغ تا واقعیت را هم مطالعه کنید بینهایت برای من مفید بود و مثل یک معجزه زندگی منو نجات داد باتشکر فراوان
ندا جان مطالبشونو از کجا گیر بیاریم ؟
کتاب داره ؟
سلام مریم جان این پسر دروغ گوییه و اصلا تو فکر ازدواج نیست اگه بود تاحالا میومد خواستگاری منم یکی رو بعد از ۸ سال آدم حساب کردم عاشقش شدم اما هر بار که میگفتم کی میای خواستگاری میگفت بابام نمیاد مامانم نمیاد تا آخرش جداشدم الان هم جداهستم یکم اذیتم میشم اما خب مرگ یبار شیون هم یبار ، الان ن گریه می کنم نه چیزی هر وقتم حالم بد میشه خودموسرگرم میکنم و به خداپناه میبرم توهم مطمئن باش اگه بخوادت میاد خواستگاری اگر نخوادت تا ابد هی بازیت میده نترس به خانوادت بگو مزاحمت میشه و با یه ترفندی عکسهایی که دستش داری وپاک کن خودتو نجات بده
بیخودی سعی نکنید ازش جدا بشین چون نمیشه😧
من خودم امتحان کردم ولی نشد.
خیلی همو دوست داریم بعد عید میاد خواستگاری☺
نمیدونم چرا منو انقدر دویتم داره🐥👶
سلام من۲۲سالمه و با یک دختر ۱۶ساله نامزد کردم چند روز بعد از نامزدیم متوجه شدم که منو دوس نداره و چند بار بهم خیانت کرد الان قول داده که دیگه تکرار نکنه اما من دیگه بهش اعتماد ندارم باید تموم کنم یا ازدواج کنم😔
من سه ماهی بود با یک دختری آشنا شدم ما این سه ماه تقریبا صبح تا شبش یک جورایی باهم میگذروندیم چون صبحها که همکار بودیم بعد از کار هم دو ساعتی باهم بودیم روزهای تعطیل که کلا باهم بودیم برای همین وحشتناک من وابستش شده بودم اون هم همینو میگفت ولی من شک داشتم شاید هم راست میگفت نمیدونم چون من کلا آدم شکاکی هستم تا اینکه یک شب زنگ زد گفت من حس بدی نسبت به این رابطمون دارم گفت که من میترسم چون اگه بیشتر ادامه بدیم جدا شدنمون سختر میشه گفت که من به فکر توام برو به زندگیت برس گفت که تو انقدر خوبی که لیاقتت بیشتر از این حرفهاس با من باشی زندگیت حیف میشه از این حرفها من واقعا الان نمیتونم بپذیرم واقعا درکش برام سخته یک راهی برام بذارین لطفا من بد مدلی داغونم چون واقعا وابستش شدم سخته برام فراموش کردنش
😐
یکی را تا حد مرگ میخواستم اونم میگفت برام میمیره اما شکهای بیهودش خستم کرد بی خبر ازش کندم خطمو خاموش کردم خونمو عوض کردم و…….
امافکرش ولم نمیکنه اما چند روز پیش آدرس ایمیلمو پیدا کرده ومیخاد التماس میکنه برگردم چکار کنم فکرش خاطرش….منو از همه چیز بریده هیچ کی بنظرم نمیاد…خدایا بهم کمکم کن فراموشش کنم
سخته فراموش کردن ولی باید فراموش کرد چون هر چقدر که بیشتر عادت میکنی بهش همون قدر هم یا بیشتر آزارت میده
من عاشق دختری بودم حاضر بودم براش جون بدم یه روز عکس پروفایلش رو
دیدیم با یک پسر دیگری بود خاک برسرش لیاقت عشقم رو نداشت واقعا اگه
ازم میخواست جونم رو بهش میدادم همه ی دوست دارماش دروغ بود افسوس
عمرم رو باهاش تلف کردم افسوس بهترین خاطرات عمرم رو با اون داشتم.
بعضی ها چقدر نامرد هستند چشم هام پر اشکه نمیتونم کیبورد رو ببینم براش کم نزاشتم
ولی خیلی سخته ببینی تو پروفایلش عکس کس دیگه باشه میگه این دوستمه تو عشق منی
منم بهش گفتم خوش باشین اصلا فکر نکنم به جز اون بتونم کسی رو دوست داشته باشم
سلام
محمد جون باید واقعیت رو قبول کنی که اون فقط تو رو پله کرده که به هدفش برسه تو رو نگه داشته که بایکی دیگه باشه چون میدونه اگه اون پسش بزنه تو چون دیونه وار دوسش داری بازم در کنارشی تنهاش نمی ذاری ولی بنظر من این بی احترامی به حس و علاقه تو نسبت به خودش کرده و تورو نادیده گرفته با علم اینکه میدونسته چقد دوسش داری بازم رفته عکس پروفایلش اینجور گذاشته غرور مردانه تورو زیر پاش گذاشته تو خودت مردی به غیرتت میخوره با کسی دیگه باشه با تو هم باشه اونم رک برگرده بهت بگه دوستمه بدون هیچ پشیمونی بنظر من که ولش کن
به امید موفقیت
شش ماه با پسری آشنا شدم به قصد ازدواج همه خانواده من و ایشون در جریان بودن….
چند ماه پیش توی یه صحبتی، من از یک حرفی بدم اومدم و گفتم که جوابم نه هست
بعد چند روز بهم پیام داد که چند ماه دیگه میام خونتون و میخوام جوابتو حضوری بشنوم…
منم که دیدم اصلا دنبال این نیست که دلیل ناراحتیمو بدونه گفتم نمیخوام برخورد حضوری نباشه
بعد چند مدت دلم طاقت نیاورد و ازش عذرخواهی کردم
خیلی خوشحال شد و کلی ازم عذرخواهی کرد ولی بعد از یک هفته وقتی دلیل ناراحتیمو گفتم گفت اینا که چیزی نیستن بهتره ادامه ندیدیم چون غرورمو به خاطرت دوبار شکستم و نباید سه بار بشه!!!!!!!!!
به همین راحتی تمام شد….
تمام حرفاش تمام ابراز علاقه هاش با بهانه غرور تمام شد ….
سلام عزیزان
دختری هستم ۲۲ ساله تو رابطه عاطفیم دچار مشکل شدم ممنون میشم راهنماییم کنید در ترم ۱ دانشگاه با پسری آشنا شدم بعد از دیدار اول دلمو زد باهاش کات کردم بعد از ۳سال که اکنون ترم ۶ هستم بهش پی ام دادم حالشو بپرسم که بهم پیشنهاد داد دوباره باهم باشیم منم قبول کردم الان از اون جریان ۲ماه میگذره تو این مذت اختلاف نظر دعوا کات زیاد داشتیم اوایل فک میکردم واقعا عاشقمه بهم قول ازدواج هم داده خونواده ها هم مطلع هستند اما چند روز اخیر خیلی بامن سرد برخورد میکنه کاملا رفتارش تغییر کرده من به اون وابسته شدم واقعا عذابم میده رفتارش پشیمونم که بهش پی ام دادم میگم کاش دستم میشکست بهش پی ام نمیدادم که الان اینطوری ضربه بخورم شبا تا دیروقت آنلاین است دریغ از یه پی ام به من خواهشا بگید من چیکار کنم کمکم کنید
آبجی بنظزم ازش جدا شو ارزششو نداره
دوست پسر منم همینجوری بود.
حدود ۲ ماه شبو روز بهم اس میدادیم منکه خیلی خیلی بهش وابسته شده بودم ولی بعد رفتارش تغییر کرد آنلاین بود بهم خیلی کم پیام میداد منم همش حرص میخوردم خیلی ناراحت بودم قبلا که باهم حرف میزدیم اصلا از خاصم نمیرفت بیرون ولی چند وقت شده بود که اصلا حوصلش نمیشد با من بحرفه جاهای دیگه بود میومد یه پیام به من میداد دوباره آف لاین میشد????????????منم وقتی میگفتم چرا اینجوری هستی میگفت منکه جواب میدم!!منم حالم گرفته میشد????دیگه از کاراش بدم اومد..هیچکی از دوستیمون خبر نداشت یروز به آبجیم همه چیو گفتم اونم از دوست شدن با پسرا خوشش نمیاد گفت اون پسر خیلی عوضیه تو رو برا سرگرمی میخواد منم با حرفای آبجیم دیگه تصمیم خودم رو گرفت به پسره گفتم میخوام ازت جدا بشم چند بار قبل از اونم بهش گفته بودم ولی خودش نمیذاشت جدا بشیم …اونروز بهش زنگ زدم ازش خواستم جدا بشیم اونم قبول کرد????…نمیدونم وقتی یه نفرو نمیخوان چرا جدا نمیشن !میخوان یه دخترو همینجوری نگه دارن؟بیشتر پسرا اینجورین آدمو فقط برا سک…..میخوان ولی بعضیاشون اینجوری نیستن من خودم دیدم ۲ نفر با دوست پسراشون ازدواج کردن البته اونا ایرانی نبودن.حدود ۱ هفته خیلی ناراحتو افسرده بودم ولی الآن از کاری که کردم واقعا خیلی خوشحالم ????به نظر من آدم باید همه چیو به پای شوهرش بریزه براش هیچی کم نذاره حیفه با آدمهای لاشی وقتمونو بگذرونیم
آقا تورا خدا یکی به من بگه چیکار کنم من با یک دختری پنج ماه دوستم ویک جورایی دوسش دارم نمیخوام از دستش بدم ولی یک روزی من رفتم تو اینستاگرامش دیدم این با یک پسر دیگه هم دوسته حتی پسره تو پروفایلش با این رل زده ومن اومدم بهش گفتم این کیه گفت دوست پسر قبلیم هست ولی من الان هیچ ارتباطی باهاش ندارم گفتم پس اگه اینطور هست این پسره را آنفالو کن این گفت من نمیتونم گفت که این جریان داره من هم الان نمیتونم بهت بگم من هم گفتم تا تکلیف اینو روشن نکردی دیگه سراغ من نیا ولی این دوباره فرداش بهم زنگ زد من هم دوباره خر شدم یک چیزی هم اضافه کنم تو این چند ماه رابطه ای که باهم داشتیم این کلا با من بود از صبح تا ۸ شب حالا شما بگین من چه بکنم ولش کنم یا همچنان اوسکولش باشم.
سلام چنین آدمایی را بایدرهایش کنید
سلام.من ۴ سال با یه پسر دوست بودم پایه همه روزای سخت موندم هیچوخ بهش ذره ای خیانت نکردم همیشه مهربون و دلسوزش بودم هیچوخ برام هیچکاری نکرد انقد بزرگش کردم و بهش بها دادم که فکر کرد کیه در حالیکه من ازش خیلی زیاد سر ترم از هرلحاظ خلاصه خودشو با فحشاش و بی شخصیت بازیاش از چشمم انداخ.دخترا از ته دل میگم بهتون به عشق و علاقه هیشکی توجه نکنین .من ۴ سالم تباه شد الان یکی بیاد رگشم جلوم بزنه میگم این ادرس خونمه اگه واقعا میخای با خونوادت بیا.دخترا ابجیای گلم یه پسر شمارو بخواد با خونوادش و شمارو میگیره.پسری که از شما بخاد باهاش دوست شین بی تقوا است و برای زندگی مناسب نیست.خدارو شکر میکنم که از چشمم انئاخت حتی الان ۲ روزه میگذره دوست ندارم صداشم بشنوم
سلام من ۱۶ سالمه برای گیلانم با یه پسری دوست شدم برای ایلام راستش اول یه دوستی ساده بود ولی بعد وابستش شدم خانوادم نمیزارن باهاش حرف بزنم سر همین موضوع هم دو بار ازم گوشی گرفتن ولی من ادم نشدم و چند روز پیش رفتم بازم یه گوشی گرفتم اولش می خواستم همه چی رو تموم کنم ولی وقتی گفت تموم حرفات و قولات همین بود پشیمون شدم الان ۱۱ ماهه دوستیم وقتی تو خونه فکر می کنم میگم چرا همه چی رو بهم نزد ولی وقتی باهاش حرف میزنمنمی تونم کمکم کنین!!!!!
من خودمم ۱۶ سالمه والا به گوه خوردن افتادم عاشق شدم ….این پیامارو که خوندم الان قدر تنهایی رو بیشتر میدونم …از یه طرف برم طرف داغون میشه از طرف دیگه تو این سایتو اون سایتم ببینم چه غلطی کنیم …فقط یه راه به ذهنم زده ://///////////////وای فای و تلفنو گوشی و اینترنتو خلاصه هر کوفته ارتباطیه بدم یکی از اعضای خانواده اتیش بزنه راحت شم ://///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// دقیقن بگم گوش ندادن به حرف والدین در این سن
همین بدبختیارو هم داره ://///// ادم حرف میزنه مجبور پاش وایسه :///////بزاره بره طرف داغن میشه ://// بعضیاهم خل و چل بزاری بری میزنه خودشو میکشه :///// خیلی خر تو خره :////
ENDLESSومحمد غمگین ممنون بخاطر راهنماییاتون
ببین مهیا جان تو الان تو سنس هستس که چه بخواهی چه نخواهی وابسته میشی ولی باهاش بهم بزن چرا چون الان بهم نزنی این یک شکست بزرگ برات میشه چون این رابطه زیاد طول بکشه تا دوسال چون تو تو این سن وابسته میشی و اون فقط داره باهات بزرگ میشه فردا ولت میکنه چون تازه تو بعد از دو سه سال دیگه نمیتونی به کسی اعتماد کنی بدبین میشی به همه پسرها شما الان مثل همون طرفت روزهاتو باهاش بگذرون تا فقط بفهمی جریان چیه کی به کیه تا اینکه بزرگ شدی وابسته شو دیدم که میگم.
محمد غمگین تو چرا غمگینی؟
وااااای خدااااایاا چه خر تو خریه ناموساا….://///////////////////////////////// ادم اینارو میخونه ترجیح میده عاشق نشه بخدا :/// این همه دردسر کی میره این همه راهو…lتنهایی بهتره باو :///////////////////////////////////////
سلام.من عاشق یکی شدم که دنیامو به پاش ریختم از همه لحاظ ساپورتش میکردم از هر لحاظی که فکر کنید حتی مالی زندگیموبراش میدادم یه سال ازم کوچیکتر بود اما باهم هیچ مشکلی نداشتیم اما نمیدونم چرا یهوو همه چی خراب شد رفت دیگه منو نمیخواست اشکامو نادیده گرفت الان ۶-۷ماهه کات کرده اما ذره ای از احساس من بهش کم نشده هنوزم با همه بدی هایی که در حقم کرده میخوامش هنوزم جونمو براش میدم.اخه من چیکار کنم؟
سلام دوستان من یه سال پیش با یه پسری دوست شدم اهل یه شهر دیگه بود کم کم بهش وابسته شدم بعد یه مدت توی اینستاگرامش دیدم چند تا دختر براش کامنت گذاشتن پیگیر ماجرا شدم فهمیدم با اونا هم دوسته اینقدر حالم بد شده بود نفرینش کردم حدودا یه ماه بعدش گفت من دیگه توبه کردم جواب کارامو دیدمو… منم آدم دلسوزیم دلم سوخت و دوباره بهش فرصت دادم.
فکر میکنم حدود شیش ماه از اون موقع میگذره اون خیلی سرد شده و چپ و راست بهم تیکه میندازه. هر سه چهار روز یه بار سر و کلش پیدا میشه و کلی بهونه جدید سر هم میکنه واسه غیبتاش. چند دفعه خواستم رابطه رو تموم کنم ولی هربار یه جوری تهدیدم میکنه مثلا میگه خودمو میکشم یا چیزایی در مورد خانوادم میگه(خونمونو پیدا کرده) قرار بود این تابستون نامزد کنیم ولی من دیگه جدی جدی کشش ندارم…
خواهشااااااااااااااااا کمکککککم کنیییییییییییییییید!!!!!!!!!!!!!!!!!
بچه ها همه چیرو تموم کردم ازش جداشدم
خوب کاری کردی .من عاشق یک عنی شدم که نه ولم میکنه نه میتونم ولش کنم موندم دارم فقط خودخوری میکنم
دوسش داری؟؟؟؟
متاسفانه شدیدا دوسش دارم دیشب تو تلگرام بهش پیام دادم با این وضیعت من نمیتونم این رابطه را ادامه بدم ولی از همون روز فقط گریه همراهیم میکنه باورتون نمیشه ولی همین الان هم با گریه دارم اینو مینویسم
سلام محمد با این که دوسش داری به نظرم برای همین که دوسش داری براش ارزش قایلی کنار بکش به ایندت هم فکر کن کاری نکن که اون بعدا تورو پس بزنه که اون موقع حالت بدتر میشه تو همین شب های عزیز از خدا بخواه کمکت کنه و ببخشتت اولش سخته ولی می تونی تحمل کنی موفق باشی
چقدر دلم گرفته…همیشه می دونستم این جور رابطه ها آخر و عاقبت نداره…. مطالب این سایتو هم که خوندم مصمم شدم ادامه ندم… چند ساله می شناسمش از زمان دانشجویی… مدتی بود بیشتر از یک سال بود تماسی نداشتیم. اما یه روز تنهایی خیلی بهم فشار آورد. نتونستم تحمل کنم دوباره بهش پیا دادم… اونم مثل همیشه با خوشرویی جواب داد. کمی درد دل کردم… گفت بیا همکار شیم. آدرس شرکتی رو داد که توش کار می کرد. حقوقش هم خوب بود…. ولی بعد فکر کردم ادامه این رابطه به صلاح نیست… ازدواج ما عملی نیست…خانواده ها به هم نمی خورن. تازه اونم ی خوتد بره خارج. چه فایده این چند وقت هم با هم باشیم. آخرش که چی… پیشنهاد کارو رد کردم… الان بیکارم… خیلی تنهام… ولی خوشحالم که این راه بی پایان رو ادامه ندادم. فقط دعا کنین خدا دختر دیگه ای رو تو زندگیم قرار بده که بتونم باهاش زندگی کنم و ازتنهایی دربیام و یه کار خوب…
من به عشقم نامردی کردم چهار سال بهش گفتم دوستت دارم ولی بعدا بهانه اوردم و با فرد دیگه ای ازدواج کردم و شب و روز نفرینم میکنه چیکار کنم من؟ یعنی نفرینهاش می گیره؟
تو خیلی نامردی.منم با (عزیزدلم) یکسالو نیم با هم بودیم خیلیییی ام دوست داشتیم همو.ولی چون میدونستم نمیرسیم به هم همیشه میگفتم تو انتخاب من نیستی واسه ازدواج!! چون میدونستم میخوان براش زن بگیرن خودم زودتر گفتم دارم ازدواج میکنم.خودم کات کردم الانم بعد دوسالو نیم هیچکدوم نتونستیم با کسی دیگه باشیم.ولی خوشحالم از اینکه هیچ وقت نقش بازی نکردم.
نه نفریناش نمیکیره.
کار خوبی کردی ازدواج کردی.اینجور دوستی ها خیلی هم گناه داره.
هیچ دوستیی پایدار نمیمونه☺
خب خیالم راحت شد اگر خودکشی هم بکنه به من ربطی نداره البته من وارد زندگیش شدم و اول ابراز علاقه کردم ولی می خواست دوستم نداشته باشه والا تقصیر من نیست حالا من الکی گفتم دوستش دارم چون موقعیتش مناسب بود ولی من تعهدی ندارم فقط قول دادم بهش که ازدواج کنیم
عجب خانم احمدپور! دلبسته اش کردی تنهاش گذاشتی الانم بهت ربط نداره؟ واقعا تو دیگه کی هستی امیدوارم خدا ببخشه تو را. دل شکستن و اینجور کارها عقوبت دنیوی و اخروی دارد و بترس از غضب خدا از دلی که به ناحق شکستی.
سلام من چهار ساله که با پسری دوستم عاشق همیم دیوونه همیم رابطه بین من و عشقم رو حانوادم یه پنج باری فهمیدن اما چون دوسش داشتم بازم باهاش رابطه داشتم عمم هم میدونه اما همش میگه اون دوست نداره و از این حرفا منم امروز باهاش تموم کردم میدونم ک داره دیوونه میشه منم همینطور چ کار کنم ب نظرتون
فامیلیم با هم.اون شهرستانه و ۴ساله که دورادور با همبم..با گذشت سال ها علاقه اون ب من بیشتر نشد ولی من عاشقش شدم.اون فقط تظاهر میکرد همیشه پشتمو خالی کرد/حتی تو سال کنکورم بهم خیانت کرد و دم نزدم/راهش از من جدا شد ولی باز قبولش کردم اما خیانتو نمیتونم هضم کنم.اگه بخام براتون بگم یه رمان پر حادثه و طولانیه..چون فامیلمه تا اخر عمرم مجبورم ببینمش حتی با زن و بچه…من واقعا دوسش داشتم و دارم اما با اخلاق اون اینده ای ندارم..وقتی عشقت درکت نکنه و باهاش راحت نباشی اون یه عذابه عشق نیست وقتی منتظر یه نقطه ضعفه ک ولتبزنه تو سرت و اذیتت کنه اون عشق نیست ..الان ۲۲ سالشه اما مطمینم که بلاخه یه روز از رفتاراش پشیمون میشه..یه روز میفهمه ادم عاشق چقدر حساسه و اذیت میشه از بی توجهی و خیانت عشقش..کاش یه روز اینارو بخونه…محسن دوستت دارم..حیف شدیم…حیففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففف
چقدر زندگی تون شبیه من هست با این تفاوت که من بخاطر تحصیلات و موقعیتش نمیدانم شاید از ته دل دوستش نداشتم براش نقش بازی کردم. الان عذاب وجدان دارم و اون بنده خدا بعد ازدواج من به حالت شدیدی افسردگی و روان پریشی گرفته
کسی هست کمکم کنه ؟
من با پسر عموم دوستم وخیلی دوسش دارم و شاید هم نه
ترس کل وجودمو گرفته که اگه بهم نرسیم میترسم داغونش کنم
از یه طرف خانواده هامون باهم مشکل دارن
و از یه طرف یخورده طرز فکرامو متفاته
و از یه طرف دلهامون به هم دیگه پیوند خورده و اون هر روز بیشتر از روز قبلش داره بهم وابسته میشه بنظرتون چیکار کنم اگه قسمت ما رو واسه هم نخواست؟؟؟؟؟
سلام من حدودا یه ساله با یه نفر دوستم اولا خیلی دوسش داشتم اونم منو دیوونه وار دوست داره و همش از ازدواج حرف میزنه ولی من نمیخوامش ازش حالم بهم میخوره نمیدونم چرا متنفر شدم ازش حالام عاشق یکی دیگه شدم از طرفی بهش بگم دوسش ندارم میدونم خودشو میکشه ولی بعدا عذاب وجدان میگیرم تروخدا کمکم کنید بگید چیکار کنم از بس افسرده شدم یه چیزی میشنوم نا خود آگاه اشکم در میاد
با سلام به دوستان گرامی
عزیزان حیف نیست که وقت ارزشمند خودتان صرف داشتن دوست دختر یا دوست پسر بکنیدوآخرش هم به هیچ نتیجه ایی نرسید مگرانسانها چقدر عمر میکند که همش صرف حرس خوردن و عذاب بکنید .عزیزان برای پیداکردن جفت خودتان آن را به خدای متعال بسپارید مطمئن باشید خداوند جفت خودتان را سر راهتان قرار میدهد ،وهرطریقی باشد شماها را به همدیگر میرساند ،دوستان از پسر ها و دختر های حقه باز که احساس آدمارابه بازی می گیرند دوری کنید ،اگر به عشقتان نرسیده ایی بدانید حکمتی توی این کار بوده است هیچ وقت حرص داشتن دوست دختر یا دوست پسر را نخورید ،امیدوارم خداوند آدمهارا به اندازه عقیده خودشان جفت شان را سر راهشان قراربگیرد آمین
خیلی خوب بود ای کاش که میشد بهش فکر نکرد ولی وقتی درگیرش میشی دیگه کل زندگیت وقتت خلاصه همه چیزت درگیرش میشه مثل خوره میچسبه تو زندگیت ولت نمیکنه
سلام من ۲۱ سالمه سه ماهی هس با یه دختری آشنا شدم و تو این سه ماه فقط ۵ بار همو دیدیم و دو بارم دست همو گرفتیم هیچ بدی تا ب حال ب هم نکردیم ولی ب دلیل اینکه تو سختیا و مشکلاتش کنارش بودم اون من خیلی بیشتر دوس داره و هدفمونم یه جورایی ازدواج حتی تو قرار سوم واسم انگشتر گرفت کرد تو دستم و گف میخوام از همین الان مال من باشی منم گفتم فعلا زوده چون باید بیشتر آشنا شیم برای ازدواج قبول نکرد و منم هدیش پذیرفتم ک ناراحت نشه بعد مامانم چن روز بعدش فهمید و منم واسش توضیح دادم خیلی سفت و محکم مخالفت کرد و گفت ب هیچ وجه نمیزارم با همچین دختری ازدواج کنی و اصلا نباید تو این رابطه ها باشی و فقط درست بخونی من حتی ب دختره گفتم شاید ۶ سال طول بکشه تا بیام خواستگاریت اونم گفته پات میمونم البته منم گفتم تورو میخوامت واس ازدواج ولی الان هر چی فکر میکنم ب صلاحمون نیس ک رابطمون ادامه بدیم نمیدونم چطوری بش بگم ب نظرتون باهاش سرد شم؟؟ یا بش بگم واقعا دوست دارم ولی شرایط موندن ندارم همین اتفاقات توضیح بدم ؟؟ یا بش بگم میخوام برم خارج ادامه تحصیل و چنسال دیگه میام چون عموم اونجا استاد دانشگاس و ازین حرفا واسش توضیح دادم ک احتمالش هس برم ولی خب قول دادم بخاطر اون نرم خارج بش بگم ک خانوادم زور میکنن برم خارج چن سال ؟؟ وای خدا من تا ب حال با کسی دوس نبودم اولین بارم حتی اون دخترم اولین بارش ک داره همچین رابطه هایی رو تجربه میکنه ولی اون خیلی بیشتر وابستس ب من حتی بهمم گفته بود اون اوایل ک اگه موندنی نیسی واس همیشه و نیتت ازدواج نیس برو چون من سختی زیاد کشیدم نمیخوام تو بعدا با رفتنت بدتر دل من برنجونی ب نظرتون چکار کنم ک کمتر دلخور و ناراحت شه ک قانعش کنم جدایی ب نفع هر دومون چون مطمنم تو این ۶ سال احتمالش زیاده خواستگار خوب براش بیاد و فرصت خوب ازدواج داشته باشه من نمیخوام ک واس خاطر من ک تکلیف آیندم اونقدی مشخص نیس بمونه و زندگیش تباه شه خواهش میکنم کمکم کنین و یه راه حل خوب بم بدین
سلام من کامتارو خوندم واقعا مسخرست که یه جور خاص دلبستین به نظرمن تو روابط باید از رو منطق باشه بعد به جنبهای احساسیش فک کنیم که تو اکثریت برعکسه
سلام محمد هستم ۲۱سالمه ک یه زنه شوهر دار ۲۷ساله عاشقم شده به گفته ی خودش میگه دوست دارم من نمیخام باهاش باشم و هردقیقه پیام زنگ میزنه ومیگه باید با من باشی منم شمارشو زدم لیست رد.ولی بازم اومد دره خونمون خدایی افسردگی گرفتم چه کار کنم ک ولم کنه هست توی کوچمون همسایه اییم لطفا یه راهی برای من بگید ک دست از سرم برداره من نامزد دارم
شما جواب جدی بهش دادین که من نمیخوام دست از سرم بردارین؟؟؟
من دو ساله با آقایی در ارتباطم … اون فوق العادس وفادار مهربون با اخلاق کاری …همه امید و عشقش من بودم همه عشق و امیدم اون
ولی خانوادم مخالفن هرروز ی ایرادی میگیرن همش تحقیق تا بالاخره ی چیزی بشنون تازه منم متهم کردن که چرا با پسری ارتباط داشتی.خیلی پسر خوبیه ی مرد واقعیه کارم شده گریه مطمئنم هیشکیو اندازه اون دوس نخواهم داشت نمیدونم چکار کنم دارم دق میکنم..دارم میمیرم خدا اون خیلی خوب
وای خدا!!!
عجب آدمایی. یکی شوهر داره یکی نامزد داره .یه نفر خیانت میکنه .یه نفر یه دخترو با وعده وعید وابسته ی خودش میکنه بازی میده .عجب دنیایی شده ????????هعیییی????
بله دیگه رسم دنیا همینه
ما عاشق همیم و چند روز دیگه ۴سال آشناییمون به پایان می رسه. تو این ۴سال هرروزش عذاب کشیدیم . از بد شانسی هایی که سرراهش برای شروع کارش پیش اومد . از مخالفت ها و دعواهای خانوادم که به هیچ عنوان راضی نمیشن.طعنه ها و کنایه های خانوادم. ۴سااال سختی کشیدیم دور از هم بودیم اما تا شب گریه نکنم خوابم نمیبره. دیدن اشکای یه مردمغرور به خاطر عشقش خیلی سخته خیلیییی سخته. اینارو فقط یه عاشق میتونه بفهمه.
اما دیگه نمیتونم ببینم داره عذاب میکشه به خاطر من .تا الان میتونست زندگیشو خیلی بهتر از این بسازه اما من مقصر بدبختیاشم. اگه وارد زندگیش نمیشدم …. خدایا یا مارو به هم برسون یا زودتر جدامون کن
ولی اینو بگم که یه روزی داستان عشقمونو به گوش همه میرسونم
Salam man to ye mordab gir krdam ke harchi dasto pa mizanam badtar tosh foro miram.man aslan vaqti ba dokhtar dos mishod khodam hala har shakhsiatiam ke dasht nmizashtam be 1 mah 2mah bekeshe vali inakhatie alan 1salo 7 mahe vasam badjor dastan shode khodesh omad jolo khodesh adaye fereshteharo daravord alan kolan tasviri ke azash dashtam kolan kharab shode az khodam vasash gozashtam ta khoshhal bashe vali karemon shode harroz jango dava bad cut bad man az tarse inke nare samte kase dgei besh z mizanm back midam ke vaqean maqzam dare az dahanm dar miad nmtonm hazfesh konm har ye backiam ke man midam ono poro tar mkonr lotfan rahnami konid merc
سلام ۶ماه با یه پسری در ارتباطم یه ماه هست یه جوری سرد شده بهش میگم خسته شدی میخوای تموم کنی میگه نه مشغله کاری دارم یه جوری همش فقط موقع استراحتش من و میخواد ///دوست دارم باهاش تموم کنم اخه اصلا سطحمون بهم نمیخوره البته اوایل نمیدونستم بعدا فهمیدم توروخدا بهم کمک کنید چیکار کنم اونم همش بهم میگی هرکاری برا به دست اوردنت میکنم من مطئنم خانوادم مخالف هستین راهنماییم کنید؟؟؟
واقعا شرایط سختیه… نمیشه جدا شد
نمیدونم چجوری بگم
اشتباه…
ممنون بابت جوابتون ولی موفق شدم تموم کردم الان راحت راحتم
سلام مدتهادنبال جایی میگشتم که درد دل کنم وکمک بگیرم نزدیک یکسال پیش باپسرفوق العاده ای آشناشدم که ازمردی هیچی کم نداره ونامرد این داستان درواقع منم!ازطریق تلگرام باهم آشناشدیم اوایل من مشکل داشتمواون برام مشکلات درسیموحل میکرد تویه گرووه درسی بودیم کم کم همه چیزتغییرکرد ماجفتمون تحصیلات بالاوموقعیت خوبی داریم وتنهابودیم این شدکه یه رابطه شروع شدیکماه بعدازابرازعلاقه شایدم کمتر ازیکماه اومدشهرماتاهموببینیم.من خودم رفتم دنبالش ووقتی دیدمش ازعکسش بیششتربه دلم نشست اون مردفوق العاده ایه فقط سرطان خون داشت که پذیرفته بودم چون بیماری دست مانیست وخونوادمم راضی بودن ولی روزی که همودیدیم متوجه شدم ایشون پاشون به شدت مشکل داره که اوایل میگفتن پلاک توشه وبعدمشخص شد عملای زیادی کردن وقابل حل نیست این مشکل،من موقعیت خروج ازایران برام پیش اومد وبخاطرشرایطی که دارم نمیتونم ازدواج بااین شخص وبپذیرم .ایشون جزازدواج دنبال هیچ رابطه ای نیست وبعداز۹سال مجدداعاشق شده یعنی درواقع من عشق اولشونم ولی همسری هم بوده که تودوران عقد فوت میکنن،زندگی این پسرخیلی عجیبه خیلی حسش معرکست صداقت پاکیش مسئولیت پذیری و…هراونچه یه دخترلازم داره به تمام معنادارن جزسلامتی مابارهاازهم جداشدیم حتی هرکدوم ادای آدمای سردشده هم مدتی دراوردیم ولی نشد رابطه ماتموم نمیشه من هرکاریم این پسروکنم وقتی بهش میگم سلام بازاین عاشق دلباخته توان علیک نگفتن نداره آخرین راهی که داشتم این بودبامنطق جدابشیم چون اهداف متفاوتی داریم وایشون حاضربه خروج ازایران نیست که اگه بودمشکلی نبود توتمام مدتی که باهم بودیم جزناراحتی ودعواسرترک کردن هیچ مشکلی باهم نداشتیم بهم کمک کنین راهکاربگین چی کنم اون ضربه کمتری بخوره اون کمتراذیت بشه و…اون حالش خوب نیست ومن دارم میرم ازاینجا،عشق این مردپاک این انسان بی نظیرفوق العادست .خوش به سعادت کسی که این عشق بهش برسه دعامون کنین وراهکاربگین
اگه با دختره رابطه نزدیک داشته باشیم و عذاب وجدان بگیریم چی؟
تموم کنید به نفعتونه عذاب وجدانتون یعنی گناه براتون مهم و خدا دوستون داره
اره دوستان.راز درهم روزگار همینه.اخه کم پیش میاد ک دونفر عاشق بشن و ب هم برسن.ولی اکثرا ب دلایلی ازهم جدا میشن.ک پیرزنها و پیرمردها ک قدیمی ترهستن میگن قسمت نبوده .ولی یکمم خونواده ها تلاش کنن ک بچهای نازنینشون ۱٫ب راه بد کشیده نشن ۲٫در سن پایین ب دلیل کمبود محبت چهره خودشون رو میگیرن ک بزرگتر ک بشن مثل خودمون میشن.همه میشن عاشق دل شکسته.پس فعلا مواظب زیباییتون باشین و خواهشا عاشق نشید چون زندگی رو براتون سخت میکنه…
سلام
من ۱۴ سالمه و شیشماهی هست که با یه پسر ۱۷ ساله دوستم ما روابطمون خیلی خوبه ینی به حدی عاشق همیم که حاضریم هر کاری واسه همدیگه انجام بدیم ولی متاسفانه بیش از حد دعوا میکنیم و اون خیلی رو من حساسه و به همه چیز گیر میده چن باری به سرم ردزده که جدا شم ولی نه توان اینکارو دارم به خاطر علاقه شدیدم و همین اینکه میترسم کاری کنه که قابل جبران نباشه حتی اون هر وقت دعوا میکنیم میره رو دستش خط میندازه میندازه یا کلی حرف میزنه بهم البته بیش تر به خودش آسیب میزنه و جدیدا هم میگه با بارا کار دارم من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم لطفا اگه پیشناهادی دارین ممنون میشم که بهم بگین. بگین و کمکم کنین خیلی ممنون
سلام خواهش میکنم به من کمک کنید به مدت ۳ سال با یه نفر بودم ادعای عاشقیمو داره هرکاری میکنم ک ازش جدا شم به بن بست میخوره این دیروز هم تهدیدم کرد ک عکساتو تو گوشیم دارم!و گفت اگه تنهام بزاری عواقبش پای خودت؟
من باید چه غلطی بکنم دقیقا؟
نمیدونین چقد گریه کردم و خودخوری
اون فقط میگه من باید بمونم پیشش
خواهش میکنم کمکم کنید
عزیزم ازش جدا شو چون اون افکار بدی تو ذهنش داره و میخواد تورو تهدید کنه که باهاش بمونی و افکارش رو عملی کنه
واقعا سخته ولی واقعا این درسته که راه نجات توی صداقت و درستی هست
خوشحال بعد ۳سال از خدا خواستم کمکم کنه و کمکم کرد خیانتش رو بهم نشون داد
به ازای هر پیام عاشقانه ای که به یکی دیگه میداد الحمدالله گفتم که دارم بر میگردم پیش خدا
۳سال از خدا دور شده بودم
ای خدا سلام منو ببخش کمکم کن انسان باشم تو ازم راضی باشی
هیچ چیزی مثل راستی و درستی نیست با خدا باشید برای منم دعا کنید
الحمدالله
سلام دوستان. به شدت به راهنمایی و شنیدن نظراتتون بعد خوندن این نوشته ام نیاز دارم.
من دختری ۲۰ ساله هستم. تو دانشگاه با پسری اشنا شدم و الان نزدیک ۶ ماهه که با هم دوستیم. من تو خانواده مذهبی بزرگ شدم و چادری ام…اول که رابطه ام رو با این اقا ادامه دادم فقط رفقط به خاطر این بود که فک می کردم چون هم رشته ای من هست و ترم بالاتر هم هست,پس می تونه کمک خوبی واسه من باشه و همون اول به خاطر این که خودم تو دانشگاه درگیر حاشیه نکنم ازش خواستم که کسی از دوستی ما چیزی ندونه و تو دانشگاه جوری برخورد کنه که انگار ما هم رو نمی شناسیم ,اما هر چه قدر که گذشت ارتباط ما توی چت و تلگرام بیشتر شد تا جایی که به بیرون رفتن و پارک سینما کشید و ما با هم روز به روز صمیمی تر شدیم تا جایی که من حتی از عقایدم گذشتم و خط قرمزی هم واسه خودم نزاشتم(منظورم دست دادن با نامحرم و…)….
همیشه هم خواستم رابطه مون رو تموم کنم و توبه کردم اما هر دفعه به نحوی نشد…
راستش از این رابطه همراه گناه و عذاب وجدان بابت خیانت به اعتماد پدر و مادرم خسته شدم, از این درگیری فکری که نکنه کسی من و ایشون رو با هم بیرون ببینه و ابروی من بره, از اینکه منی که هر ترم نفر اول ورودی ها و هم رشته ای های خودم تو دانشگاه بودم به خاطر این درگیری های فکریم دیگه نیستم خسته شدم…می خوام رابطه رو تموم کنم اما نمیدونم چجوری؟ چی بهش بگم که من رو خودخواه ندونه؟ چی بهش بگم که کاری نکنه که ابروم تو دانشگاه بره؟
این اقا ابراز می کنه که دوستم داره و صرفا عاشق اخلاق من شده و چن بار بین حرفاش بیان کرده که قصدش ازدواجه اما این که این رابطه به ازدواج ختم بشه یا دوستی بمونه, همش به رفتار و موندن من پای این رابطه بستگی داره…من راستش فک می کنم عاشقش نیستم و فقط وابسته اش شدم…
یا الان چن وقته که میگه بیا با دوستاش و دوست دختراشون بریم بیرون….من از این روابط بدم میاد اما با من ببحث می کنه و میگه تو همیشه ساز مخالف رو میزنی و فک می کنی من دشمنتم…الان واقعا ادامه دادن این رابطه از هر جهت داره اذیتم میکنه و به شدت می خوام تمومش کنم اما نمیدونم چجوری…
راستش دوست دارم پول هایی واسه بیرون رفتنمون خرج کرده رو بهش برگردونم و بعد حرف کات کردن رو وسط بکشم که فک نکنه به خاطر خوش گذونی بااون بودم. بنظرتون کاره خوبیه اینکه پول ها رو بهش برگردونم یا ممکنه ناراحت بشه چون اینجوری فک می کنم یک احساس دینی دارم همیشه بهش…
کمکم کنید.
سلام
من حدود یک ساله با دختری دوست هستم
اون اوایل خیلی دوسش داشتم براش میمردم و فقط برا ازدواج میخواستمش ولی اون اوایل آشناییمون منو دوس داشت ولی یه جوری بود که انگار عاشق نیست و فقط میخواد وقت بگذرونه
اون اوایل که بهش میگفتم عاشقتم ..باور نمیکرد.. میگفت باورش برام سخته ..
یعنی منو باور نداشت
منم کم کم ازش دل سرد شدم .. یعنی علاقم بهش مثل اون اوایل نیست.. اما بازم دوسش دارم
حالا جالبه که اون برعکس منه یعنی هر روز داره بیشتر به من وابسته میشه
منم بخاطر این کاراش دیگه قرارایه حضوری باحاش نذاشتم فقط باهم چت میکنیمو بهم اس میدم
الان نزدیک ۲ ماهه ندیدمش ..واقعا برام خیلی سخته که نبینمش ولی بخاطر خودش این کارو کردم…میخواستم بدونم میشه اینجوری علاقشو کم کنم؟؟.. به خدا دلم نمیاد وقتی بهم پیام میده جوابشو ندم …
یه چند بارم حرف جدایی که دیگه هیچ کاری باهم نداشته باشیمو بهش زدم .. اون خیلی ناراحت شد زنگ زد بهم گریه میکرد میگفت خودمو میکشم…
من واقعا عاشقش بودم .. بخدا دلیلشو نمیدونم ولی تمام قلبمو گرفته بود..اما یکاریو کرد ویه حرفایی بهم زد که فهمیدم بدرد ازدواح باهام نمیخوره..و ف
الان اونو فقط به چشم یه دوست میبینم نه همسر…
بابا شما دخترا چرا اینجوری هستید؟؟بخدا ما پسرا هم دل داریم . احساس داریم..
خودتون یکارایی میکنید که ….
حالا ازتون میخوام راهنماییم کنید..اخه میترسم باهاش کات کنم بره یه بلایی سره خودش بیاره..یعنی الکی میگه یا راست؟؟ باهاش کات کنم یانه؟؟کلا من چی کار باهاش کنم؟؟خیلی دوسم داره…اخه من برا ازدواج میخواستمش اما الان…
ق
لطفا راهنمایی کنید ممنون
????????????????????????????
قابل توجه این اقا هر کسی حس این اقارو تجربه کرده بدونه که این افراد دچار بیماری کامیتمنت فوبیک هستند وباید از این افراد دوری کنید دختر پسرای عزیز حتما این بیماری رو سرچ کنید بخونید این اقای امیر حسین مطلبشون قدیمی بود نمیتونستم پاسخ بدم این مشکل از اون خانم نبوده واین اقا دچار بیماری تعهد گریزی هست که دست خودش نیست بعد از اینکه طرف و رام کردند خودشون عقب میکشند و با رویا بافی طرفو وابسته میکنند این افراد خیلی خطرناکن توصیه میکنم به همچین افرادی نزدیک نشین با قول جدی میان ومیرن و بدبختانه تعداد این افراد زیادم شده
دختری هفده ساله هستم هفت ماه پیش برای اولین بار با یه پسری آشنا شدم رابطه رو شروع کردیم هم مادرم میدونست هم پدرم خیلی خوب بود رابطمون ولی طی این رابطه کار های اشتباهی صورت گرفت که نباید میگرفت چت های بد و اشتباهی رو انجام دادیم و عکس های اشتباهی ردو بدل شد ولی واقعا عاشق هم بودیم یک ماه پیش مادرم از این حرفای ما و چت هامون باخبر شد و کلا رابطه کات شد پسری که انقدر مادر پدرم بهش اعتماد داشتن گند زدده بود به رابطه به این خوبی خلاصه من رشتم ریاضیه تیزهوشان درس میخونم از وقتی با این پسر دوست شدم افت تحصیلی کردم الان یک ماهه که به صورت یواشکی باهاش حرف میزنم بیش از ده بای کات کردم ولی نشد ینی نتونستم همش میگه آینده درست میشه رابطه ما حیفه ولی من نمیتونم دیگه ادامه بدم عاشقشم ولی میدونم آینده خوبی نخواهیم داشت باهم چیکار باید بکنم کات کنم یا بمونم ؟
من دوست دختر ندارم!!!